آب تني
دومين ماه تابستون با يه گرماي بي سابقه كه ديگه طاقت فرسا شده از راه رسيده و روزهاي طلايي تابستانمون رو بنام مرداد مزين كرد ، تو كوچولوي من هم مدام از گرما شكايت داري و ميگي گرمه !! و همش درخواست داري كه بابا مهدي ببرت شهرستانك واسه آب تني .....
بابا مهدي هم چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه وفاي به عهد كرد و بردت آبتني كه تو بتوني خوب خنك بشي و كيف كني . روز اولت كه چهارشنبه باشه عصر 4 نسله رفته بوديد صفا يعني تو و بابا مهدي و بابامصطفي و بابا بزرگ بابا . كلي خوش گذرونده بوديد و عصرت رو كلا ً به آب تني گذرونده بودي و توپ پرت كردن توي آب .
روز دومت هم كه من ( به همراه بابا بهمن و مامان زري و خاله و مهرزاد ) هم از حدوداي ساعت 9 شب بهتون پيوستيم به آب تني و به قول خودت لاك پشت سواري با عمو رضا و حاج رضا و بابا مهدي گذشته بود و كلي بازي كرده بودي ، البته براي اينكه منم از لذت با تو بودن و انرژي ِ بي مثالت بي بهره نمونم دوباره تن به آب زدي و كلي با من بازي كردي . ممنون كه هستي تا از بودن كنارت لذت ببرم و خستگي هام رو با يه عالمه انرژي كه تو بهم ميدي جايگزين كنم .
روز سوم كه همون جمعه ي ديروز باشه هم با خونواده ي بابا مهدي رفتيم و تو فقط قايق سواري كردي و فقط دست و پاهات رو خيس كردي و صد البته كه از آب بازي بقيه بي نصيب نموندي چون توي قايق خوشگلي كه بابا بهمن پارسال بهت هديه داده بود لم داده بودي و هر از گاهي يه آب بهت پاشيده ميشد و تو غش غش ميخنديدي .... اينقدر قايقراني كردي كه به پيشنهاد خودت گفتي مامان بس ِ بيرون .....و بعد هم مراسم پرتاب توپ وسط آب رو داشتي و كلي با نگار بازي كردي و قهقهه زدي .اينقدر از اين بازي لذت ميبردي كه همه رو از خنده هات غرق در لذت ميكردي ! دردونه ي من اينقدر اين سه روز شاد و پر انرژي بودي كه من از داشتن همچين لحظاتي در كنارت خدا رو صدها هزار بار شاكرم .
اينم عكسهاي يادگاري از جمعه شب 92/05/04 كه به گوشه ي اين خونه آويزونش ميكنم تا طعم شيريني ِ اين لحظه ها هيچ وقت فراموشمون نشه و هميشه مزه مزش كنيم.