15 ماهگي
گل پسرم 15 ماهگيت مبارك
الان كه مهبد 15 ماهه شده ، من و بابايي يه دوره ي جديد از زندگي با مهبد رو تجربه ميكنيم .15 ماه زندگي شيرين ِ ما رنگ جديدي گرفته و هر روز با تجربه ي داشتن مهبد ، خاطرات شيريني در ذهنمان حك ميشه كه بيان آنها در اين پست خالي از لطف نيست .
مهبد جان ديگه اون موجود كوچولو نيست كه يا بخوابه و يا بنشينه ، الان مهبد نياز به مراقبت بيشتري داره ،با مفهومات كلي آشناست . مفهوم اووف ، داغ بودن ،خوب بودن و بد بودن رو كاملاً درك ميكنه ولي دلش ميخواد كه خودش تجربه كنه . بطور مثال وقتي ليوان چاي رو مي بينه ميگه اووف ولي باز هم با احتياط دستش رو به طرف ليوان دراز ميكنه و به محضي كه گرماي چاي رو احساس ميكنه دستش رو ميكشه . وقتي كار بدي انجام بده با تكان انگشت اشاره و گفتن نه نه نه مفهوم بدي رو بهش القا ميكنيم ، هر چند كه ممكنه دوباره اون كار رو تكرار كنه ، ولي در موقعيت هاي مشابهي كه مجبورم بهش اخم كنم و يا گاهي براي كار خطا دعواش كنم بهم ميگه : مامان نه نه نه نه و همونطور انگشت اشارشو حركت ميده . هنگاميكه كاري رو ازش ميخواهيم و درست انجام ميده انتظار تشويق داره و اگه ما يادمون بره بلند ميگه دَ يعني دست بزنيد . دست ، پا ، گوش ، چشم ، دماغ ، دهن ، زبون ، مو ، ناف ، مي مي رو خوب ميشناسه . با ني ميتونه نوشيدني بخوره . راه رفتنش تكامل يافته تر شده و كمتر به زمين ميخوره . قايم باشك بازي رو ياد گرفته و بصورت حرفه اي هر جا كه قايم بشيم ، پيدامون ميكنه اما هنوز خودش بلد نيست قايم بشه . وقتي ما چشمامون رو مي بنديم تا دلبندمون قايم بشه دراز ميكشه روي زمين و سرش رو با دستش نگه ميداره .اينطوري مثلاً قايم شده . موقع بازي كردن با خنده هاي بلند احساساتش رو بروز ميده و هر كجا كه باب ميلش نباشه از لفظ نه استفاده ميكنه . بازي با ماشين و توپ رو به تمام اسباب بازيهاش ترجيح ميده . از كشيدن خطوط با خودكار روي كاغذ لذت ميبره . براي كنجكاوي روي ميز آرايش و استفاده از كيف لوازم بهداشتي و آرايشي مامان از هر فرصتي استفاده ميكنه و وقتي صداي پاي مامان رو بشنوه كه داره شتابان به سمتش ميره هر چي دستش باشه رو پرت ميكنه و از در اتاق فرار ميكنه ! دويدن رو خوب بلده ولي بي احتياط ! وقتي در حال دويدن هست بايد سر تا پا چشم و دست شد كه مواظب باشيم مهبد زمين نخوره . باز و بسته كردن شيرهاي گاز جزء بازيهاي مهيج براش محسوب ميشه كه به خاطر خطرناك بودنش مجبورم شير هاي گاز رو در بيارم و فقط موقع آشپزي ازشون استفاده كنم . خوردن همه چيز رو دوست داره البته نه به خاطر شكمو بودن فقط از اينكه چيزي رو توي دهنش بچرخونه لذت ميبره . از چشمانش شيطنت ميباره ! نسبت به قبل كم خواب تر شده . تازگي ها علاقه پيدا كرده كه با انگشتش به عكسهاي مختلف اشاره كنه و بگه اين ؟ و در ازاي آن نام اون عكس رو بشنوه . به طرح و رنگ ملحفه ها خيلي دقت ميكنه . وقتي همراهش توي اتاقش بريم با ذوقي خاص عروسك ها و قفسه ها و عكس هايي كه روي ديوار هست رو نشون ميده و لبخند ميزنه و انتظار شنيدن تعريف داره . از برچسب هايي كه روي در اتاقش چسبوندم خيلي خوشش مياد و اگر به شدت هم گريه بكنه و جلوي اون در بايستيم ساكت ميشه و به بر چسب ها اشاره ميكنه .چند روز پيش گوشي موبايل بابا مهدي رو انداخته بود توي ماشين لباسشويي و درش رو بسته بود و بعد از اينكه ما كلي دنبالش گشتيم اصرار به باز كردن در ماشين لباسشويي داشت و بالاخره بعد از كلي كشمكش با من ، متوجه شدم كه موبايل كجاست !! به هر طريقي دوست داره كه از خونه بيرون بره . توي ماشين سريع خوابش ميبره ، اگه خوابش هم نبره ساكت ميشه و به جايي خيره ميشه و به قول معروف ميره تو لاك خودش .از بازي با بچه هاي كوچك زياد لذت نمي بره و بيشتر دوست داره با بزرگترها بازي كنه . از سرسره بازي لذت ميبره . به تازگي عاشق بادكنك شده و بهش ميگه بابادك . از خودش در مقابل بچه ها ميتونه دفاع كنه ،وقتي طعم غذايي رو دوست نداشته باشه اگه من نزديكش باشم ميگه مامان و سرش رو براي بيرون دادن غذا جلو مياره تا من دستم رو بگيرم زير دهنش ، البته اگه بهش نزديك نباشم هم كه كار از كار ميگذره . به خوردن چيپس و سيب زميني سرخ كرده علاقه داره ولي زياد واسش درست نميكنم كه عادت نشه ، به چيپس هم ميگه چي . يه عادت بد هم داره و اون اينه كه وقتي حرص ميكنه ، هر جا كه راحت تر باشه رو گاز ميگيره و اين موضوع هنگام شير خوردن معضل بزرگي ميشه . الان 8 تا دندون داره كه كامل در اومده . هر شب با ماماني مسواك ميزنه اين كارو با يه علاقه ي خاصي انجام ميده . وقتي كه حرص ميكنه دندونهاشو روي هم فشار ميده ، خودش دوست داره به صورت مستقل غذا بخوره و به نسبت سنش به خوبي از پسش بر مياد .خودش با ليوان ميتونه آب بخوره و وقتي ته ليوان آب بمونه دستش رو ميكنه تو ليوان و به من آب مي پاشه و ميخنده ، وقتي كاري بهش واگذار ميكني تا حدودي انجامش ميده و اين خيلي خوشايندِ . مثل موقعي كه اسباب بازي هاش توي خونه پراكندست و بهش ميگم مهبد جان اسباب بازي هات رو توي سبد بريز . همشون رو جمع ميكنه و دوباره با اشتياق سبد رو وارونه ميكنه و ....تا بهش ميگم مهبد جان خداحافظي كن ميخواهيم بريم دَ دَ ، بوس پرت ميكنه و باي باي ميكنه . اميدوارم كه چيزي از قلم نيفتاده باشه .
گل پسر اين مطالب رو نوشتم تا وقتي بزرگ شدي ، وقتي كه صدات طنين مردانگي داشت ،اينها رو بخوني و از خاطراتت لذت ببري . گل پسرم من و بابا عاشقتيم و در همين پست 15 ماهگيت رو تبريك ميگيم .