بسيار سفر بايد كرد تا پخته شود خامي - شيراز
مهبد نازنينم ميخوام با يه سلام مادرانه ي پر انرژي پست رو شروع كنم و از سفري كه نوروز امسالمون رو پر خاطره تر كرد برايت بنويسم .
صبح روز 6 فروردين ساعت 5 صبح با عمو مسعود و بابا بزرگ و عمه ها و .... سه راهي خمين قرار داشتيم و شب قبل بار سفر رو بسته بوديم . تا اون لحظه اين تنها سفري بود كه من و بابا مهدي خيلي خيلي استرس داشتيم ، نميدونم چرا ؟ شايد به خاطر درازي مسافت و نگراني از اذيت شدن تو در طول سفر بود . شب قبل اصلا ً نخوابيدم حتي 1 دقيقه !!! لباسهات رو پوشندم و روي صندلي عقب واست رختخواب گذاشتم و واسه ي خودت راحت خوابيدي ، البته وقتي سر قرار حاضر شديم و از ماشين پايين رفتم ، بيدار شدي و يه خورده با تعجب دور و برت رو نگاه ميكردي ولي هيچ چيزي نمي گفتي . به اميد خدا حركت كرديم و تا اصفهان رفتيم به كوه صفه كه رسيديم ' همه براي صرف صبحانه پياده شديم و خستگي گرفتيم . اين عكس هم زماني هست كه صبحانه خورديم ميخوايم به سمت شيراز حركت كنيم .
توي مسير رفت به سمت شيراز طي عادت هميشگيت خواب بودي و الحمدلله اذيت نشدي ، ظهر موقع ناهار توي شهر آباده توقف داشتيم . اونجا يه پارك بود كه گل پسري به همراه نگار و مازيار و مهرداد كلي بازي كردي و از هواي خنك اونجا لذت بردي . ضمنا ً من عاشق اين عكست هستم ، خودت ببين چه ذوقي داري ميكني !
يه جشنواره هم اونجا برپا بود كه متعلق بود به صنايع دستي و فرهنگ عشاير كه خيلي جالب بود و از اونجا هم بازديد كرديم .
بعد از صرف ناهار و 2 ساعتي استراحت دوباره به راه افتاديم و عصر هنگام به پاسارگاد رسيديم . اونجا هم واقعا ً ديدني بود و كلي بازي كردي ، چون اسب سوارها و شتر سوارها هم اونجا بود براي لذت بردنت مزيد بر علت بود .
راستي تا يادم نرفته بگم كه اگه عكس هات خوب از كار در نيومده مقصر عكاس ( مامان ) نيست . ديگه به راحتي نميزاري ازت عكس بندازم و تا دوربين رو ميديدي گريه ميكردي و دوربين رو ميخواستي و كلي عكس از در و ديوار و زمين و آسمون مينداختي يا دوربينمون شارژ خالي ميكرد و يا حافظش پر ميشد و بعد بي خيال ميشدي و دوربين رو پس ميدادي و ميگفتي "مهبد جودتي" يعني از من عكس بنداز !! بماند...
ساعت حدود 19.30 غروب بود كه رسيديم شيراز و به مكاني كه قبلا ً به لطف دايي داوود ( دايي بابا ) رزرو كرده بوديم رفتيم . دانشگاه شيراز .... خيلي محوطه با صفا و زيبايي داشت ، وقتي اونجا رسيديم كلي بهوونه گرفتي و همش ميگفتي " اسب ، شتر " حالا بماند كه اونجا چه طوري بهت اسب و شتر نشون دادم تا آروم گرفتي ؟؟؟ خلاصه با توپ و ستاره و آسمون و .... سرت رو گرم كرديم و بعد از شام كل شب رو استراحت كرديم تا صبح بتونيم با انرژي هر چه تمام تر به گشت زني اماكن ديدني و تفريحي و تاريخي بپردازيم .اين اولين باري بود كه به ديار شيراز سفر ميكرديم و الحق كه مردماني بسيار مهربان و خوشگذران و شاد داره و از همه مهمتر طبيعتي بسيار سبز و پر از گل هاي رنگارنگ كه با وجود درخت هاي نارنج بسيارش آدم روحش تازه ميشه و به وجد مياد .....
