مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

آخر پاييز و شروع ِ فصلي سپيد

1393/10/7 10:12
نویسنده : مامان مهدیه
783 بازدید
اشتراک گذاری

گل ِ من چند وقتي هست كه برات از شيريني هات و صحبتهاي دلبرانه ات و روز مرگي ها و ... چيزي ننوشتم ولي قول ميدم از اين به بعد به روز تر بنويسم كه حجم زياد مطالب توي ذهنم باعث نشه كه ندونم از كجا شروع كنم و از چه بنويسم !!

توي روزهاي ماه آخر پاييز بوديم كه با پيگيريهايي كه كرديم بالاخره موفق شديم يه وقت براي رفتن به موزه منابع طبيعي بگيريم ، متاسفانه دوستان زيادي از گروه كودكان شاد نتونستن همراهيمون كنن اما دوستاي خوبت يسنا و رايا توي اون پنج شنبه گرم همراهيت كردن و به اتفاق ماماناي گلشون رفتيم موزه و بعد هم باغ وحش . هوا اينقدر خوب بود كه كلي بدو بدوهاي شما و بازي هاتون بهمون انرژي بخشيد . كلي از ديدن حيوانات تاكسيدرمي به هيجان اومده بوديد و هر كدوم به طريقه خودتون با انگشتاي كوچولوتون حيوونها رو نشانه ميگرفتيد و راجع بهشون حرف ميزديد . اونروز دوستم اعظم رو بعد از 11 سال به مدد همين گروه كودكان شاد ميديدم  ..... اين عكسها رو هم به يادگار برات اينجا سنجاق ميكنم ولي تعدادشون خيلي بيشتره و فايل اصليش رو حتما ً توي آرشيو خاطرات 93 برات نگهداري ميكنم عزيزكم ! مطمئنم كه اونروز به شما كوچولوها خيلي خوش گذشت .

ديگه جان ِ مادر برات بگم كه توي نقاشي پيشرفت هات خيلي زياد بوده و با هر قلمي كه به دست ميگيري من و بابا و سايرين رو به وجد مياري بخاطر نقشهاي زيبا و غير منتظره اي كه ميكشي .... اينقدر كامل و بدون نقص نقش ها رو به تصوير ميكشي كه كمتر بچه اي توي اين سن و سال از پسش بر مياد و من باز به داشتنت افتخار ميكنم . اغراق ِ مادرانه نباشه اما حتي برخي تصاوير براي ديگران باور كردني نيست كه تو كشيده باشي شون . اينروزها براي شاد كردن ِ دلم از نقاشي هات بهره ميگيري و گاه و بيگاه رنگهاي شادت رو در قالب يه نقاشي تقديمم ميكني و چه مسرور و مغرور ميشم از داشتنت و صد البته شكر گزار درگاه خداوندي !

اين يه موش زيباست با گوشهاي بزرگش كه از نظر تو خيلي موش باهوشيه !

اين نقاشي زيبا به روايت خودت يه پسر شيطونه كه داره سيبهاي درخت رو ميچينه و به سمت اون ماشين پرتاب ميكنه !!! داستان سرايي هات بي نظير تر از نقاشي هاته عسلكم . بغل

توي اين نقاشي زيبا به ترتيب از سمت راست بابا ، مهبد و مامانه ! اگه بيشتر دقت كنيم تو و بابا سيبيل هاتون در اومده ( بعدا ً ماجراي سيبيل رو برات جداگانه مي نويسم چشمک )

بعد از ديدن اين نقاشي ازت راجع بهش سوال كردم كه چرا بعد از اينكه كفشاشون رو پوشيدن دوباره پا دارن ؟؟! كه در كمال ناباوري پاسخ دادي : اون دِرمِزا مبلن ! ( قرمزا ) ما هم روي مبل نشستيم و اون گردا زانوهامونه بعدش بقيه پامونه ..... شرمنده ام گل ِ مامان كه اينقدر بي دقت بودم و سوال پيچت كردم و خوشحالم برات كه جزئيات رو بيش از حد انتظار به تصوير ميكشي

اينهم پرچم زيباي ايرانه كه به نظر تو رنگارنگ تر باشه قشنگ تره !!!

به وقت گذروني با باباي مهربونت خيلي علاقه داري ، اين علاقه به حدي رسيده كه گاهي بخاطر 5 دقيقه وقت بيشتر از بابا گرفتن دست به هركاري ميزني ، اگه بابا بخواد سرگرم كار ديگه اي بشه به شدت عصبانيتت رو بروز ميدي و هر موقع بابا نيست ، براش ابراز دلتنگي ميكني و از نبودش ناراحتي ....

بابا اسوه و الگوي زندگي كردنت شده ، پريشب ازم سوال كردي من بزرگ بشم چه شكلي ميشم و من در جوابت گفتم شبيه بابا مهدي و عمو مسعود ... كمي فكر كردي و سريع گفتي اما من دلم ميخواد شبيه بابا مهدي باشم چون بابا مهدي خوشگل تره ! حتي ميخوام موهامم مثل بابا درست كنم و ..... اينقدر توي رفتارهاي بابا خورد شده بودي كه بازگو كردنش از زبونت منو سخت متحير كرد !!! و باعث شد به رفتارهامون بيشتر فكر كنم كه مبادا ناخواسته الگوي بدي برايت بوده باشيم عسلك ِ من !

اميدوارم كه بتونيم اينهمه استعداد ِ خدادادي رو كه با ارزشترين و ناب ترين هديه خدا به توست در جهت مثبت سوق بديم و بهترين ها رو برات نهادينه كنيم گل گلدون ِ من بوس

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان ترنم
24 دی 93 0:53
سلام دوست خوبم بعد از کلی وقت و کلی مشغله تونستم یک سری به نی نی سایت بزنم .راستش یک راست اومدم سراغ دوست خوش قلم و مهبدی جون خودم.هزار ماشاا... که پسری چقدر بزرگ تر و ناز تر شده خدا خیلی نگهدارش باشه .خیلی دوستتون دارم و میبوسمتون.
مامان مهدیه
پاسخ
سلام مريم . خوش اومدي دوست مهربونم . دلمون خيلي براي خودت و دختر نازت تنگ شده . فداي تو و همه مهــــــــــربونيات عزيزم . الان ميام به وبلاگتون خدا گل دخترت رو برات نگه داره