مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه ...

1392/8/13 13:41
نویسنده : مامان مهدیه
747 بازدید
اشتراک گذاری

اينروزهاي خونمون با حضورت خيلي خيلي گرمه ، ماشالله براي لحظه اي هم نه به خودت استراحت ميدي و نه به چشمهاي نازت ....

بخشي از ديالوگ روزانه بابا مهدي و مهبد :

مهبد : بابا تو ميخواي اخبار ببيني ؟؟

بابا : نه

مهبد : پس من ميخوام پلنگ صورتي ببينم !

بابا : " با ناراحتي " باشه بيا واست بزارم ، سريع كنترل ها رو بر ميداره تلويزيون رو روشن ميكنه كه تا لحظه ي play شدن سي دي حداقل بتونه تيتر خبرها و يا قسمتي از برنامه مورد علاقشو ببينه .

مهبد : بابا پلنگ صورتي بزار ، بابا پلنگ صورتي بزار ، بابا پلنگ صورتي بزااااااااار. اينقدر پشت سر هم اين جمله تكرار ميشه كه خودت رو هم كلافه ميكني .

بابا :کلافهمنتظرقهر

مهبد : با خونسردي هر چه تمام تر " اونجاش رو بزار كه هاپوئه ميخواد پلنگ صورتي رو بگيره " مژه و اينقدر خيره تلويزيون نگاه ميكنه كه از چشماش اشك مياد !!!!! ميترسه پلك بزنه مبادا صحنه اي رو از دست بده ....

بابا : نوبتي ِ حالا ديگه نوبت منه .

مهبد : نهههههههههههههههههه نوبت تو نيست نوبته منه .

بدين ترتيب تا ساعت 11 يا هر وقت كه لامپ ها خاموش بشه نوبت مهبد ِ !!!!!!

پسر كوچولو خودت هم از ديدنش خسته شدي ، چون براي انجام بازي و هر كاري از جلوي تلويزيون بلند ميشي و ميري البته اگه كسي حساسيتي روي tv نشون نده ، اما به محض اينكه صداي اخبار رو بشنوي يا فيلم و يا هر چيزي كه فكر كني توجه بابا مهدي رو جلب ميكنه جيغ ميزني و با زورگويي دوباره cd پلنگ صورتي رو play ميكني !!!!

به بازي با لوگو هات خيلي علاقه مندي و به قول خودت باهاشون پارگينك درست ميكني براي ماشين هات .همه ي ماشين هات رو از اتوبوس تا كاميون و تريلي و به قول خودت پيكان و .... رو پارك ميكني توي پاركينگت و از همشون هم 3/5 پول پاركينگ ميگيري و يه صدايي هنگام دريافت پول درمياري كه مثلا ً پولها رو گرفتي " چيك "

بليط و كليد و هر چيزي رو كه بخواي توي بازي بدي و يا بگيري اين صدا رو در مياري .... به بابا سفارش يه سري لوگوي جديد دادي " ميگي اينا به درد نميخوره بهترش رو بخر "

از اينكه يه ماشين بگيري توي دستت و به قول خودت گاز بدي و قان قان كني و بعد آدرس بپرسي لذت ميبري . مياي با ماشينت جلوي من و ميگي " آقا شهربازي پامچال تدوم وره ؟ " يعني آقا شهربازي پامچال كدوم طرفه ؟؟

بعد كه آدرس ميگيري با سرعت هر چه تمام تر گاز ميدي و با صداي يه ترمز مهيب جلوي شهر بازي مي ايستي .

بعد هم منو ميبري نمايشگاه ماشين خياليت ، توي اتاقت ، درست وسط يه كوه اسباب بازي ولو شده بعد ميگي آقا اين ماشينه 3/5 بخرش ! البته ماشيني كه به من ميفروشي ، اصولاً از مال خودت مدل پايين تره و يا يه چرخش كنده كه زياد با سرعت نره نیشخند بعد هم با من كورس ميزاري كه عاقبت با هم تصادف ميكنيم و مجبوريم بريم تعميرگاه و باز هم من مقصرم و با ماشين پليست مياي و منو جريمه ميكني !!!! تازه بعضي اوقاتم به قول تو  "ماشينه زياد خرابه بايد بُسكِلش كنيم " يعني بُكسل !زبان

يه فرودگاه هم توي خونمون داريم كه خودت توش اطلاعات پرواز رو پيج ميكني ، پرواز 269 به مقصد اِستُكلُم .

