مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

توانايي هاي مهبد در 17 ماهگي

1391/9/6 8:16
نویسنده : مامان مهدیه
549 بازدید
اشتراک گذاری

♥ گل پسرم ديگه همه ي موضوعاتي كه توي صحبت هامون با اطرافيان داريم رو متوجه ميشه و نسبت به همه چيز واكنش نشون ميده ، مژهمخصوصاً اگه مكالماتمون راجع به كارهاي آقا مهبد باشه كه همون لحظه پا ميشه و عين همون كار رو تكرار ميكنه ، گل پسرم اين روزها عاشق تلفن صحبت كردنه و از آنچه آن لحظه بر ما ميگذره براي كسي كه پشت خطه تعريف ميكنه به من زنگ بزن تازه اگه تلفني هم در كار نباشه از دستاش كمك ميگيره . گوشي ِ من رو مياره و ميگه مَمَن ، يعني ميخواد با بابا بهمن تلفني حرف بزنه ، چون بابا بهمن دوباره رفته سفر ، خيلي براش دلتنگي ميكنه و عكسشو تند تند بوس ميكنه !

♥ به بابابزرگش ( باباي بابا ) ميگه بابو ، عصرها به مامان ميگه مامان باي باي ، بهش ميگم كجا عزيزم ؟ به سمت در حركت ميكنه و ميگه بابو .بای بای

♥ اگر يه كاري انجام بده كه مامان بهش بگه مهبد كار بد كردي ؟ كي اين كار رو كرده ؟ چشماشو گشاد ميكنه و با حالتي حق به جانب و آميخته با تعجب ميگه : علي سوال!!! طفلكي علي خاله سمانه كه شده دوست تو ، كه تمام ريخت و پاش ، كثيف كردن لباس و پاره كردن دفتر و كتاب ، خط خطي و خلاصه همه ي شيطنت هات ميشه كار ِ علي !!!! از خود راضی

♥ گل پسرم ميدونه كه چي بده و چي خوبه ! و ميخواد بايد ها و نبايد ها رو به بچه هاي دور و برش هم ياد بده ، چند روز گذشته به خاطر چهلم مادربزرگ بابا مهدي( كه خدا رحمتش كنه ) توي خونه ي مرحومه جمع شده بوديم ، و بچه هاي زيادي اونجا بودن كه هر كدوم به طريقي شيطنت ميكردن ، مهبد با رئوفي خاصي به طرفشون ميرفت و ميگفت ني ني نه نه نه نه مشغول تلفن و وقتي ني ني ميرفت پي كارش ، مهبد با خوشحالي هر چه تمام تر كار ِ اون بچه رو ادامه ميداد نیشخند !!

♥ به ديدن يه حاجيه خانوم ( مادرشوهر عمه ويدا ) كه از مكه اومده بود رفته بوديم و يه دختر بچه ي مو بور توي اون محفل بود ، طفلي 2 راه بيشتر نداشت يا بايد اجازه ميداد مهبد ببوسش و چون ني ني اجازه ي اين كار رو نميداد پس يعني راه دوم رو انتخاب كرده يعني بايد كتك ميخورد و مهبد با پاهاش ميكوبيد روي پاش و موهاشو ميكشيد آخ

♥ به بابا بهمن ميگي مَمَن ، به مامان زري ميگي دَري ، به رضا ميگي اِزا ، به مهرزاد ميگي مهزاد ، به مامان مهديه ميگي مَديه و به بابا مهدي جون ميگي مِهتّي ي ي ي يعني ي آخرش رو خيلي ميكشي و روي ت ، تشديد ميزاري . به كسرا ميگي دَسا ، ديگه الان ميدوني اسمت چيه ؟ ميگي " مَبُد "و يا     " اَبُد "

