مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

قایم موشک بازی و غیبت امام زمان !

دوم خرداد نیمه شعبان رو در پیش داشتیم و توی مهدکودک به تازگی براتون قصه های قرآنی تعریف میکنن . حضرت یونس و ماهی ، حضرت موسی و عیسی و ..... خلاصه انتظاری که من دارم اینه که اگه قصه ی قرآنی براتون میگن خوب به چالشی که توی ذهن شما فسقلی ها درست میشه توجه کنن و براتون وقت بزارن و سوال هاتون رو جواب بدن .... خلاصه که به مناسبت نیمه شعبان قصه غیبت امام زمان رو براتون تعریف کرده بودن ، یه روزی داشتی توی خونه 10 - 20 - 30 - 40 میخوندی و هی بی تابانه دنبال یکی میگشتی ازت پرسیدم با اسباب بازیات بازی میکنی و بی درنگ ازت شنیدم نخیر با امام زمان !!! هنوز از قصه ای که شنیده بودی خبر نداشتم و جوابت به نظرم خنده دار اومد وقتی بیشتر پرس و جو کردم فهمیدم ...
7 شهريور 1395

فوت کردن شمع 5 سالگی

ماه ِ من برای تولدت کلی ذوق و شوق داشتی ، همش فکر میکردی که کجا جشن بگیری و با کی وقت بگذرونی ، باغ ، خونه ، خونه مامان زری ، مهد کودک و .... همه اینا گزینه های خودت بود و هر دفعه به هر دلیلی خودتو توجیه میکردی که کجا بهتره ! تم بن تن ، بت من ، مینیون و یه عالمه ایده توی ذهن کوچولوت بود و من تصمیم داشتم این روز خاص رو با نظر و سلیقه خودت برات خاص ترش کنم واسه همین تو انتخاب کیک ، تزئینات ، شمع ، کادو ، برف شادی و حتی بشقاب و لیوان نظر تو نظر نهایی بود و من برای یکرنگیش اصن اصرار و اجباری نداشتم چون میخواستم خودت از همه چی لذت ببری .  جونم برات بگه که قرار شد تولد اصلی در مهد کودک برگزار بشه ، یه تولد با خانواده بابا مهدی و یه رو...
6 شهريور 1395

فصل دوم خاطرات ....

گل پسر ، قند عسل سلام  به امید خدا فصل دوم از خاطرات شیرین زندگی تو شروع میکنیم ، فصل اول خاطرات رو با سفارش سی دی بلاگ و دریافت 2 نسخه سی دی به یادگار و با عشق نوشتم ، نمیدونم بعدا چقدر برایت جذابیت خواهد داشت ، اما هر احساسی که از خوندن پست های اون سی دی بهت دست داد برای من عزیز و محترم خواهد بود ، فقط دوست دارم بدونی که ضمیمه ی هر کلمه اش یک دنیا عشق و مهر مادری بوده . دوست دارم بدونی که نمیخواستم این لحظه های سرشار از عشق و شادی در کنار تو رو فراموش کنم و اگر دوست نداشتی خوندن خاطراتت رو بدون که من با یادآوری لحظه لحظه قد کشیدنت اشک شوق به چشمام روونه میشه . دوستت دارم گل پسر ِ قشنگ ِ مادر. به امید اینکه خدا عمری بده و ...
6 شهريور 1395

آنچه گذشت .... ( خلاصه اي از روزهاي نانوشته )

سلامي به زيبايي عشق به نرمي ابريشم مهرباني به وسعت تبسم زندگي به امتداد آسمان مهرورزي و به بلنداي افق نگاههاي زيبـــــــا خيلي وقته كه ننوشتم ، از گل پسر و خاطراتِ شيرينش ، نميدونم چرا ... اما توجيهي كه توي ذهن خودم دارم اينه كه اينقدر تنوع ارتباطات مجازي زياد شده كه يه جورايي مجازي زده شده بودم . به هر حال اينجا نيستم كه توجيه براي غيبت تقريبا ً 3 ماهه بيارم ، بهونه ي نوشتنم خلاصه ي رويدادهاي 3 ماه گذشته اس و ميخوام اين فصل از بودنت رو ببندم و با سفارش سي دي بلاگ وارد فصل جديدي از حضورت بشم . اسفند كه مثل هميشه با بوي خوش عيد و البته مشغله هاي فراوان كار و خونه تكوني و خريد و .... سپري شد . لحظه ي تحويل سال و دور همي سه نف...
25 ارديبهشت 1395

