مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

حديث ِ دوست !

1392/2/24 19:55
نویسنده : مامان مهدیه
622 بازدید
اشتراک گذاری

الان توي يه دنياي به اصطلاح مجازي هستيم كه موج ِ صميميت و صفا و مهرباني ِ دوستامون ما رو به اين پست كشونده ، يه دنياي با صفا و پر از دوست ، دوستايي كه هميشه و همه جا حضورشون برامون ارزشمند بوده و ما رو همه جوره همراهي كردن و از تجربياتشون ، راهنماييهاشون و .... بهره مندمون كردن ! ميگم همين دنياي با صفا تو رو كلي معروفت كرده ها ................. چند روز پيش كه به مطب دكتر عليمحمدي مراجعه كرده بوديم تا ببينم چرا تب ميكني و حالت سرما خوردگيت برطرف نميشه يه ني ني ِ ناز رو ديديم كه با توي بغل مامانش خيلي آروم نشسته و ماماني ِ مهربونش با لبخندش نظرمون رو جلب كرد و بعد سوال كرد : آقا مهبد ؟؟! بله اين آقا پسر ِ ناز ، آرمان جون بود كه به تازگي باهاش دوست شديم و دو روز قبل از اينكه ببينمشون مامان مهربونش اين كامنت رو واسم گذاشته بود :

 « در زیر سایه پروردگار روزهایی شاد را برایتان آرزومندم.راستی همشهری هستیم ها.من هم پروزه مهدکودک دارم ولی امروز و فردا میکنم.دلم نمیاد . »

خدايا ممنونم كه يكبار ديگه طعم شيرين ِ ديدار دوستاني كه هيچ وقت نديديمشون را بهم چشوندي ...... اون لحظه ياد الهه جون افتادم و يه عالمه دوست ديگه كه يا فقط عكس هاشون رو ديدم و برخي ها رو كه اصلا ً نديدم ولي عجيب بهشون دل بسته ام و دوستشون دارم  . و دلم ميخواست اين پست رو  به افتخار همه ي دوستاي مهربوني كه الان دور و برمون هستن با يه عالمه عكس زيبا تكميل كنم ، عكس هايي از دوستان وبلاگي ِ مهبد .....اما نميدونم چرا شانس با من يار نبود و 3 بار اين پست زمانبر رو تكميل كردم و هر 3 بار وقتي به ذخيره مطلب ميرسيدم ، سايت هنگ ميكرد !!! بالاخره نشد كه نشد كه عكس زيباي دوستان وبلاگيمون رو اينجا داشته باشم . به ناچار واسه اينكه اين پست بيات نشه بدون عكس به ثبت اين خاطره ي زيبا رضايت دادم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

الهه مامان یسنا
25 اردیبهشت 92 1:25
مهدیه عزیزم مهربونی خودته که همه رو جذب خودت میکنی..خدا مهبد رو خیلی دوست داشته که تو رو مادرش کرده... قربون صفا وصمیمیتت برم خیلی دوستتون داریم زیاد الهی که خوشتون بیاد(به قول عمو مهربون که اینروزا خیلی مهمون خونمون میشه)


سلام عزيزم ، مهربونم ..... ميدوني چيه ؟!
گلی خوشبوی در حمام روزی

رسید از دست محبوبی به دستم


بدو گفتم که مشکی یا عبیری

که از بوی دلاویز تو مستم


بگفتا من گلی ناچیز بودم

ولی کن مدتی با گل نشستم


کمال همنشین در من اثر کرد

وگرنه من همان خاکم که هستم

متوجه شدي دوستم ..........!!!!!
خاله عاطفه
25 اردیبهشت 92 12:59
خوش بحال مهبد با این دوستای مهربونش و البته خوش بحال دوستاش که دوست به این خوشگلی و خوشتیپی دارن عزیز خاله الحمد ا... داری بهتر میشی عزیزم خیلی نگرانت بودم و وقتی میدیدم یه گوشه ساکت و آروم میشستی و بدنت از تب داغ داغ بود و باید آمش نشانی خبر میدادیم تا تورو خاموش کنه از خدا هیچی نمیخواستم و حاضر بودم همه خوشی هامو بگیره تا شما گل پسر دوباره شارژ بشی و برای مامان و بابات شیرین زبونی کنی آخه زندگی خاله نمیدونی که این مامان و بابای گلت چی کشیدن .مهبد جونم امیدوارم همیشه تنت سالم باشه ، پسر گلم اگر بدونی وقتی مریضی چی به ماها میگذره و علاوه بر مامان مهربونت با دل گنجشکیش چشمای چند نفر دیگرو هم بارونی میکنی .عزیزم عاشقتم و خیلییییییییییییییی خیلللللللللللللللللللللللللی دوستت دارم

