قند و عسل ِ مـــــا
گل پسرم بزرگ شدنت و فهميده تر شدنت برام كاملا ً ملموسه ! جان ِ جانان اينقـــــــدر پخته صحبت ميكني كه دلم قنج ميره از تك تك كلماتي كه بيان ميكني . طعم كلماتت مثل عسل شيرينه و تا مدتها مزه مزه اش ميكنم ، چند تا از صحبت هات رو برات يادگار ميزارم چون جديدا ً پيگير كوچولويي هاتي ، نه كه الان خيلي بزرگ شدي ! همش مي پرسي بچه بودم به فلان چيز چي ميگفتم ؟! و من بايد بگم و دو تايي به بچگي هات بخنديم . اينها يادگاري براي بزرگي هات كه بدوني بچه بودي چه چيزهايي ميگفتي ...!
♥ مشغول خياطي بودم كه يه بشكاف برداشتي و گفتي ميدونم كه خطرناكه ، حالا دستم رو دقيقا ً كجا بزارم كه بشكاف دستم رو نبره و من پارچهه رو ببرم ؟
عاشق دقيقا ً گفتنتم پسر ِ شيرين !!
♥♥مامان سوسك تَرسَكناكه ؟؟ ترسكناك واژه اي اختراعي از جانب شماست كه از تلفيق وحشتناك و ترسناك بدست اومده ! من با اينكه خودم بسيار از اين موجود چندش ميترسم با ترديد گفتم : نه اصلا ترس نداره .... گفتي اما من ميدونم سوسك از پشه قويتره ، چون اگه سوسك با پشه كشتي بگيره برنده ميشه !!!
♥♥♥ مامان تولدم پس كي ميشه ؟! من : چند روز ديگه صبر كني تولدته ، بعد ميخوام يه تولد توپ برات بگيرم .
مهبد : اِ اِ اِ ميخواي توپ بزني به ديوار ؟!!!
♥♥♥♥ با گوشي بابا مشغول بازي هستي و كلي داري كيف ميكني . بابا : مهبد ديگه بسه ، گوشيمو بده پدرش دراومد ... مهبد : غش ميكنه از خنده و ميگه مگه گوشي ها هم پدر دارن ؟؟!
♥♥♥♥♥ از پارك اومديم و ميگم حالا وقت چيه ؟؟ مهبد : وقتشه كه دستامونو با مانع بشوريم ، منظور از مانع همون مايع دستشويه !
♥♥♥♥♥♥ در حال تميز كردن آشپزخونه ام ، يه دفعه اومدي و گفتي : دم بريده تنهايي تميز ميكني ، بزار منم كمكت كنم !
دم بريده اصطلاح رايج مامان زري براي وقتيه كه ميخواد شيطنتت رو بهت گوشزد كنه !
♥♥♥♥♥♥♥ مامان پس من كي بزرگ ميشم ؟! در جوابت گفتم انشاالله بزرگ ميشي ، مرد ميشي ، بايد غذاتو خوب بخوري ، حالا چرا ميخواي زود بزرگ بشي ؟
اوووو اَ .... پس بابا چقدر غذا خورده تا اون گدي شده !!! ( اونقدري ) ميخوام گدَم از بابا بلند تر شه دستم به سقفا برسه !!!
♥♥♥♥♥♥♥♥ هنوز نميتوني كلماتي كه قاف دارن رو بخوبي ادا كني و به جاي همه ي قاف ها ، دال ميزاري !! به جاي " گ " هم دال ميزاري !! فكر كن چقدر با مزه ميشن اين كلمه ها وقتي تو ميگي شون : )
قورمه سبزي - قندون - قند - قورباغه - قوقولي قوقول - قيمه - قرمز - گرگ - گوسفند - قول - گلو - گوجه - منگوله و ....
چند روز پيش ميگي مامان من بچه بودم به دورباغه چي ميگفتم ؟! ميگم دورباغه !!! بعد هم ميخندم . ميگي نه بچه كه بودم اينو كه الان ميگم !!!
♥♥♥♥♥♥♥♥♥ ديشب خونمون خيلي گرم بود و هنوز فرصت نكرده بوديم كولر رو راه اندازي كنيم . كلافه دور خودت ميچرخيدي و ميگفتي : نميدونم چرا حالم مريضه !!!
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ "خسته ام " كلمه ايه كه بعد از صرف آخرين قاشق شامت ميگي و دلت ميخواد كه زودتر بخوابي ، قبل تر ها تا ساعت 11 - 12 ما رو همراهي ميكردي اما مدتيه كه 10.30 شده تايم خوابت ! مواقعي كه ميخواي بگي حوصله ام سر رفته هم ميگي خسته ام !
عاشقتم قند و عســـــل ....