عشق ورزي به زبان تو

گل ِ گلدونم جونم برات بگه كه خوشحالم كه تا جايي كه وقت و زمان و توان و .... بهم اجازه داده كودكي هات و خاطره هات رو برات ثبت كردم ، چون اينروزها از شنيدن تك تك خاطراتت پر از خنده و شادي ميشي و اين زيبا ترين لحظه اس وقتي كه تو ميخندي .... بهمن ماه تقريباً به نيمه هاش رسيده و از حالا شروع كردي به شمارش روزها براي رسيدن به بهاري كه تولد ِ زمين و زمان ِ و خودت هم در اون فصل متولد شدي . اينروزها زبونت خيلي شيرين تر از قبل شده چنان دلربايي ميكني كه من ساعتها پر از انرژي ميشم . مامان فدات شم ، مامان قربونت برم ، مامان الهي ت شم دورت بگردم ، مامان چقدر زيبا به نظر ميرسي ، مامان خوشگل من ، دوستت دارم و....... هزار تا جمله و كلمه اي كه دل ِ منو ميلر...
13 بهمن 1394

زندگی را با احساست رنگ بزن

وقتی بزرگ می شی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونند دست تکون بدی .  وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت می ره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند.  وقتی بزرگ می شی ، دیگه خجالت می کشی پروانه هاي مرده ات رو خاك كني براشون مراسم روضه خوني بگيري و برای پرپر شدن گلت گريه كني.  وقتی بزرگ می شی، خجالت می کشی به دیگران بگی که صدای قلب انار کوچولو رو میشنوی و عروسی سیب قرمز و زرد رو دیده و تازه کلی براشون رقصیده ای. وقتی بزرگ می شی ، دیگه نمی ترسی که نکن...
14 دی 1394

كاش بودنها را قدر بدانيم !

گل پسرم سلام امروز ميخوام برات بگم كه روحم به بركت حضورت سيراب ميشه از خاطرات سبز و قرمزي كه هر شخصي به نحوي برام به جا ميزاره ، توي اين پست يه تشكر اختصاصي ميكنم از باباجون و مامان زري كه زحمت هميشگي تو روي دوششونه و هيچ وقت اجازه نميدن ذره اي آسايش و آرامشت بر هم بخوره . دستشون رو مي بوسم و به حرمت همه ي مهرباني هايشان سجده شكر به درگاه خدا به جا ميارم بخاطر داشتنشون . پسر قد كشيده ي من ! ميخوام برايت يكم از قصه ي آدما بگم ، بگم كه بُعد وجودي و ظرفيت هر كدومشون با هم متفاوته و قرار نيست كه همه مثل مامان بزرگ و بابابزرگ و پدر و مادر و خاله و عمه و عمو باشن ، اينروزها كه 5 سالگي ات را پشت سر ميگذاري بخوبي ميدوني فاصله ي محب...
7 دی 1394

پاييزانه - روزهاي آخر آذر ماه

گل ِ خندون من ، اينروزهاي سرد پاييزي بي شك حضورت گرمترين خاطره ها را برامون رقم ميزنه . اينروزها بوسه ها و جملات دلنشينت هوش را از سرم مي برد و انگار در بهشت زيباي خداوندي در بين هزاران گل سرخ و سفيد غرقم ! طنين صداي دلنشينت اينروزها منو به اوج ميبره . عاشقانه گفتن رو خوووب خوووب بلدي ... ( قابل توجه عروسك فرداها ) مامان من به تو افتخار ميكنم ! مامان چه شيك شدي ، مامان تو خوشگل ترين مامان دنيايي . ماماني خيلي دوست دارم ، مامانِ مهربون شب بخير ، مامان چه تميز و عزيزي ، مامان همه هستي من فقط تو هستي ، فدات شم ، قربون شما ، هستي ، زندگي .... اينها جمله ها و كلمه هايي ست كه به زيبايي هر چه تمام تر بيان ميكني و چه خوشبختم من كه مخاطب اين حرفه...
23 آذر 1394

ღ پيشنهادات ويژه ღ

خيلي بلا شدي پسرك ِ فسقلي ِ من ..... چند روزيه كه بد جور گير دادي كه پلي استيشن و يا ايكس باكس داشته باشي و كلي بخاطرش كاراي خوب ميكني و پولهاتو پس انداز تا بتوني زودتر بخريش ، اما با يك پيشنهاد ِ زبر و زرنگانه زودتر از موعد درخواست خريدشو كردي :  " مامان بهتر نيست براي تولد خودت يه ايكس باكس واسه من كادو بگيري " مامان :  واسه تولد خودم ، واسه تو كادو بگيرم ؟؟ مهبد : آره خب تولد تو نزديك تره          ************************************************ پيشنهاد شماره 2 : ميگم واسه تولدم ماشين شارژيمو عوض ميكني يه دونه ديگه بخريم ؟؟ مامان : بايد ...
11 آبان 1394