مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

خنده هاي گاه و بيگاه ِ ما

1391/9/21 8:48
نویسنده : مامان مهدیه
541 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلكم ، سلام گل پسرم

امروز ميخوام از شيريني هات برات بگم ، الان دقيقاً طعم عسل داري . شيرينِ شيرين ِ شيرين ! همونقدر كه تو به ما وابسته شدي ، من و بابا مهدي هم به تو و شيريني هات دلبسته ايم . اين روزها كه داري 18 ماهگيت رو پشت سر ميزاري و وارد ماه 19 زندگيت ميشي ، كلي پيشرفت هاي قابل ملاحظه اي داشتي كه نوشتن تك تك اونها برايم لذت بخشه ، اما من دوست داشتم ميشد لحظه لحظه ها رو ثبت كرد چون تموم لحظه هات قشنگه !! دوست داشتم امكانش وجود داشت يه دوربين بهت وصل كنم و تمام حركات و رفتارهاتو برات ضبط كنم تابه غير از خاطرات الكترونيكي بتوني با ديدن ثانيه ثانيه ي زندگيت لذت ببري ولي خَُب نميشه! عزيز ِ مامان ، حالا چند تا از كارهاي با مزه ات رو برات مي نويسم تا بدوني چطوري گاه و بيگاه من و بابا جون رو به خنده وادار ميكني .

♣ مامان و بابا مشغول تك و تعريف با هم ديگه هستن كه آقا مهبد گل پسري هم مشغول بازي و تمام توجهش به من و باباست . ماماني هم در حين تعريف يكي از اسباب بازيهاي مهبد رو به دستش گرفته و داره باهاش وَر ميره كه آقا مهبدي ميگه " هاپو .... مامان  " يعني هاپو بيا مامانو بخور

                                                نیشخندنیشخندنیشخندنیشخند

♣ مهبد دقيقا ً ميدونه كه ، ما وقتي ميخوايم چيزي رو از مهبد قايم كنيم ميگيم پيشو بيا و فلان چيز و ببر ، بنابراين موقع بازي يكي از اسباب بازيهاشو ميزاره زير پاش و ميگه " مامان .... پيشوو ...... " و اداي گريه كردن رو در مياره يعني كه ميخواد بگه مامان ، پيشو فلان چيزو برده حالا تو گريه كن تا بيارش و من وقتي الكي صداي گريه رو در ميارم مهبد با حالت جدي ميگه " پيشو .... بُ يو " يعني پيشو برو و بعد اسباب بازي رو به دست من ميده تا ساكت شم!

                                              چشمکچشمکچشمکچشمک

♣ جديداً علاقه پيدا كرده كه به ديگران شير بده بخورن و وقتي من يا بابايي در حال شير خوردن باشيم و توي بغل مهبد باشيم چنان با محبت توي چشمامون نگاه ميكنه كه قند و نباته كه توي دلمون آب ميشه و خيلي تلاش ميكنه كه سرمون رو محكم نگه داره كه ما راحت شير بخوريم .

                                            زبانبغلزبان

♣ يه عروسك داري كه پسر كوچولو در حال پستونك خوردنه . ميري و اونو مياري و ميگي " تُشتي " و بعد شروع ميكني به بالا انداختن و ملق دادنش ، دقيقاً همونطوري كه بابا مهدي با تو بازي ميكنه يعني داريد كشتي ميگيريد .... ! و بعد عروسكت رو تو بغل ميگيري و ميگي" لا لا لا لا "

                                            مژهاز خود راضیمژهاز خود راضی

♣ ماساژ دادن رو بلدي و گاهي براي رفع خستگي هامون ماساژمون ميدي و چه قدر كيف ميده وقتي كه دستان كوچولوي تو ما رو نوازش ميكنه ....

