مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

آب تني

1392/5/5 23:38
نویسنده : مامان مهدیه
873 بازدید
اشتراک گذاری

دومين ماه تابستون با يه گرماي بي سابقه كه ديگه طاقت فرسا شده از راه رسيده و روزهاي طلايي تابستانمون رو بنام مرداد مزين كرد ، تو كوچولوي من هم مدام از گرما شكايت داري و ميگي گرمه !! و همش درخواست داري كه بابا مهدي ببرت شهرستانك واسه آب تني .....

بابا مهدي هم چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه وفاي به عهد كرد و بردت آبتني كه تو بتوني خوب خنك بشي و كيف كني . روز اولت كه چهارشنبه باشه عصر 4 نسله رفته بوديد صفا يعني تو و بابا مهدي و بابامصطفي و  بابا بزرگ بابا . كلي خوش گذرونده بوديد و عصرت رو  كلا ً به آب تني گذرونده بودي و توپ پرت كردن توي آب .

روز دومت هم كه من ( به همراه بابا بهمن و مامان زري و خاله و مهرزاد ) هم از حدوداي ساعت 9 شب بهتون پيوستيم به آب تني و به قول خودت لاك پشت سواري با عمو رضا و حاج رضا و بابا مهدي گذشته بود و كلي بازي كرده بودي ، البته براي اينكه منم از لذت با تو بودن و انرژي ِ بي مثالت بي بهره نمونم دوباره تن به آب زدي و كلي با من بازي كردي . ممنون كه هستي تا از بودن كنارت لذت ببرم و خستگي هام رو با يه عالمه انرژي كه تو بهم ميدي جايگزين كنم .

روز سوم كه همون جمعه ي ديروز باشه هم با خونواده ي بابا مهدي رفتيم و تو فقط قايق سواري كردي و فقط دست و پاهات رو خيس كردي و صد البته كه از آب بازي بقيه بي نصيب نموندي چون توي قايق خوشگلي كه بابا بهمن پارسال بهت هديه داده بود لم داده بودي و هر از گاهي يه آب بهت پاشيده ميشد و تو غش غش ميخنديدي .... اينقدر قايقراني كردي كه به پيشنهاد خودت گفتي مامان بس ِ بيرون .....و بعد هم مراسم پرتاب توپ وسط آب رو داشتي و كلي با نگار بازي كردي و قهقهه زدي .اينقدر از اين بازي لذت ميبردي كه همه رو  از خنده هات غرق در لذت ميكردي ! دردونه ي من اينقدر اين سه روز شاد و پر انرژي بودي كه من از داشتن همچين لحظاتي در كنارت خدا رو صدها هزار بار شاكرم .

اينم عكسهاي يادگاري از جمعه شب 92/05/04 كه به گوشه ي اين خونه آويزونش ميكنم تا طعم شيريني ِ اين لحظه ها هيچ وقت فراموشمون نشه و هميشه مزه مزش كنيم.

قايقران كوچولوي من الهي كه هميشه دلت شاد

همه ي لحظه هات ناب عزيزكم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

خاله عاطفه
6 مرداد 92 10:09
الهی من فدات بشم با این کارای قشنگی که میکنی ،کلی حال کردی ها .پسرک کوچولوی ما امیدوارم همیشه صدای خنده هات به اون بالا بالاها برسه و خستگی مامان جونتو همیشه با لبخندت براش تموم کنی.
فندوق خاله عاشقتم و خیلی دوستت دارم.


خدا نكنه خاله عاطفه جونم . جات خيلي خالي بود . افتخار كه ندادي . ايشالله كه شما هم دلتون هميشه شاد و لبتون هميشه خندون باشه
mamanebaran
6 مرداد 92 10:52
الهی من فدات بشمممممم قایقران کوچولوووووووووووووووووووووووووووو
عاشقتمممممممم با اون نشستنت
عزیزم خدارو شکر که بهت خوش گذشته و آخر هفته خوبی رو گذروندی مهدیه نازنینم امیدوارم همیشه محفلتون انقدر خوب و صمیمی و پر از عشق و پر از صدای خنده مهبدم باشه
و در آخر دست بابا بهمن مهربون درد نکنه با این هدیه قشنگشون امیدوارم همیشه تنشون سالم و دلشون شاد باشه


