مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

صداي پاي ِ بهار ...

1392/12/21 10:22
نویسنده : مامان مهدیه
646 بازدید
اشتراک گذاری

روزهاي نزديك به رسيدن بهار ، همه چيز رنگ و بوي تازه اي ميگيره و خود به خود دلهاي همه به تاپ و توپ مي افته و همه برنامه ريزي ميكنن تا لحظه ي تحويل سال نو كارهاشون رو بي كم  و كاست به صفر برسونن . درختها ، هواي تازه بهاري ، باران هاي نم نمك ، زمين و ... بشارت بهار ميدن ، كوهها ديگه برفي واسه تداعي كردن زمستون ندارند و امسال زمستان با همه ي سرمايش خيلي زودتر از موعد كوله بارش رو جمع كرد و رفت و بهار را به ميدون روزگار دعوت كرد . لحظه هاي نزديك به بهار كه ميشه خود به خود دلها كم كَمَك  بهاري ميشه ، كلي دل ِ تكانده شده ، كلي عاطفه ي جوانه زده ، كلي كدورت رنگ و رو رفته مي ماند و بهار  . گرد و غبار و بي مهري و ناراحتي و كدورت همه و همه با اومدن خانوم بهار رنگ مي بازه و همه چيز جلا و نشاط تازه اي پيدا ميكنه ! رقص ملحفه ها در باد ، نمايش صد رنگ قالي ها در پشت بام ها و ديوارها ، آب پاشي حياط ها ، پنجره هاي بي پرده و روزنامه هاي مچاله شده و خيس همه و همه تداعي كننده ي رسم زيباي بهاره ....

يادش به خير اون موقع ها كه ما بچه تر بوديم نياز نبود سراغ كسي رو بگيري و همه ي فاميل ، ريز و درشت به لطف بزرگتر فاميل ، مادر بزرگ و پدر بزرگ دور هم جمع ميشدن و چه بزم با شكوهي كنار سفره ي هفت سين مادر بزرگ ميگرفتيم .... گر چه هنوز اون رسم به قوت خودش توي خاندان پدري باقي مونده اما تعداد غائبين خيلي زياده !!!ياد اتاق كناري مادربزرگ به خير ، 2 تا در داشت كه هر دو تا درش ختم ميشد به راهروي مياني . كنار در عقب تر سفره اي پهن ميشد به گستره ي يك دنيا مهر و محبت و پر بود از آجيل و تنقلات و دور اون سفره هميشه جاي دايي ولي بود كه ميشد دايي پدر من و به ترتيب  چپ و راستش رو عموها و عمه ها و بزرگترهاي فاميل مي گرفتن . دور سفره نشستن يكي از آرزوهاي محال كودكيم بود چون هيچكدوم از بزرگترهايي كه به پشتي ها تكيه زده بودند تكان نميخوردند مگر به يك دليل آنهم ناهار دور همي مادربزرگ پز كه همان آش جو باشد و سيرابي هاي داخلش و كوكوهاي سبزي و سيب زميني كه الحق زينت بخش سفره ي بزرگش بودند !!!

دلم از آن عيدها ميخواهد كه چشمان همه زيبا بود و مهر و محبت در نگاههاي سايرين تقسيم ميكرد و چه بي منت و بي ادعا در آغوش عمه و عمو و خاله و دايي جا خوش ميكرديم و چه دلتنگ بوديم براي به بر كشيدن و در آغوش گرفتن ، اگرچه آغوشمان وسعتش خيلي كوچك بود !!!

