يلــــــــدا بانو و هاناي ما
قصه ي يلدا بانو رو امسال از زبان مهد گلاره شنيدي و پيرو اون جشني كه با حضور ننه سرما و ... براتون برگزار شده بود . بعد از وصف يلدا و ننه سرما و زمستان ِ سپيد نقاشي هات رنگ و بوي تازه اي به خودش گرفت و همش ننه سرما رو از ديد خودت برامون به تصوير ميكشيدي . صبح اونروز بارش كمي برف و سپيد پوش شدن زمين براي ساعات اوليه روز چنان به وجد آورده بودت كه براي برف بازي همراه بابا مهدي سري به حياط زديد . برف خيلي كم بود و نميشد آدم برفي درست كرد ولي با اميد كودكانت دنبال هويج و شال براي آدم برفي ِ خياليت بودي . يلداي امسالمون يه رنگ و بوي تازه اي داشت ، عضو جديدي قرار بود به جمع خونوادگيمون اضافه بشه و هانا كوچولومون از صبح تو راه بود و بالاخره بعد از كل...