مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

يك روز بهاري در دل ِ طبيعت

1392/2/8 10:26
نویسنده : مامان مهدیه
943 بازدید
اشتراک گذاری

دردونه ي من سلام ....

جمعه رو به عادت هر هفته ( البته هر موقع كه هوا خوبه !) از دست نميديم و ميزنيم به دل طبيعت تا روحي تازه كنيم و نفسي در هواي دل انگيز بهاري بكشيم و از همه مهمتر تو بتوني انرژيت رو تخليه كني ، البته هر روز بعد از ظهر براي تخليه انرژيت پارك مي بريمت ولي انگار جمعه يه مزه ي ديگه ميده بدون هيچ محدوديتي ميري و ماسه بازي و توپ بازي و تاب بازي و حتي گاهي مورچه بازي و ..... رو تجربه ميكني .

ولي جمعه ي قبل يه فرقي داشت و تو كارهاي جديدي و رو تجربه كردي و كلي هم لذت بردي

مامي قربون لباي خندونت بشه

كلي با بيل و كلنگ و شن كش و فرقون و از همه بيشتر ماشين ِ خودت بازي كردي ، با بيلچه خاك ميريختي توي ماشينت و يه مسافتي ماشين رو هل ميدادي و هر جا دلت ميخواست خاليش ميكردي و كلي مسرور بودي از اينكه داري به بزرگترها كمك ميكني ....

مهبد در حال ريختن شن در محوطه ي ويلاي شهرستانك

مهبد در حال صاف كردن شن هاي كف محوطه ي ويلاي شهرستانك

عمو ميشه تو ماشين من ماسه بريزي ؟؟

مهبد منتظره تا ماشينش پر از ماسه بشه

قان قان قان بيييييييييب !

بيييييييييييب آقا برو كنار مهبد داره مياد

ديگه كاميونم خيلي خاكي شده حالا بايد بشورمش و تميزش كنم !

مهبد داره ماشينش رو مي شوره ....

واي خدا خيلي روز پر كاري بود حالا بايد برم و يه خورده استراحت كنم .......

مهبد در حال گشت و گذار در طبيعت

واااااااااااااااي  ، بابا جون ( بابا بهمن ) چه تابي برام درست كرده اينجا ...! بهتر از اين نميشه ميرم تاب بازي تا خستگيم دربياد ...

تاب تاب عباسي خدا مهبد ُ نندازي !

مهبد و مازيار

كلي بازي كردي و ديگه داشتي از خستگي وا ميرفتي و گرفتمت تو بغل و بوسيدمت و به خاطر خنكي هوا پيچيدمت توي پتو و گفتم حالا بيا ابر بازي ، برات توضيح دادم كه ابرها هر كدوم شبيه يه چيزن مثلا ً خرگوش ، يا جوجه و .... حالا بيا تو بگو اون ابره شبيه چيه ؟؟

- مهبد كمي فكر كرد با يه حالت ناز گفت :  " پَمه !!!! "

و اون وقت من بودم و يه آغوش باز براي فشار دادن مهبد و يه عالمه بوس كه نثار لپش كردم . به تنها چيزي كه من فكر نكرده بودم پنبه بود ....بغل

ابر بازي

بعد هم با لالايي من از شدت خستگي توي بغلم خوابت برد .......

پسركم ، اميدوارم كه هميشه سرشار از انرژي باشي و لبهات هميشه خندوووووووووووون آخه تو اميد زندگيموني .....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

mamanebaran
8 اردیبهشت 92 11:18
به به چواي هواي بهاري خوبي

به به چه مامان و باباي مهر.بوني

كه مهبد نازنينمو بردن تفريح

به به چه كاميون خوشگلي با راننده

خوشگلترش ،

واي خدا جونمممم تاب تاب عباسي

خدا مهبدم نندازي ، اگرمم بندازي

بغل ماماني بندازي ، بغل بابايي

بندازي

[

قربونت برم كه بغل ماماني خوابيدي

اميدوارم هميشه شاد باشي و سلامت


به به چه دوست نازنيني . به به چه باران بهاري لطيفي . ماچش كن نازدونه دختر رو . ممنون از حضور سبزت
خاله عاطفه
8 اردیبهشت 92 11:25
سلام پرنس کوچولو من قربونت برم که اینقدر قشنگ بازی میکنی فدات بشم که لپات مثل پمه میمونه و جون میده برای گاز و بوووس و...
عزیز دلم برای اینکه مامان مهدیه هنگیده لازم میدونم این مطلب بگم چون مامانت دوست نداره قبول کنه عزیزم همونطور که بقیه میگن شما به منم شباهت داری آخه من و بابا مهدی جون یکم شبیهیم.(مهدی جونم دوستت دارم ها) و عزیزم این هوشتم برده به خالت که مامانت همین طور در عجبه.
عشقم الان که دارم اینو مینویسم تمام جوابای مامانت میدونم چیه و قیافشم که دیدنی.عزیزم کاش میشد این مطلب رمزدار بنویسم که مامانت نخونه دوستت دارم مهبدی