يادش به خير حلقه هاي دختر عموها و دختر عمه ها و پسر عموها و پسر عمه ها و چقدر شيطنت و بازي كه آخر همه ي بازي هايمان به خر پشته ي انتهاي همان راهروي مياني خانه ي مادربزرگ ختم ميشد و همه يواشكي و دور از چشم ، يكي يكي آنجا ميرفتيم و به دور از چشم بزرگترها آلوهاي خشك شده و گردو و بادوم و ... كش ميرفتيم و ميخورديم و همديگر را قسم ميداديم كه به كسي اين راز بزرگ را نگوييم ...!!! دلم از آن عيدها ميخواهد كه چقدر لباس هاي نو خوشحالمان ميكرد ، از آن عيدهايي كه همه دور هم جشن چند روزه ميگرفتيم و در ميانمان خبري از دنياي سرد و يخ زده ي تكنولوژي نبود و همه مان به معناي واقعي كودكي ميكرديم و با توپ هزار تا بازي بلد بوديم و همهمه مان گوش زمانه را كر ميكرد . دلم از آن عيدها ميخواهد كه به لطف حضور عمو وسطي از روز اول عيد نقشه ي سيزده بدرمان را ميكشيديم و چه صابونهايي كه به دلمان نميزديم تا روز موعود ! از آن سيزده هايي كه هنوز هم براي يك لحظه در كردنشان دلم پر ميكشد ، دلم از آن بازي ها و قاه قاه خنده ها ميخواهد ، خنديدن بي بهانه و وسطي بازي و گُل يا پوچ و .... !!!!  از آن جوجه كباب خوردنهاي بي دغدغه و از آن آش هاي داغ مامان پز كه بعد از ظهر سيزده عيشمان را تكميل ميكرد و در آخر يه عالمه لباس خاكي و بوي آتش و دود كه از تن يك يك اعضاي فاميل حس ميشد و آخرين لحظه اش غروب بود و يه حس غريب ِ دلتنگي كه فقط آن حس يك روز از سال قابل لمس است ، همان غروب سيزده بدر ، لحظه ي وداع با تعطيلات پر خاطره ....

پسركم شايد در اين دنياي سرد ِ تكنولوژي فقط و فقط من شهرزاد قصه گويي باشم كه اين خاطرات را برايت نقل ميكنم ، اما از ته قلبم آرزو ميكنم كه تو و همه ي مهبد هاي سرزمينم ايران ، شيرين ترين خاطرات را در اين روزهاي به ياد ماندني سپري كنيد و بي دغدغه و با نشاط و شادماني هر چه بيشتر ايام به كامتان باشد . از ته قلبم آرزو ميكنم كه رسومات شيرين عيد پارسي كه يادگار اجداد و نياكانمان هست برايتان پاينده بماند و قدر بدانيد لحظه هاي شيرين ِ تكرار نشدني تان را ....


 پست ِ بعدي :

