طعم ِ عسل
يادگاري از شيرين زبوني هاي 500 روزگي
* ديشب مهبد دوان دوان به طرف مامان مياد و با اشاره به طرف شلوارش ميگه :
" مامان مامان باژ ، تي تي "
هر كي گفت كه اين جمله يعني چي ؟؟
اين اولين جمله اي كه مهبد براي بيان احتياجاتش به زبون آورده و مفهومش اينه كه ماماني شلوارم رو در بيار تا برم دستشويي و pp كنم . اون لحظه ميخواستم مهبد رو درسته قورت بدم وقتي كه اينقدر خوب تونست با مامان صحبت كنه .
* گل پسرم دايره ي لغاتش روز به روز گسترده تر ميشه و به پيشرفتهاي قابل ملاحظه اي دست پيدا ميكنه كه برايم خيلي جذابيت داره . از جمله لغاتي كه مدتي است ميتونه ادا كنه و خيلي هم به استفادشون علاقمند شده انبردست و چكش هستش كه مهبد اينطوري تلفظشون ميكنه : اَنُردس - چَ اُش
تقريباً هر كلمه اي رو كه بهت بگم مثل بلبل تكرارش ميكني هر چند كه برخي از واژگان توي ذهنت نمي مونه.
* آمِندا - مي ما دو تا كلمه ي اختراعي خودت هست وقتي كه ميخواي با كسي دعوا كني و يا جدي حرف بزني و انگشت اشارتو راست نگه ميداري و محكم اون كلمات رو ميگي . ( البته اين دو كلمه بيانگر چه فحشي هست من نميدونم )
* ميمون رو به خوبي مي شناسي و هر كجا عكسش و يا گاهي دكتر كپي رو ببيني سريع ميگي مِمون . راستي چند هفته پيش عكس زيباي 8 ماهگيت رو هم به عنوان محافظ ذوق زده دكتر كپي پخش كردند .
* گل پسري ديگه جونم برات بگه ديروز عصر بعد از يه خواب تپل ،سرحال اومدي و گفتي" مامان چيس " و چون من متوجه منظورت نشدم چندين بار ديگه تكرار كردي چيس ، دَذا
* بعد مامان مسرور از اينكه پسري يه قدم ديگه بسوي تكامل برداشته و ديگه ميتونه احتياجاتش رو بگه فهميد كه گل پسر گرسنشه و غذا ميخواد اون هم از نوع چيپس يا سيب زميني سرخ كرده !
* دويايي : يعني ترانه ي رويايي رو بزار تا ببينم و لذت ببرم .
* اَس با اشاره به TV : يعني ميخوام شبكه نشنال جئو گرافي رو ببينم (مستند حيات وحش )
* عكس : يعني بغلم كن و عكساي روي در يخچال و يا تابلو ها رو ببينيم .
* م َ مي با اشاره به شيشه : يعني شير با شيشه بده.
* دايي : يعني چايي
* آب بادي با تكان دادن و چرخش مچ دست : يعني آب بريز تو ليوان دستمو بكنم تو ليوانه .
* بابايي بابايي ماماني : يعني بابا به مامان كمك كن . ( وقتي آقا مهبد موهاي مامانو ميكشه و يا گاز ميگيره و يا ناخن هاي قشنگشو فرو ميكنه تو پاي مامان و ماماني جيغ ميكشه و الكي گريه ميكنه مهبد از بابايي مهربون درخواست كمك داره براي مامان )
* مامان با اشاره به سوئي شرت قرمز آقا مهبد ميگه گل پسري اين چه رنگيه ؟
مهبد : ED منظورش همون RED .
* مهبد بدو بدو به طرف مامان مياد و ميگه " مامان مامان تَتيد ، آقا " و منظورش اينه كه از صداي اون آقايي كه پشت بلندگو وانتش مشغول دستفروشيِ ميوه و سبزي و ظرف روحي و ... مي ترسم . كوچولوي من مفهوم ترس رو فهميده و با ورود يه دفعه اي و با صداي بلند و يا گاهي زنگ در اين كلمه رو ادا ميكنه .
* مهبد وقتي كه ميخواد سراغ پسر عمشو بگيره ميگه "ماديار دان " يعني مازيار جان .
* مهبد با بابايي مشغول تماشاي هندبال هپكو اراك و بانك رسالت كرمانه كه يهو با ذوق دست ميزنه و ميگه : دُُ ُ ُل - بله عمو مسعودش كه بازيكن تيم هندبال هپكو بود گل زد و تا آخر شب مهبد ميگفت مامان عمو ، يعني كه ميخوام دوباره هندبال عمو رو ببينم .
* وقتي كه دلش ميخواد با كسي تلفني صحبت كنه گوشي موبايل مامانو مياره و ميگه " دُلي ، الو " يعني ميخواد با آقاي گل كار (همكار مامان و بابا ) صحبت كنه ! راستي يه خاطره از قبل برات بگم كه يه شب همراه بابا و عمو رامين رفته بوديم پارك و داشتند ورزش ميكردن كه مثلاً لاغر كنن ( البته فقط يه شب ورزش كردند كه فكر كنم براي تمام سال كافيه !!! ) عمو رامين هم گهگاهي پاهاشو بالا مي آورد و تكواندو كار ميكرد كه تو هم با نگاه كردن سريع ياد گرفتي و پاهاتو مياوردي بالا و تا فرداش هم تكرار ميكردي ، حالا اينو برات نوشتم چون عمو رامين بعد از خوندن وبلاگت اومد و گفت حتما خاطره ي پارك رو نقل كن كه اگه روزي مهبد قهرمان المپيك شد بدونه كه كي باهاش كار كرده و به اينجا رسوندش
* مامان ميگه ، مهبد جان اسمت چيه ؟ مهبد با شيطنت : " علي " گل پسرم علي اسم دوستته !
♥ عزيز دلم چون اين پست خيلي طولاني شد ، مجبورم به نقل همين مقدار از خاطراتت بسنده كنم . فقط در آخرش ميخوام بگم كه مثل عسل شيريني و من و بابايي خيليييييييييي دوستت داريم .