                                           قلبقلبقلبقلب

♣ بهت ميگيم مهبد هاپو كيو بخوره ؟ با اون صداي دلنوازت يه خورده عالمانه فكر ميكني ُ ميگي " اَميد " حميد شوهر خاله عاطفه ست . بعد مي پرسم مامانو چند تا دوست داري و عزيز دلم ميگه "دو تا" بابايي رو چند تا ؟ "دو تا " و بقيه اسامي رو خودت پيشنهاد ميدي تا بپرسم ... پسرم ميدوني كه وجودت سرشاره از عشقه ؟؟؟

 ماماني مي پرسه : آقا كوچولو اسمت چيه ؟ " اَبُد " مهبد ِ ؟ " جودتي " الهي من به فدات شيرين ِ من .

                                     بغلبغلبغل

يه كار شيطنت آميزت اينه كه وقتي يه خرابكاري به بار بياري ، مياي و خيلي غليظ ميگي هي ي ي ي ي ..... آآآآآآآآآآآآآآآ ..........  يعني كه ما بايد بدونيم يه فاجعه به بار اومده .

                                         منتظر متفکرمشغول تلفنمنتظر


راستي تا يادم نرفته بگم كه خاله محيا زحمت كشيده و يه پست برات آماده كرده ، البته خاله محياي عزيز توي كاغذ يادداشت كرده و به من داده تا واست تو وبلاگت بزارم بنابراين پست بعدي رو اختصاص ميديم به مطلب خاله محيا و البته رمز داره .

 قند عسل يادت نره دوستت داريم ، يادت نره كه هميشه و همه جا به فكر تو و آسايش تو ايم ، يادت نره كه خيلي عزيزي . تا پست بعدي باي ...بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامانیه سپهر
21 آذر 91 8:55
عزیززززززززززززززززززززدلم.
قربون حرف زدنش.
سلام مهدیه جان خوبی گلم؟
شیرین زبون ما چطوره؟
میگم مهدیه جان نمیشه یه دیگه از فیلم صحبت کردن مهبد رو بزاری توی وبلاگش ما هم ببینیم و گوش کنیم؟
بابا دلمون غش رفت واسه شنیدنصداش.


سلام عزيزم . به چشم . در اولين فرصت اطاعت ميشه قربان ...
مامان سونیا
21 آذر 91 9:48
ای جونننننممممممممممممممم چقدر نازو شیرین شما خاله با حرفها آدم دوست داره درسته قورتت بده قربونت بشم با اون اداهای شیرینت


مرسي خاله جونم .
الهه مامان یسنا
21 آذر 91 10:09
عزیز دلم چه بامزه اسمش رو میگه.. من هم همیشه همین فکر رو دارم که ای کاش یه دوربین داشتیم که همه لحظه ها رو ثبت میکرد ولی نمیشه...ببوس مهبد نازم رو


سلام عزيزم . آره خيلي حيفه كه نميشه . مرسي از حضور هميشگيت عزيزم .
سارا مامان آرام
21 آذر 91 11:05
هر چی بچه هامون بزرگتر میشن شیرین زبونیاشون بیشتر میشه


آره واقعا ً سارا جون . لحظه به لحظه شيريني هاشون بيشتر ميشه . آرام گلم رو ببوس .
وانیا باستان پور
21 آذر 91 12:31
عزیزم بیا لینکم کن دوستای خوبی خواهیم شد


به چشم ميام پيشتون ....
آشنا
21 آذر 91 13:22
سلام،منم همون آشناي هميشگي ،مهديه جون فكر نكني چند وقته نظر ندادم حضور هم نداشتم .همه پستها رو خوندم هرروز بهتون سر زدم با مريضي مهبد ناراحت ونگران شدم وبا شرينكاريهاش خنديدم.دوست خوبم به زودي متوجه ميشي من كي هستم دليل نظر ندادنم هم همين بود آخه منم دارم مامان مي شم و اين روزها فوق العاده بي انرژي ام.به خاطر همين هم سرمي زدم وبي حوصله مي رفتم.برام دعا كن ،چون خودت اين دوران رو گذروندي ومي دوني علاوه براين بي حالي ها استرس هم همراه آدمه.به زودي آدرس وبلاگ پري دلم رو بهت ميدم وخودم رو بهت معرفي ميكنم.مهبد روببوس.دوستون دارم


