مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

در سايه ي ايزد تبارك عيد همه ي شما مبارك

1393/1/19 8:09
نویسنده : مامان مهدیه
1,252 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام به بهار ، به پسر بهاري ، به همه ي دوستاي گلي كه همشون دلشون به زلالي آسمون و به لطافت بهاره !                 

خب بدون مقدمه ميريم سراغ ِ شرح ِ روزهاي بهاريمون :

به دليل مشغله ي زياد و اينكه تا روز 28 هنوز نتونسته بودم به اوضاع خونه و كار و ... سر و سامون بدم هفت سين هم نچيده بوديم و روز 29 ازت خواستم كه تو چيدن هفت سين كمكم كني و تو هم با يه شوق وصف ناپذيري با قلمو و آبرنگ برام يه تخم مرغ خيلي خوشگل رنگ آميزي كردي و تو پر كردن جام هاي كوچيكي كه براي هفت سين خريده بوديمشون بهم كمك كردي . هر قسمت از هفت سينمون كه آماده ميشد يه دور دور خودت ميچرخيدي و بالا و پايين مي پريدي و ميگفتي " گاگنام سايل " ( آهنگ كره اي به زبون خودت ). بالاخره ساعت 20 و 27 دقیقه و 7 ثانیه روز پنج شنبه 29 اسفند 1392 هجری شمسی سال 92 رو تحويل داديم و به اميد خدا با يك دنيا اميد و آرزوهاي جديد ، سال 1393 رو تحويل گرفتيم .

 پسر بهاري من در كنار سفره هفت سين 93

از روز يكم فروردين مراسم ديد و بازديد اقوام و بزرگترها رو داشتيم و همه ي ديدارها تازه شد و چند باري هم براي گردش و تازه كردن نفس به اطراف شهر رفتيم و بسي از هواي دل انگيز بهار لذت برديم . گاهي هم بابا مهدي صبح ها با دوستاش به كوه ميرفت و پر انرژي به خونه ميومد و ما به خاطر خواب صبحگاهيت كه گاهي تا 11 هم طول ميكشيد نمي تونستيم همراهيش كنيم و من مجبور بودم تا 11 تو رو همراهي كنم و از همراهي با بابا مهدي صرف نظر كنم . نیشخندچشمک

پدر و پسر بهاري ....

عسل ، مهرزاد ، مهبد در خانه ي خاله الهام 2 فروردين

از مهموني رفتن خيلي خوشت ميومد ولي عيدي از هيچ كس قبول نميكردي !! متفکر كلي نصيحتت كردم تا ياد بگيري عيدي ها رو قبول كني زباننیشخند از همه ي عيدي هايي كه گرفتي دو تاش بيشتر از همه بهت مزه داد يكي عيدي عمه ليلا بود كه يه بيل مكانيكي بزرگ بود و بعديش هم تفنگ مشكي رنگي بود كه عمو مسعود برات هديه آورد . البته عمه سارا و مامان بزرگ هم واست بلوزهاي خوشگلي عيدي گرفته بودن ، اما مابقي هدايات وجه نقد بود كه تصميم گرفتي با پولهات ماشين شاسي بلند بخري و به قول خودت سوزوكي سفيد كه مال خودت باشه !!!! خنده

مامان دورت بگرده كه روياهات از حالا خيلي بزرگن و اميدوارم كه بتوني بهشون دست پيدا كني . قبلن ها فكر ميكردم بچه هاي حالا اصلا ً رويا ندارن ، اما الان ميبينم كه دارن اما روياها اينقدر بزرگن كه روياي 2 سالگي تو با 29 سالگي من برابري ميكنه بغل ماشالله ، هزار ماشالله به تو .

ما هم واسه مهمون هامون هدايايي در نظر گرفته بوديم كه يكي از اون هدايا كه به نظرم از همه بهتر بود اين بود :

تقويم 93 با عكس زيباي گل پسرم

تقويم 4 فصل مهبد ِ عزيزم

3 بار هم مهموني داديم كه هر سه دفعه اش خيلي بهم كمك كردي و همش دوست داشتي كه توي سفره انداختن و جمع كردن بهم كمك كني و اگر احيانا ً موقع سفره انداختن گرم بازي بودي و من صدات نميكردم خيلي ناراحت ميشدي و ديگه غذا نميخوردي .