عزيزم اينقدر شيراز ديدني و با صفا و بهشت گونه بود كه نميتونم اينجا اونجوري كه دلم ميخواد وصفش كنم ، بنابراين خلاصه از مكان هايي كه رفتيم واست مي نويسم تا فقط چند خطي سفرنامه به يادگار داشته باشي .
اينجا باغ ارم ، باغي بسيار زيبا و بهشت گونه و سرسبز . ساخت این باغ را به دروه سلجوقیان نسبت داده اند، .در اواخر سلسله زندیه، بیش از 75 سال این باغ در تصاحب سران ایل قشقایی بود.
این باغ تنوع گیاهی بسیار بالایی دارد و انواع مختلف و متنوع گیاهی از اقصی نقاط جهان در این باغ كاشته شده است؛ به شكلی كه باغ به شکل نمایشگاه انواع گلها و گیاهان درآمده است.باغ ارم با سرو های سر به فلک کشیده، گلهای بسیار زیبای متنوع و درختان گرمسیری و همچنین آب و هوای دلکش خود خيلي برايمان جذاب بود.
مثل يه شاهزاده كوچولو توي كالسكه لم ميدادي و اين همه زيبايي كه توي باغ به چشم ميخورد لذت ميبردي ، اميدوارم كه همه ي زندگيت غرق در لذت و شادي و خوشبختي باشي گل ِ زيباي ِ زندگي ِ ما ....
عزيز دل ِ مامان توي باغ ارم اشك يه پسر بچه ي بزرگتر از خودت رو در آوردي ، دليلش هم اين بود كه توپ اون پسر بچه از مال شما بزرگتر بود فوري توپ خودت رو انداختي زمين و مال پسرك رو گرفتي ، طفلكي شروع به گريه كرد و با وساطت من توپش رو پس دادي و راضي شدي . از علاقت به توپ هرچي بگم كم گفتم ، چون از اين علاقه ي وافر با خبر بودم 2 تا از توپ هات رو با خودمون همسفر كرديم ولي شما تا يه توپ جديد ميديدي ديگه به قبلي قانع نبودي و كلي توپ خريدي ....!!
اينم عكس هاي يادگاري در محوطه دانشگاه شيراز ، به به چه پدر و پسر ِ خوش تيپي !!!
اينجا ( عكس پايين )حافظيه شيراز ، آرامگاه شاعر برجسته ي ايراني ، حافظ است ولي اينقدر شلوغ بود كه امكان انداختن عكس تكي از شما گل پسر در كنار آرامگاه نبود و براي يادگار گذاشتن در وبلاگت اين گوشه رو انتخاب كرديم و عكس يادگاري گرفتيم .
اينجا هم آرامگاه سعدي ِ ، علت گريه ات هم اينه كه دوربين رو ميخواي !! آرامگاه سعدي هم خيلي محوطه ي با صفايي داشت كه به خاطر مشكل مهبد با دوربين ما با دوربين عمه ليلا عكس انداختيم و عكس خاصي توي دوربين خودمون نداريم !
شاهچراغ هم كه رفتيم چون از بعد از ظهر بيرون بوديم و خيلي خسته شده بودي واسه خودت به خواب ناز رفتي ، اين هم اولين زيارتي هست كه رفتي .
مهبد با نون تازه هم ماجراهايي داشت و جريانش اينه كه جديداً به بوي نون حساس شدي و از فرسنگ ها فاصله هم حسش ميكني و سريع ميگي "نون بايي" و " نون نون " و تا نون تازه نخوري ول كن ماجرا نيستي . اين اتفاق چندين بار افتاده و عكس زير و خنده ي فاتحانه ات به خاطر دستيابي به نون تازه است ، البته اينجا زحمت خريد نون رو هم بابا بزرگ كشيد .