     
بهار ِ خانه ي ما

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مهدي
21 اسفند 92 10:50
بهترين و قشنگ ترين آرزوي من در سال جديد براي شما و پسر گلم داشتن تن سالم همراه با عشق و اميد و در مرحله بعد رسيدن به آرزوهاي قشنگت كه تو سر ميپروروني باشه . واز خدا مي خوام كه مردم كشورم در سال جديد در رفاه و آسايش زندگي كنن.
مامان مهدیه
پاسخ
بابا مهدي عزيزم فداي تو و همه ي آرزوهاي قشنگت . اميدوارم كه تنت سالم باشه و سايه ات بالاي سر من و مهبدم باشه و سه تاييمون سال پر بار و پر بركت و پر از سلامتي داشته باشيم . در مرحله ي بعد هم اميدوارم بتونيم همه ي روياهامون رو محقق كنيم . ممنون از اينكه هميشه كنارم هستي و بهترين حامي و پشتيباني !!!
مامان آريانا
21 اسفند 92 11:11
مهديه عزيزم.هممون گاهي دلتنگ مي شيم.اما شك نكن سالهاي آينده براي همين نوروز هم دلتنگ خواهيم شد.براي نوروزي كه مهبد جون 2 سال ونه ماهه بود.ديگه هيچ وقت امسال رو تجربه نخواهي كرد.وقتي به اين موضوع فكر ميكنم كه ديگه ماه نهم زندگي آريانا رو نخواهم ديد اين روزهايي كه اينقدر شيرينه اشك تو چشمام جمع ميشه.گفتم چون مي دونم مهبد هم هميشه تو اين سن وسال نميمونه.پس بيا قدر تك تك اين ثانيه ها رو بدونيم.ان شالله اين روزها با شادي تمام براتون سپري بشه وبا شادكامي به استقبال سالي پراز بركت ومهربوني بريد.راستي عكسدونه هفت سينشو آماده كرده.عكس سه نفري ميطلبه
مامان مهدیه
پاسخ
معصومه جونم راست ميگي شك ندارم كه چند سال بعد هم دلتنگ همين نوروز خواهم شد . بايد از همه ي اين ثانيه هامون استفاده كنيم . ممنونم كه بهم اين نكته ي مهم رو يادآوري كرديم . آره خاله جون ما رفتيم و عكس انداختيم و تو عكس بعدي به اشتراك ميزارمش . پيشاپيش سال خوب و پر بركتي رو برايتان آرزومندم
خاله عاطفه
21 اسفند 92 14:11
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خیلی خوندن این مطالب و دیدن این عکس بهم حال داد عالی بود خواهرجونی،دلم پر کشید یادش بخیر منم خیلی دلم هوای اون موقع ها رو کرده مهدیه نگفتی گاهی اوقات کوکوها دست پخت تو و شراره بود که هزارتا منت هم سر ماها میذاشتید و بالا رفتن های یواشکی و کنجکاوی کردن توی اون صندوقچه سبز رنگ فلزی همش زیر سر تو شیطون بود.منم دلم از اون بهارا و از این عکسا میخواد امیدوارم سال 93 برای همه سال پر باری باشه .جوجه طلایی انشاا... به همه آرزوهایی که مامان و بابات برات دارن برسی و آرزوی خودت هم در سال 93 برآورده بشه ( بقول خودت :از اون ماشین خانجی واقعی ها )ببخشید پر حرفی کردم
مامان مهدیه
پاسخ
چه جالب عاطفه يه بخش از پستم مربوط بود به همون صندوقچه ي قديمي كه مادربزرگ بهش ميگفت يخدوون !!! به دليل اينكه مطلبم طولاني ميشد مجبور شدم حذفش كنم اما چه خوب كه تو يادت بود و اينجا يادگارش كردي . مرسي عزيزم از لطف هميشگيت . انشالله كه امسال هم براي شما پر رزق وروزي ، پر بركت و پر از سلامتي باشه و يه ني ني ِ خوشگل مثل خاله به جمعمون اضافه بشه
خاله مهسا
22 اسفند 92 0:07
azize delam ishala emsal sale khubi baraye shoma va mahbod jono agha mehdi bashe va be hameye arezohat beresiiiii.manam on moghehaaaaroooo mikhammmmm ama heyffff ke......
مامان مهدیه
پاسخ
يادته مهسا ، رقص هاي گروهيمون ، عكاسي ها با جلوه هاي ويژه و .... يادته ؟؟!! فكر كنم تو از همون جا به بعد بود كه عاشق هنر شدي ها . چون هنرهاي زيادي در عكاسي هاي من ديدي ؟؟! دوخت لباس از يه تيكه پارچه در يك ثانيه ، پرده ي عكاسي در طرح ها و رنگ هاي متنوع ، تازه اينقدر اعتماد به نفس داشتم كه براي نامزدي سارا هم كلي از خودم سوژه ي عكاسي در كردم . يادته ؟؟؟ دوست دارم يه عالمه هر چي بگم بازم كمه ..... سال خوبي داشته باشي خوشگل خانوم
مامان الینا جونی
22 اسفند 92 23:29