مهبد در حال ياري رساندن به مادر - عيد 93 !!!

راستي صحبت غذا خوردن شد بگم كه وعده ي اصلي غذات آجيل و شكلات و گز بود و غذا خيلي كم ميخوردي . روز اول عيد هوس مهد كودك رفتن كردي و يه خورده اي بهوونه گرفتي اما بعد از يكي دو روز ميگفتي كه" ديده مدرسه نميرم " چند روز بعد تر هم تصميم گرفتي بري مدرسه و با نقاب بن تن دوستات رو بترسوني .... !!!! امان از تو و شيطنت هات . گاهي صدات ميكردم مهبد داري چيكار ميكني ؟ از تو اتاقت جواب ميدادي " دارم شيطوني ميكنم " و يا " دارم بازي ميكنم " روزي چند دفعه هم ميرفتي تو اتاقت در رو مي بستي و لباس هات رو عوض ميكردي و اگر من ميخواستم بيام تو ميگفتي " نيا ، زشته .... " اما بيشتر وقت هايي كه خونه بوديم كنار تختت رو زمين پاركينگ درست ميكردي و سرگرم ماشين هات بودي و بيشتر بابا مهدي رو براي بازي به اتاقت دعوت ميكردي .

شب ها هم كه پا به پاي ما بيدار ميموندي و براي خوابوندنت بايد قصه ميگفتم اونهم قصه ي كيان !!! قصه ي كيان هم جريان داره و از موقعي كه همراه عمو مجيد و خاله سيما و كيان رفتيم شهربازي طوفان ، خاطره ي اون شب رو بايد مثل قصه واست تعريف كنم و بعد از اون جريان توي عيد هم يكبار به اتفاق خانواده ي عمو مجيد و ساير دوستانمون رفتيم شهرستانك و يكبار هم يه منطقه ي زيبا به اسم سه لاله كه اينها هم به ادامه ي اون قصه هه اضافه شده و قصه ي كيان خيلي طولاني شده..... آخ

عكسهاي پايين هم مربوط به همون روزيه كه با كيان رفته بوديم شهرستانك :

مهبد و كيان - 8 فروردين93  - شهرستانك

مهبد و كيان - 8 فروردين93  - شهرستانك

سه لاله و يا سه لَلِه :

بهار در بهار

به زلالي آب و عاشق ِ آبهاي روان

سيزده بدر هم رفتيم به باغچه ي خودمون در شهرستانك به همراه خانواده ي بابا مهدي ، اما بابا بهمن و مامان زري و خاله ها هم خيلي دور از ما نبودن ، اونها هم توي يه قسمتي از شهرستانك اتراق كرده بودن و به ما خيلي نزديك بودن و ما مدتي هم كنار اونها سپري كرديم . اينهم چند تا از عكس هاي سيزدهي كه به خوبي و خوشي به در شد .

مهبد و كسري - سيزدهم فروردين

هر چقدر كه تو عاشق آبي ، مازيار عاشق آتيشه و همه جا آتيشش رو به پا ميكنه ...

 

مهبد و مازيار - آتش بازي - سيزدهم فروردين 93

دلبندم اميدوارم كه تنت سلامت ، لبت خندون و دلت گرم باشه ، اميدوارم كه هميشه موفق ، مويد ، سربلند و شاداب باشي و پله هاي ترقي رو بدو بدو طي كني يا بهتره بگم كه اسب ِ سعادت و سلامت بدود و تو همچون سواركار ماهري بر روي آن بنشيني و موانع رو بدون خطر طي كني .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