بعد من بايد بيام تو صحنه و هم اطلاعات پرواز رو پيج كنم و بگم پرواز به مقصد استكهلم و هم دراز بكشم و نقش هواپيما رو بازي كنم و تو رو توي آسمون خيال به پرواز در بيارم . تازه بعد از به پرواز در اومدن قهقهه ميزني و ميگي"  آقا من تمربند ايمنيمو نبستم ! " نیشخند و تا من بخوام حرفي بزنم قهقهه دوم رو سر ميدي كه " تازه بليط هم ندادم !!!" قهقهه و بعد انگار ميخواي منو گول بزني با زيركي ميگي " سقوط نكنيم ها " كه من پاهام رو حركت بدم تا تو بيوفتي توي بغلم و انگار سقوط كرديم !!

عاشق همبازي شدن باهاتم ، اما وقتي بازي رو شروع كنيم نميشه به زودي رهاش كنيم بايد همه ي اين بازيها رو به ترتيب بكنيم . پسر مهربونم من از وقتي خودم رو شناختم به عشق معتقد بودم ، اما عشق هاي واقعي كه بتونه آدم رو به نهايت برسونه ....... به نظرم عشق مادر و فرزندي يكي از اون عشق هاست ، يكي از ناب ترين و خالص ترين عشق هاست كه خداي مهربون منو لايقش دونست و بهم عطاش كرد در آخر اين چند خط شعر هم كه آقاي معين ترانشو خونده و من خيلي عاشقشم تقديم به تو گل پسر دوست داشتني كه با حضورت اين عشق ناب رو برام حقيقت بخشيدي ....

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محضه
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم
میگم وای كه چقدر سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از اینجا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودنه با هم
محاله پیش من باشی برم سر گرم کاری شم
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزهایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خود آزاری
قشنگه ردپای عشق بیا بی چتر زیر برف
اگه حاله منو داری می فهمی یعنی چی این حرف
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزهایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دارم ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

خاله عاطفه
13 آبان 92 14:52
هزااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار الله اکبررررررررررررررررررررر.ماشاا.... ماشاا.... کاش اینجا بودی میگرفتم اینقدر فشارت میدادم تا جیغت دربیاد فدات بشم با این بازی کردنت منم کلی حال میکنم وقتی باهات همبازی میشم.وقتی این مطلبارو میخوندم فقط فقط اون چشمای نازت تو ذهنم تداعی میشد که همیشه خوردنیه،کلی حال کردم تمام خستگیم درآمد خداروشکر وقتی این مطلب میخوندم کسی پیشم نبود چون مثل دیوونه ها داشتم میخندیدم امروز یه حال اساسی دیگه هم بهم دادی وقتی صبح زنگ زدم خونه مامان زری گفته بودی بهشون که عاطفه ست از صبح هم هی میگفتی پس چرا نمیاد بعد ازت پرسیدم راست بگو منو میخوای یا گوشیمو گفتی دوشیتو خاله قربونت بشه که اینقدر جیگری ببخشید خیلی پر حرفی کردم اثرات دلتنگیه دیگه دووووووووووووووستت دااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم


ممنون از همراهي ِ هميشگيت عزيزم . خب خاله جون بيا گوشيتو بده به بچه تا داغونش كنه برات ..... دل ما هم براتون تنگ شده .
خاله محیا
13 آبان 92 23:31
سلام سلام صدتا سلام به عزیزای دلم.وای که چقدر دلم برای خودتون و این خونه پر از مهر تنگیده بود.اول از همه آقا مهبدی خیلییییی عاشقتم و امروز که اومدم خیلی حال کردم که موندی پیش خاله بالاخره یکبارم مارو به بقیه ترجیح دادی!!!!... دوم اینکه ماشالا که هر روز بهتر از دیروز میشی و پیشرفت میکنی عزیزم و از این بابت خیلی خوشحالم. سومم اینکه مربوط میشه به پست قبل: خواهر جونیِ من از خدا میخوام که همیشه تن سالم و زندگی ای سرشار از عشق،آرامش و امنیت خاطر بهت بده و بازم مثل همیشه بهت میگم بدون که بهترین مامان دنیا برای پسر گلتی و امیدوارم که سایت همیشه بالای سرش باشه عزیزم. خیلی دوستتون دارم. با آرزوی بهترینها برای بهترینها

