خ مثل " خودم "
چند وقتيه كه يه شخصيتي همراه مهبد داره بزرگ ميشه و اينروزها شده همراه لحظه به لحظه اش و توي همه ي كارهاي روزانه از غذا خوردن و لباس پوشيدن و نقاشي و حتي آشپزي لحظه اي تنهاش نميزاره .... و اون شخصيت كسي نيست به جز " خودم " كه مهبد صداش ميزنه " حودم " بعله آقا مهبد قصه ي ما روز به روز داره بيشتر از قبل خودش رو مي شناسه و به توانايي هاش پي مي بره ! همش در حال تلاشه كه لباس هاش رو خودش بپوشه ، كفش هاش رو خودش پا كنه ، غذاش رو خودش بخوره ، دست هاش رو خودش بشوره و حتي توي جارو كردن بدو بدو مياد و ميگه : " حودم " ....
اگه دلش بخواد كاري رو خودش انجام بده و نتونه ، كلافه ميشه و ميگه " نميتونه " !!! ولي من تشويقش ميكنم و ميگم : آفرين كه خودش تونست انجامش بده تا گل پسر يه وقت احساس شكست نكنه . من قربون خودش و حودش برم كه اينقدر شيرين زبونه....
كوچولوَك بازيگوشم از اينكه داري استقلال پيدا ميكني و تلاش ميكني كه بتوني كارهاي مربوط به خودت رو انجام بدي خيلي خوشحالم . اميدوارم كه هميشه و در همه ي مراحل زندگيت موفق باشي و هميشه به موفقيت هاي بزرگ دست پيدا كني .....
راستي يه شعر ِ كوتاه هم از مهد كودك ياد گرفتي و كامل ميخونيش . صدات رو ضبط ميكنم تا برات يادگاري بمونه . اسم شعره سلام ، صبح به خيره !!!
از كامل شدن دايره ي لغاتت بگم كه ماشالله ديگه تكامل پيدا كرده و تقريبا ً 80 % كلمات رو ميگي و همچنين جمله سازي هم ميكني ، توي بعضي از واژگان هنوز مشكل داري و افعال معكوس ارائه ميدي ، مثلا ً وقتي ميخواي بگي لامپ رو روشن كن ميگي " نامپو حانوش كن " ! ولي مفهوم روشن و خاموش رو ميدوني ....
هر روز بهم ميگي " دوسِت دالَم " و با يه تيكه كاغذ كادو بدو بدو مياي و ميگي " روزت مبارك " ، اين تبريك هر روزه خيلي مزه ميده و كلي ماماني رو كيفور ميكني عزيز ِ دلم .