خدا نكنه خاله جونم .
مرسي از دعاهاي خيلي خوبت دوست هميشه همراهم . روزهاي طلايي تابستان شما هم پر خنده باد .
الهه مامان یسنا
6 مرداد 92 11:09
ای جانممممم. کاش منم بودم صدای خنده هات رو میشنیدم عزیزکم. خوش باشی گل پسر


قربونت برم الهه ي مهربوني . جاتون واقعا ً خالي بود
مامان الینا،آنیتا
7 مرداد 92 0:40
به به چه قایق قشنگی ؛به به چه پسر قشنگی نشسته توش .خدا رو هزار مرتبه شکر که در کنار مهبد خوب و شاد هستید دوست عزیزم


ممنون خاله جون . با آنيتا بيايد بريم موج سواري ....ببوس آنيتاي ناز نازي رو .
juddy
7 مرداد 92 5:07
هیچی مثل آب ادم را سرحال نمیاره.من که وقتی اب میبینم بی خیال اطراف میشم و پاچه های شلوار بالا زده میپرم تو اب.راستی اینجا کجاست با این همه اب؟اطراف اراکه؟


انشالله كه زندگيت مثل آب زلال و پاك باشه . اينجا باغچه ي خانوادگي ِ خودمونه ، تشريف بياريد در خدمت باشيم .
♥مامان آمیتیس♥
7 مرداد 92 10:02
سلام مهدیه جون. خوبین؟ مهبد جون خوبه؟
یه چند وقتیه زیاد حوصله اینترنت ندارم
اگه خدا بخواد 6ماه دیگه نی نی دوممون ایشالا بدنیا میاد....
مهبد جونو ببوس
قربونش برم
ما الان شمالیم اینجا چند روزه هوا بارونیه جاتون خالی


سلاااااااااااام شهره جون . خوبي ؟ وااااااااي خداااااااي من يه فرشته ي خوشگل تو راه داري . مباركه عزيزم . خيلي خوشحال شدم دوستم . حالا ديگه دليلت موجهه عزيزم . آميگل رو ببوس كه خيلي خيلي دوستتون دارم . باز هم پيشمون بيا و از ني ني خبر بهمون بده . بووووووووووووس واسه هر سه تون ( شهره ، آميتيس و فرشته ي تو راهي )
مامان روشا
7 مرداد 92 10:18
منم آب بازی می خوام

خوش به حاب بچه ها


عزيزمي . آب بازي توي اوج گرماي تابستون واقعا ً مزه ميده .
خاله مهسا
7 مرداد 92 22:17
key gharare berim ab bazi(??manam bebarid khowwwww


خاله مهسا گريه نكن بيا تا با هم بريم آب بازي . راستي لطفا ً چند تا از عكس هاي اونروز رو به من برسون پيليز . بووووووووووس بووووووس
مامان نیروانا
9 مرداد 92 14:30
قربون گل پسرم که حسابی خنک شده و دل به آب زده! خوش بحالت خاله! منم از اون قایقت میخوام. سوارم میکنی!


خاله فريبا جاي شما خالي بود حسابي . حتما ً مگه ميشه كه ما يه خاله داشته باشيم اونهم از نوع فريباش و با اينهمه صفاي دلي كه داره سوار قايقش نكنيم . قدم روي چشممون بزار و بهمون افتخار بده بريم با هم آب بازي .
شیما مامان درینا
12 مرداد 92 12:18
عاشق این نوشتنتم اون قضیه چهارنسله رو که خوندم مردم از خنده خوشحالم که بهش خیلی خوش گذشته و حسابی تنی به آب زده روزاتون پر از لحظات خوش


فداي تو دوست ِ مهربون و هميشه همراه ِ من ! عزيزم خوشحالم كه خوشت مياد از نوشته هام ولي يه اعترافي بكنم كه به گرد ِ نوشتن ِ شما هم نميرسم . گل دختر يكي يدونه و نازگلت رو ببوس
نیک پاک
27 مرداد 92 11:00
وای این عشقم چی کار میکنه؟
ملوان شده ؟


قربونت برم خاله جون . شده ملوان زبل !