تخت جمشيد ، پرسپوليس ، پارسه نام یکی از شهرهای باستانی ایران است که طی سالیان پیوسته، پایتخت باشکوه و تشریفاتی پادشاهی ایران در زمان امپراتوری هخامنشیان بودهاست. در این شهر باستانی بنایی به نام تخت جمشید وجود دارد که در دوران زمامداری داریوش بزرگ، خشایارشا و اردشیر اول بنا شدهاست و به مدت حدود ۵۰ سال، مرکزی برای برگزاری مراسم آیینی و جشنها به ویژه نوروز بودهاست . بنیانگذار تخت جمشید داریوش بزرگ بود، بسیاری از آگاهیهای موجودي که در مورد پیشینه هخامنشیان و فرهنگ آنها در دسترس است به خاطر سنگ نبشتههایی است که در این کاخها و بر روی دیوارهها و لوحهها آن حکاکی شده است .
توي تخت جمشيد خيلي خسته و تشنه شده بودي و همش چشمت دنبال آب بود ، تا بعد از كلي پياده روي بالاخره به آب رسيديم و يه خورده خوش اخلاق شدي ، ولي تا ميخواستم ازت عكس بندازم جيغ ميزدي و ميگفتي " ولش تُن " منظورت همون ولم كن خودمونه !
خيلي جاهاي ديگه مثل ارگ كريمخان ، دروازه قرآن ، باغ عفيف آباد ، بازار وكيل ، مراكز خريد عفيف آباد ، شهربازي مجتمع ستاره ، لونا پارك شيراز رو هم رفتيم ولي يا عكس هاش توي دوربين خودم نيست و يا اينكه عكسها دسته جمعي ِ ، واسه همين ديگه به توضيح تك به تكشون نمي پردازم ، آرشيو عكس هامون گوياي همه چيز هست . تازه اين همه جا كه رفتيم يه عالمه جاي نرفته ديگه هم باقي موند كه اگه خدا عمري داد و قسمت شد يه بار ديگه بايد بريم و ببينيم و البته ارديبهشت باشه كه بوي مست كننده ي بهار نارنج ها هم دلمون رو بيش از پيش ببره ، اگرچه توي بعضي خيابونها درختهاي نارنج شكوفه كرده توي فضا عطر افشاني ميكردن اما خود شيرازي ها ميگفتن ارديبهشت يه چيز ديگه است !
اينجا هم مسير برگشت شهر آباده است كه كنار جاده براي استراحت توقف كرديم . مهبد عزيز هم در مسير برگشت اصلا ً نخوابيد و كلي شيطنت كرد و بازي ....
عكس آخر هم زماني هست كه رسيديم اراك و توي رختخواب گرم مشغول استراحت بودي تقريبا ً ساعت 2 بامداد روز 11 فروردين ماه ِ . ازت پرسيدم مهبد عكس بندازم ؟ توقع داشتم بگي ولش تُن ولي با نهايت مهربوني لبخندي زدي و گفتي " بنداز " من هم بعد از انداختن عكس بوسيدمت و بهت شب به خير گفتم
در كل سفر خوبي بود و خيلي خوش گذشت ، و خاطرات نا گفته ي زيادي باقي مونده كه به خاطر نداشتن وقت كافي به نقل ِ همين مقدار بسنده ميكنم ، اميدوارم كه امسالمون پر از سير و سياحت باشه و بتونيم 3 نفري كلي خوش بگذرونيم . آرشيو عكس هامون هم بنام شيراز 92 ذخيره شد ، وقتي بزرگ شدي ميتوني به همه ي عكس ها سرك بكشي و از خاطره ها لذت ببري . مهبد نازنينم دوستت دارم .