مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

بدون عنوان

1397/1/21 14:53
نویسنده : مامان مهدیه
497 بازدید
اشتراک گذاری
جان جانانم همیشه ثبت اولین ها برام مهم بود اولین باری که غلت زدی ، اولین باری که راه رفتی ، اولین کلمه ای که حرف زدی و ...اما نمی‌دونم چه گره ای تو کار بود که اولین روز مدرسه رفتن اینقدر دیر خاطره اش ثبت شد !!!
چند بار نوشتم به دلایل مختلفی پرید و ثبت نشد اما این بار خلاصه تر میگم برات تایادگاری بمونه
اولین روز از مدرسه دو روز قبل از اول مهر بود که کل لوازم مدرسه رو چیده بودی رو‌مبل و ذوقشون رو میکردی و من پر بودم از حس شعف و دلهره ! حسم عجیب بود و با بابا مهدی قد و بالات رو برانداز میکردیم و خدا رو شکر که داریمت و چقدر مرد شدنت رو اون لحظات حس میکردیم ، ثبت نامت تو‌مدرسه ای که راحت باشی و دلچسب مون باشه هم پروسه بسیار طولانی بود و تو همون دو سه ماه تابستون بارها جابه جات کردیم خلاصه که جشن شکوفه هاتون پر شکوه با حضور کادر مدرسه ، والدین ، شهرداری، استانداری،صدا و سیما و یه عالمه برنامه باشکوه دیگه برگزار شد و بارها اشک شوق ریختیم درکنارت ️(حسم قابل وصف نیست و تا یه مادر برای اولین بار لمسش نکنه نمیتونه متوجه بشه چی میگم )
خودت بسیار خوشحال بودی چون به طور اتفاقی با طاها و شنتیا همکلاسی و با دو سه تای دیگه هم مدرسه ای و این باعث شد با اشتیاق هر چه تمام تر به مدرسه بری
اولین لوحه ، اولین املا٫اولین حرف ، اولین کلمه و اولین خواندن هات زیر نظر معلم مهربونت خانم شاه مرادی ثبت شدن و یادگاری نگه شون میدارم ،
اولین نامه ای که برای من و بابا نوشتی در دو خط بود مامان دوستت دارم و بابا دوستت دارم ️و چقدر از دیدنش به وجد اومدیم .
بماند که روزهای اولیه یادگیری سواد چقدر موهایمان را کندیم تا یک سری اصول اولیه را یاد بگیری و چقدر هر دوتاییمون خسته میشدیم
هم اکنون با سواد شدی، تابلوها را میخوانی ،چت های من رو در تلگرام میخونی و تا به حال جز موفق های کلاسی و به درس ریاضی بیش‌تر از هر چیز دیگری علاقه داری.نقاشیت مثل همیشه عالی و دستای کوچولوی هنرمندان هم بسیار خلاقن و هم بسیار خوش خط ️ توی پست بعدی خلاصه ای از دستاوردهای اولین سال تحصیلیت رو میزارم قندک
پیش نمایش مطلب شما :

جان جانانم همیشه ثبت اولین ها برام مهم بود اولین باری که غلت زدی ، اولین باری که راه رفتی ، اولین کلمه ای که حرف زدی و ...اما نمی‌دونم چه گره ای تو کار بود که اولین روز مدرسه رفتن اینقدر دیر خاطره اش ثبت شد !!!
چند بار نوشتم به دلایل مختلفی پرید و ثبت نشد اما این بار خلاصه تر میگم برات تایادگاری بمونه
اولین روز از مدرسه دو روز قبل از اول مهر بود که کل لوازم مدرسه رو چیده بودی رو‌مبل و ذوقشون رو میکردی و من پر بودم از حس شعف و دلهره ! حسم عجیب بود و با بابا مهدی قد و بالات رو برانداز و خدا رو شکر میکردیم که داریمت و چقدر مرد شدنت رو اون لحظات حس میکردیم ، ثبت نامت تو‌مدرسه ای که راحت باشی و دلچسب مون باشه هم پروسه بسیار طولانی بود و تو همون دو سه ماه تابستون بارها جابه جات کردیم خلاصه که جشن شکوفه هاتون پر شکوه با حضور کادر مدرسه ، والدین ، شهرداری، استانداری،صدا و سیما و یه عالمه برنامه باشکوه دیگه برگزار شد و بارها اشک شوق ریختیم درکنارت ️(حسم قابل وصف نیست و تا یه مادر برای اولین بار لمسش نکنه نمیتونه متوجه بشه چی میگم )
خودت بسیار خوشحال بودی چون به طور اتفاقی با طاها و شنتیا ، رفیق های شفیق دوران مهد و پیش دبستانیت همکلاسی و با دو سه تای دیگه هم مدرسه ای شده بودی و این باعث شد با اشتیاق هر چه تمام تر به مدرسه بری
اولین لوحه ، اولین املا٫اولین حرف ، اولین کلمه و اولین خواندن هات زیر نظر معلم مهربونت خانم شاه مرادی ثبت شدن و یادگاری نگه شون میدارم ،
اولین نامه ای که برای من و بابا نوشتی در دو خط بود مامان دوستت دارم و بابا دوستت دارم ️و چقدر از دیدنش به وجد اومدیم .
بماند که روزهای اولیه یادگیری سواد چقدر موهایمان را کندیم تا یک سری اصول اولیه را یاد بگیری و چقدر هر دوتاییمون خسته میشدیم
هم اکنون با سواد شدی، تابلوها را میخوانی ،چت های من رو در تلگرام میخونی و تا به حال جز موفق ترین های کلاسی و به درس ریاضی بیش‌تر از هر چیز دیگری علاقه داری.نقاشیت مثل همیشه عالی و دستای کوچولوی هنرمندت هم بسیار خلاقن و هم بسیار خوش خط ️ توی پست بعدی خلاصه ای از دستاوردهای اولین سال تحصیلیت رو میزارم قندک
پسندها (3)

نظرات (0)