khale mahsa & khale mahya
17 فروردین 93 1:10
elahi ma dota fadatttt shim azizammmmmm ghorbone on cheshaye doroshte meshkit berim ke copyie mae...... alan ma pishe hamim omadim injaaaaaaaaa az khateratet lezat bordim azizam.... inammmm albate ezafe kon be khateratet ke mikhay hole astin dar bekhari ba pole eydiyatttt))...............
مامان مهدیه
پاسخ
به به به خاله محيا و خاله مهسا ! انشالله كه هميشه جمعتون جمع باشه . خدا نكنه خاله هاي مهربون . خوشحالم كه از خوندن وبلاگ گل پسرم لذت برديد . مرسي از تكميل خاطرات و كمك در ياد آوري قسمت هاي جا مونده .
مامان آريانا
17 فروردین 93 7:23
ماشالله به اين مهبد گل پسر ياري رسان به مادر.در سايه ي ايزد تبارك عيد شما هم مبارك.انشالله مثل روزهاي اول سال هميشه شادو سلامت باشيدوهمه روزها بهتون خوش بگذره.
مامان مهدیه
پاسخ
ممنونم معصومه جان . مرسي از حضور سبزت و از دعاهاي خوبت . ببوس گل دخترت رو
الهه مامان یسنا
17 فروردین 93 10:07
خیلی خوشحالم که تعطیلات بهتون خوش گذشته و حسابی خستگی روزای پایانی سال رو با همراهی مهبد تو خواب صبحگاهی روزهای اول سال بدر کردین. چقدر هم عکسهای خوشگل خوشگل گرفتین.. راستی این آدرس سه لاله رو بهم بده به نظر جای قشنگی میاد
مامان مهدیه
پاسخ
ممنونم الهه بانو . چشماتون خوشگل مي بينه . چشم آدرس رو الان ميام واست تو نظرات ميزارم .
مامان محمدصدرا
17 فروردین 93 13:59
سلام عزیزم سال نو مبارک فایل رو در آدرس زیر قرار دادم. امیدورام پسر نازتون در زیر سایه حق تعالی همیشه شاد و سلامت و موفق باشه http://uplod.ir/
مامان مهدیه
پاسخ
سلام عزيزم . سال نو مبارك . دوست نازنينم ممنونم از لطف بيكرانت . حتما ً استفاده ميكنم . خيلي محبت كردي . ببوس پسر نازنينت رو
مامان محمدصدرا
18 فروردین 93 22:17
ببخشید گلم آدرس صحیح رو در زیز آوردم" http://uplod.ir/em25xx7lg68h/koodak_dar_mashin.jpg
مامان مهدیه
پاسخ
سلام عزيزم . ممنونم از محبتت .
مامان مهدی و زهرا
19 فروردین 93 9:34
سال نوت مبارک مهبد آقای خوش تیپ ،میگم حیف عیدی ها نکرده قبول نکردی گلم
مامان مهدیه
پاسخ
ممنونم خاله جونم . ميگم ناراحت نباش . هر جا مهبد قبول نميكرد مامان مثل كوه پشتش بود و قبول ميكرد !!!!
مامان روشا
20 فروردین 93 9:09
سلام دوست خوبم و پسرک ناز نازی بابا دلمون غش رفت واسه این پسر خوش تیب خدا نگهدارش باشه چه عکس های نازو قشنگی مخصوصا اونی که داره ظرف می شوره روشا هم یه همین چین مدل عکسی داره خوش و خرم باشید
مامان مهدیه
پاسخ
سلام دكتر جون . سال نو مبارك . كلي دلم واست تنگ شده بود . ممنونم از محبتت . چه جالب همه ي بچه ها دوست دارن كارهاي بزرگترها رو انجام بدن اما وقتي بزرگ ميشن .....!!! چشمات قشنگ ديده عزيزم .
مامان ترنم
21 فروردین 93 0:32
سلام عزیزم خبلی دلم براتون تنگ شده بود به خدا با دیدن مهبد اشک تو چشام جم شد و فقط گفتم هزار ماشاا.... که آقا شده. همین شش ماه که نبودم .الهی خاله قوربونت عزیزم .بزرگ تر که شدی اون وقت عیدی نقدی رو بیشتر دوست داری خیلی بوس پسر گلم و مامانی نازنینش
مامان مهدیه
پاسخ
سلام عزيز دلم . قربون چشماي اشكيت . مرسي از اينهمه محبت و احساس قشنگت . عزيزم ما هم خيلي دلتنگتون بوديم . انشالله كه مثل قبل برامون هميشه بنويسي دوست خوبم . آره مريم جون بزرگ كه بشه ميشينه از قبل از عيد برآورد و محاسبات ميكنه . دوستتون داريم خيلي زياد
مامان یسنا
28 فروردین 93 0:29
امیدوارم همیشه سالم و شاد زندگی آرومی رو در کنار پدر و مادرت داشته باشی مهبد جون
مامان مهدیه
پاسخ
ممنونم خاله ي مهربون . شما هم هميشه خوش و شاد و تندرست باشيد .