سلام عزيزم . چه خوب كه اومدي . نميدونم كي هستي ولي بودنت برام عادت شده و اين چند وقت نگرانت شدم . چه قدر خوشحالم كردي يعني ني ني تو دلت داري ؟؟؟؟ مباركه ....
مامان ماني مسافر كوچولو
21 آذر 91 13:49
سلام مامان گل
لينك شديد


سلام . مرسي . ما هم شما رو لينك ميكنيم .
ستاره زمینی
21 آذر 91 16:59
ای جانم شیرین پسر چه با نمک حرف میزنی
خدا نگه دارت باشه


مرسي خاله
mamanebaran
21 آذر 91 17:08
عسله دلم ، قربون اين همه شيرين زبونيات نباته من ، واي مهديه جون مهبد جونم خيلي خيلي پيشرفت كرده ديگه كلي واسه خودش آقايي شده ، قربون هي ي ي ي ي گفتنش از طرف من حسابي ببوسش


مرسي خاله فاطمه جونم . آره ديگه داره مرد ميشه . خدانكنه عزيز دلم . بوسيدن باران يادت نره هر 8 ساعت 1 دفعه از طرف من ....
خاله محیا
21 آذر 91 17:12
وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَلَمین گل پسری عااااااااششششششششششششششششششششششششقققتتتتتتتتتتمممممممممم. این روزا منو دیگه میا صدا میکنی و منم واست غش میکنم.جیگر تو که اینقدر شیرین زبونی.یادت نره دوستت دارم.بوبسسسسسسسسس.
مامان ترنم
21 آذر 91 19:51
سلام به دوست خوبم و گل پسری جونش.وای چقدر اتفاق ها که من دور بودم با اجازه خیلی سریع سعی کردم تمام احوالت گل پسری رو مرور کنم .اول که شیرین کاری هاش دلم و برد بعد هم خدا رو شکر که وقتی خوندم که جواب سونوگرافی خوب بوده میدونم که چی کشیدی , بمیرم الهی ولی خدا را به اندازه کهکشونش شکر که همه چیز روبه راهه .هر دوتون و می بوسم .


سلام مامان جون و ترنم عزيزم . مرسي از حضورت . لطف داري شما . سپاس از شكرگزاريت به خاطر ما . دلمون براتون تنگ ميشه بيشتر بيا پيشمون .
مهدي
22 آذر 91 10:08
پسر عزيزم اميدوارم هميشه لبت خندون و تنت سالم باشه.

مرسي بابا مهدي جونم . زير سايه ي شما باباي مهربونم .
شیما مامان درینا
22 آذر 91 12:22
آفرین به این پسر گل و شیرین زبونیاش ، خیلی خیلی خوب پیشرفت داری می کنه خاله خوش به حال مامانی چه ذوقی می کنه . عزیزم ایشالا همیشه سلامت باشی و روز به روز پیشرفتای بیشتر داشته باشی . مامانی اسپند یادت نره


سلام شيما جان . ممنونم عزيزم . آره واقعاً خيلي ذوق داره . چشم حتماً .
راستي شما هم گل دخملمون رو ببوس كه خيلي نانازه ....
آشنا
22 آذر 91 12:35
سلام،مهديه جون امروز 2بار به من مامان شدنم رو تبريك گفتي .يكي قسمت پاسخ نظرات يكي هم شايد نيم ساعت پيش....


اي آشناي نا قلا . ... بازم مباركه .... خيلي خوشحال شدم معصومه جان .
مامان نيروانا
25 آذر 91 8:35
دو تا دوسِت دارم ابُد جودتي!!!
خيلي شيريني، هاپوهه و پيشيه برن،‌ خودم تنهايي بخورمت قندعسل!



واااي عزيزم . مهبد هم دوتا دوسِت داره خاله فريباي ناز . خيلي خيلي بامزه نوشتي ، اول صبحي بهمون خنده هديه دادي ،اميدوارم بتونم لطفت رو جبران كنم .


♥ مامان آمیتیس ♥
29 آذر 91 15:13
قربون شیرین زبونیات بشم مهبد کوچولو


خدا نكنه خاله جونم .