♥ يه شب مهمون داشتيم و من كلي قبل از اومدنشون باهات صحبت كردم كه عزيزم وقتي مهمونا اومدن پسر خوبي باش و شيطوني نكن و .... و واژه ي مهمون رو با چيز ديگه اي اشتباه گرفته بودي و وقتي مهمونا اومدن به آشپزخونه اومدي و با قهقهه گفتي مامان مِمون !!!!!!! خنده البته خداي نكرده اين از بي تربيتي نيست ها ، فقط و فقط به خاطر هم آوايي اين دو كلمه باعث ميشه كه اين دو واژه با هم اشتباه بشن ( مهمون  - ميمون )

♥ وقتي ماماني به مهبد اخم كنه ، مهبد سريع به واكنش اطرافيان نگاه ميكنه و اگه شخص ديگري هم اخم كنه ، مهبد سريع گريه ميكنه و عجيب بغض يكنه ، ولي اگر كسي حواسش نباشه مهبد صداشو ميبره بالا و ميگه بروووووووووو .

♥ ديگه مهبدي بلده كه به مامان بگه بيا و وقتي بخواد بازي كنه و من توي آشپزخونه باشم با صداي لطيف كودكانش ميگه مامان بياااااا .

♥  خوب از پس ِ خودش بر مياد و اگه كسي سر به سرت بزاره و يا اذيتت كنه سريع از خودش دفاع ميكنه ! گاهي اوقات بابا مهدي لپت رو ميكشه و .... كه در ثانيه همون بلا رو سر بابايي درمياره چشم


♥ ♥ گل پسرم يادت نره دوستت دارم،خيلي دلم تنگ برات ، دار و ندارمو بگير مالِ خودت ،مال ِ چشات ♥ ♥

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

شیما مامان درینا
6 آذر 91 9:15
چه قدر این پسر وروجک و باهوشه ماشالا خدا حفظش کنه ایشالا که همیشه سلامت باشه مامانی عکسم از شیطونی هاش بگیر


سلام شيما جونم . چشم حتماً .
مامانیه سپهر
6 آذر 91 9:33
سلام عزیزم. سلام مهدیه جان. اول اینکه مرسی بابت مسیج قشنگ دیشبت. دوم اینکه قرررررررررررررررربون این پسر برم با این شیرین زبونیش. سپهرِ من از بس عاشق باباشه فقط میگه آبا (بابا) به حدی که حتی وقتی بابایی میره wc همش میره پشت در و میکوبه به در و میگه آبببببببببا آببببببببببببا.
. فقط وقتی هوس شیر بکنه میاد سمت مامانش و میزنه بهم و شصتش رو میخوره.
ایشالا امروز عکسای جدیدش رو میزارم توی وبش اگه وقت کنم.
ماچ

سلام عزيزم . خواهش ميكنم . فداي سپهر شيرين زبونمون برم كه به بابا ميگه آبببببا . قربونش برم دلم براش تنگ شده زودتر عكسا رو بزار .

mamanebaran
6 آذر 91 9:40
واي قربونه همه اداهاش بشم من ، كه انقدر دلبري مي كنه براي مامانش ، ماماني از طرف من يه بوسه گنده ازش بكن عاشقشمممممممممم


خدا نكنه دوست گلم . مرسي خاله جوني يه بوس گنده از راه دور خيلي مزه ميده
مامان نيروانا
6 آذر 91 10:16
تواناييات شيرين و خواستنيه عزيزم. آفرين و احسنت به همه ي پيشرفتاي قشنگت. حس عميقت رو درك ميكنم مهديه جان وقتي از اين شيرينكاريا مينويسي. هماره شاد باشين و رو به بالا


ممنون فريباي نازنين . واقعاً شيرين كاريهاشون دوست داشتنيه كاش امكانش بود ميشد لحظه لحظه هاشون رو روي فيلم ضبط كرد چون تموم لحظه هاشون خواستنيه . مرسي از دعاي قشنگت .
خاله محیا و همسری
6 آذر 91 11:43
گل پسری جیگر تو با این شیرین کاریات ایشالا خدا نگهدارت باشه.دوستت داریم خیلی زیاد.


سلام خاله محياي مهربون . مرسي كه با همسري قدم رنجه ميكنيد و تشريف مياريد و به ما سر ميزنيد . ما هم شما رو دوست داريم .