سلاااااااااااااام به روي ماهت . رسيدنت به خير عزيزم . ممنونم كه هميشه به من و مهبد و مهدي لطف داري . خواهر جوني تر منم از خدا ميخوام كه يه زندگي آروم و پر آرامش و لبريز از عشق برات رقم بزنه . ممنون از زحمت ديروز كه واسه مهبد كشيدي . بووووووووووووووس .
الهه مامان یسنا
14 آبان 92 11:21
سلاممممممم سلاااااام هزارتا سلام.... وای خدا دلم ضعف رفت این پست رو خوندم چه عاشقانه های قشنگی بین خودمون باشه ها یهو هوس کردم یه پسری تو خونمون داشته باشیم تا ازین بازیای پسرونه بکنه و خونمون رو بیشتر از اینی که هست شلوغ کنه


سلااااااام عزيزم . خوبي ؟ باشه من لام تا كام حرفي نميزنم اما فقط يه دعا ميكنم ، ايشالله خدا يسنا جونمو داداش دار كنه فكر كنم با حضور يسنا و داداشش خونتون ديگه خيلي شلوغ شه همونجوري كه يهو دلت خواست . مي بوسمتون عزيزانم .
خاله مهسا
14 آبان 92 13:49
خنده های تـــو
آرزوهـــای مـن انـد
بخــند
تا برآورده شوند . . .


فدات عزيزم با اين آرزوهاي قشنگت . مرسي كه هميشه باهاموني و همراهيمون ميكني . يه عالمه دوست داريم خاله مهسا
مامان الینا،آنیتا
14 آبان 92 22:45
سلام گلم .ببخش متوجه تلفنت نشدم ! آنیتا خیلی اذیت میکنه چندبارخواستم تماس بگیرم نشد حتی وقت نکردم اس بدم تا الان که آنیتا تو بغلم خوابه و اومدم نت ! عزیزم یه خواهش ،رمزتو برام تلگراف میکنی ؟ گم کردمش!


سلام عزيزم فقط به خاطر دير اومدن نت و آپ نكردنت نگرانت شده بودم چشم تلگراف ميكنم .
غزل
15 آبان 92 17:56
ای جونم قوبون بازی کردناش


ای جونم هزار ماشالله ایشالله همیشه سلامت باشین و کنار هم خوشحال و شاد


امام حسین (ع) نگهدار آقا گل پسرمهبد ماباشه






ممنون بابت رمز





ممنون از حضورت غزل جان . ممنون از آرزوهاي خوبي كه در حقمون كردي و ممنون از نگاه قشنگت .
مامان روشا
18 آبان 92 10:25
سلام دوست داشتی به ما هم رمز بده پسرت رو ببینیم خوب


مگه نداري خاله جون ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چشم .
mamanebaran
19 آبان 92 8:43
ای جانــــــــــــــــــم به بزرد مرد_ كوچولوی خونه ، قربونت برم با اون حرف زدنت فدات بشم که میگی آقا من تمربند ايمنيمو نبستم عاشقتم کلی دلم ضعف رفت برات سقوط نکنیما خیلی باحال بود
مهدیه جونم حس_ مادری زیباترین حسی که یه زن میتونه داشته باشه عزیزم منم این آهنگو خیلی خیلی دوست دارم
مهدیه جونم از طرف_ من یه ماچ محکم از مهبدم بگیر که کلی عاشقشــــــــــــــــــــــم


خدا نكنه عزيزم . من فداي همه ي مهربونيات خاله فاطمه ي عزيز ِ مهبد ....
تفاهم رو ميبيني ، بعد از همه ي اون چيزهاي مشتركي كه بينمون بود حالا يه آهنگ ِ مشترك هم پيدا كرديم فاطمه جونم وجودت سرشاره از همين حس ِ قشنگ . برات بهترين ها رو از خدا آرزو ميكنم عزيزم ...
مامان روشا
19 آبان 92 9:07
دلم تنگ میشه هر لحظه
هر لحظه
همیشه


قربون ِ دل شما . دل ِ ما هم براتون تنگ ميشه هر لحظه .
مامان الناز
26 آبان 92 23:05
سلام ماماني من چند وقت نبودن چرا اينجا همه چي رمز داره پس من چي
مامان مهدیه
پاسخ
سلام مامان الناز . خوبي ؟ رمز رو چه جوري بهت بدم ؟؟؟