عزيزم نترس نمي خورمت كه ولي بدون ما دلخوشيم به دلخوشي شما ..... بقيه جوابها رو هم برات اس ام اس ميكنم .
مامان نیروانا
8 اردیبهشت 92 11:28
سلام مهدیه ی عزیزم، چه همه ماجرا داشتی و داری این اول سالی!!!
از شیرگرفتن و مهدکودک بردن مهبدم و اون همه دلنوشته که بی شک بخاطر این دو تا پروژه ی عظیمی بوده که سخت مشغولشون بودی. فدای صدای رادیو دلت خواهر!
امیدوارم الان یه کم آرامش گرفته باشی.
مرسی که منو میخوندی و میخونی و ببخش که یه مدت سراغت نیومدم. برات یه عالمه انرژی مثبت میفرستم


سلام فريباي نازنينم . ممنون از اينهمه انرژي مثبتي كه فرستادي . همش تمام و كمال دريافت شد . روي موج محبتتم آبجي ! مرسي كه وقت گذاشتي و همشون رو يكجا خوندي . ببوس نيروانا جون رو .
الهه مامان یسنا
8 اردیبهشت 92 14:07
سلام مهدیه جونم. خیلی خوبه که از خونه زدین بیرون و مهبدم کلی بازی كرده . واسه خودت هم این تغییر آب و هوا خوبه مگه نه؟ جانم ببین ما همیشه اونچیزی که سخت ترو پیچیده تره میبینیم وبی بچه ها به ساده ترین شکل ممکن اطرافشون رو میبینن.. اولین چیزی که به ذهنش اومده پنبه بود و بس جانم مهبدم همیشه همینطوری به زندگی نگاه کن ساده و بی غل و غش باش


سلام الهه ي ناز . بله واسه خودم هم خيلي خوب بود و جاي شما بس خالي . آره عزيزم مي بيني من كلي ابرها رو تشبيه كردم و توضيح دادم و مهبد به قول تو چه بي غل و غش و پاك جواب داد . ولي نميدوني چقدر از شنيدن جوابش خوشحال شدم . دوستتون دارم عزيزم .
شیما مامان درینا
8 اردیبهشت 92 14:28
چه روز قشنگی خوشحالم که به مهبد نازنینم خوش گذشته مطمئنم که مامان مهدیه هم روحیه مضاعف گرفته . خیلی پست قبلی بامزه بود و جالب این چیزایی که انقدر قشنگ توصیف کردی برای همه بارها و بارها پیش میاد امیدوارم آچار کشی شده باشی دوستم
یه عالمه برای مهبد نازنین با اون تیپش


سلام شيما جونم . ممنون از حضورت . آره عزيزم مهبد چنان داره آچار كشيم ميكنه كه ديگه جرات شل شدن نداشته باشم !!
مامان الیناجونی
8 اردیبهشت 92 18:26
سلام عزیزم به به چه هوای پاک و دلنشینی تفریح تو هوای پاک بهاری روح آدم رو جلامیده جیگررررررررر مهبد رو هم من بخورم با اون کلاه گذاشتنشو و کمک کردنش پنبه گفتنشم عالی بود به الینا نشون دادم میدونی چی گفت بف (برف)


سلام عزيزم . آره واقعا ً توي اون هواي دل انگيز جاتون خيلي خالي بود . آفرين به اليناي قشنگم كه چقدر خوشگل توصيفش كرده .
مامان الینا
10 اردیبهشت 92 13:45
ای جانم پسر باهوش خودمی دیگه ،اصلا داماد خودمی خاله فدات بشم


قربونت برم من خاله جووون ....
در آرزوي دو قلوووووو
10 اردیبهشت 92 13:58
چه گل پسري

خدا حفظش كنه


ممنونم عزيز دلم .