سلامممم مهدیه جون چقدر دلنشین اما قریبانه یهو منم با خوندن این متن زیبا و با احساس دلم پر کشید به اونروزا هنوز حس و بوی لباس عیدی که یه دامن پلیسه صورتی با یه لباس سفید که یه سنجاق سینه کوچیک پروانه ای رو داشت یادم نمیره خیلی دوسش داشتم اولین لباس عیدی بود که حسش میکردم فک میکنم 4 ساله بودم خیلی حس خوب بود هنوز شبای شلوغ پلوغ بازار یادمه واقعا روزهای شیرینی بود امیدوارم واسه کوچولوهای نازمون هم این تازگی شور و نشاط به یادگار بمونه و لذت ببرن
مامان مهدیه
پاسخ
عزيزم خوشحالم كه به دلت نشست و خوشحالم كه خاطرات شيرينت توي ذهنت تداعي شد . دوست خوب و مهربونم سالي سرشار از شادي و سلامتي برايت آرزو مندم .
مامان الینا جونی
22 اسفند 92 23:31
و امااااااااااا عکسسسسسس چقدر زیبا و پر از احساسههه خیلی خوشم اومد کنار سفره هفت سین عالی میشه قوربونه نگاههای مهبد نازززززززز برم همیشه شاد و سلامت باشید گلممممممم
مامان مهدیه
پاسخ
مرسي عزيز دلم چشمات قشنگ ديده . قربون دل مهربونت كه هميشه همراهمونه . پست بعدي به زودي .
mamanebaran
24 اسفند 92 9:03
مهدیه نازنینم انقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که بدون اغراق میگم بارها بارها پست جدیدیت رو خوندم و هر بار دلم برای سرهای اول تنگ شد . واقعا یادش بخیر تمام خاطران کودکیمون کنار فامیل و خونه مادربزرگ و کلی لباس نو و کلی شیطونی و آجیل خوری و از همه مهمتر عیدی هایی که می گرفتیم ، واقعا احساس اون موقع هم حال و هوای خاص دیگه داشت ، مرسی به خاطر یاد آوری تک تک خاطرات قشنگ و در آخر باید بگم انقدر با دیدن این عکس کیف کردم که هر چی بگم کم گفتم ، من فدای این مادر و پسرِ خوشگلش الهی که همیشه تنتون سالم باشه و همیشه کنار هم شاد باشین
مامان مهدیه
پاسخ
فداي تو دوست خوب و مهربونم ، خوشحالم كه يادآور خاطرات شيرين كودكيت بودم ، عزيزم تو لطف داري ، خدا نكنه خاله جون . آمين به دعاي قشنگت و اميدوارم كه هميشه سالم و تندرست و شاداب باشي .
علی
24 اسفند 92 10:32
سلام چه پسر نازی داری ماشاالله ازطرف من ببوسش يک شاخه رز سفيد تقديم تو باد رقصيدن شاخ بيد تقديم تو باد تنها دل ساده ايست دارايي ما آن هم شب عيد تقديم تو باد
مامان مهدیه
پاسخ
سلام . ممنونم از لطف شما . سال خوبي برايتان آرزومندم .
ارلا...
24 اسفند 92 10:35
این بار می خواهم هفت سین عید را با یاد تو بچینم سبزه را با یاد روی سبزه ات سمنو به یاد شیرینی لبخندت سایه دانه به رنگ چشم هایت سرکه با یاد ترشی مهربانیت سیب با یاد تردیه گونه هایت سکه با یاد درخشش قلبت سیر با یاد تندی کلامت با همه خوبی ها و بدی هایت ... دوستت دارم ســــــــــــــــــــــــــال نو مبارک التماس دعا
مامان مهدیه
پاسخ
ممنونم از محبتتون . سال خوبي پيش رو داشته باشيد
مامان الناز
24 اسفند 92 15:55
خانم چشم ما روشن خوشحال شدم ديدمت چه مادر و پسر خوشگلي بهار ثانیه ثانیه می اید… و اینجا کسی هست که به اندازه شکوفه های بهاری برایت آرزوهای خوب دارد… ببخشيد ميدونم سال تحويل با سرعت كم نت گوشيم نميتونم بهت تبريك بگم زودتر اومدم بگم عيدت مبارك دوست خوبم
مامان مهدیه
پاسخ
قربونت برم عزيزم . چشمات خوشگل ديده . ممنونم از همه ي مهربونيات . سال نو شما هم پيشاپيش مبارك . سال خوب و خوشي برايت آرزومندم
الهه مامان یسنا
25 اسفند 92 7:43
وای مهدیه جونم چقدر این پستت پر ازخاطره بود عزیزم منم دلم هوای بچگی کرد یادش بخیر واقعا ایشالا سال جدید برات پر باشه از اتفاقای خوب و قشنگ و رنگی به زیبایی دل مهربونت
مامان مهدیه
پاسخ
خوشحالم كه ياد آور خاطرات شيرين كودكيت بودم . ممنونم از همه ي مهربونيات . اميدوارم شما هم سال خوب و خوشي پر از رويدادهاي قشنگ پيش رو داشته باشي .
مامان روشا
27 اسفند 92 11:51
سلام اومدم سال نو رو بهتون تبریک بگم سالی پر از برکت و روزهای خدایی داشته باشید شاد باشید راستی خیلی خیلی مامان خوشگلی هستید
مامان مهدیه
پاسخ
سلام عزيزم ممنونم از لطفت . سال خوب و پر از بركت و سلامتي برايت آرزو دارم . ممنونم از لطفت چشمات خوشگل ديده عزيزم
♥مامان آمیتیس و علی♥
15 فروردین 93 13:15
ماشالا به این مامان و پسر گل
مامان مهدیه
پاسخ
ممنونم شهره جونم . لطف داري شما