سلام به خاله عاطفه ي مهربون با دل مهربونش . اميدوارم كه خدا هميشه يار و ياورت باشه عزيزم و خوشي هات صد چندان بشه نازنينم . مرسي از نگرانيت . الحمدلله مهبد ديگه خوب خوب شده خاله جون . مرسي از اينكه زحمت كشيدي و بهمون سر زدي .
مامان روشا
25 اردیبهشت 92 13:00
ممنون عزیزم بهم سر می زنید خوشحال شدم کلی وبلاگتونم خوندم و لذت بردم

من لینکتون می کنم شما هم اگه دوست داشتید همین کارو کنید


سلام دوستم . ما خيلي وقت پيش شما رو لينك كرديم .
♥مامان آمیتیس♥
26 اردیبهشت 92 1:18
منم خیلی دلم میخواد بعضی از دوستای وبلاگیمون رو ببینم
همچنین مهدیه جون و مهبد کوچولوی عزیزم
ایشالا قسمت بشه یه روزی از نزدیک ببینیمتون


من هم از دور عاشقتونم . اگه قسمت بشه همديگه رو ببينيم كه نور علي نور ميشه . الان يه عالمه ابر بالاي سرم درست شده كه توش عكس آميتيسه . ميدونم كه اين رويا هم روزي محقق ميشه
♥مامان آمیتیس♥
26 اردیبهشت 92 1:20
راستی خاله شوهرم شهرک مهاجران زندگی میکنن.....


پس كي ميايد به اين خاله جان سر بزنيد ؟؟؟ هان ؟؟؟؟ ما بي صبرانه منتظريم كه دلتون واسه خاله ي شوهرتون تنگ بشه و زودتر بيايد اراك ....
مامان الینا
26 اردیبهشت 92 12:23
قربون مهربونیه دوست گلم بشم


خدا نكنه عزيز دلم .
جودی
27 اردیبهشت 92 14:04
دوست عزیز من وآرمان هم از دیدار شما مادر پرانرژی وآقا مهبد شیطون وبلا خیلی خوشحال شدیم.راستش از اینکه دیدم مادری بعد از ساعت ها کار بیرون ازخونه همچنان سرشار از شادی و انرژیه از خودم خجالت کشیدم.آرمان که هنوز خوب نشده چون برای خوردن دارو شدیدا از خودش مقتومت نشون میده .امیدوارم همیشه شادوسلامت باشید.


سلام عزيزم . الهي بگردم . اميدوارم كه آرمان هم هر چه زودتر خوب ِ خوب بشه .... عزيزم داشتن دوستاي خوبي مثل شما باعث ميشه كه من همچين انرژي و انگيزه اي داشته باشم . روي ماه آرمان رو ببوس . ميدونم كه شما هم مادر موفق و نمونه اي هستي و براي آرمان بهتريني . براتون آرزوي سلامتي ، شادي و بهروزي دارم .
mamanebaran
28 اردیبهشت 92 9:58
سلام مهدیه عزیزم , امیدوارم هم خودت و هم همسری و از همه مهمتر مهبد نازنینم خوب باشین

این دنیای مجازی خیلی خیلی خیلی قشنگتراز دننیای واقعیه من این دننیای مجازی رو با همه دوستای عزیزش دوست دارم و لحظه لحظه به یادشونمممم , آرزو می کنم بهترین لحظاتت کنار مهبدم در این دنیا ثبت بشه , دنیای که هیچ دروغی رو تو خودش نگه نمیداره , دنیای که مختص فرشتهامونه و همیشه پاک و مقدسه




سلام عزيز دلم . مرسي از كامنت بسيار زيبا و برازنده اي كه واسه اين پست گذاشتي . اميدوارم كه دوستي هاي اين دنيا روز به روز مستحكم تر از قبل بشه

شیما مامان درینا
28 اردیبهشت 92 10:51
مرسی دوست عزیز که انقدر قشنگ حستو نسبته به دوستای مجازی شرح دادی خصوصی داری عزیزم


فدات عزيزم .
مامان الیناجونی
28 اردیبهشت 92 19:53
فدای تو مامان مهربون و دوست داشتنی کاش بشه ما هم یه روزی هم رو ببینیم اون لپای ناز مهبدو یه بوش گنده کنم از نزدیک روی گلتونو ببوسم


خدا نكنه عزيزم . ما هم همينو آرزو داريم ........
مامانیه سپهر
5 خرداد 92 8:51
سلام مهدیه جونم. چقد دلم واستون تنگ شده بود. تو خوبی؟ مهبدم خوبه؟ بهتره خدا رو شکر؟
شرمنده نیومدم و سر نزدم. درگیر پروژه مهدکودک بودم.
راست میگی. خیلی لذت بخشه که یه دوست مجازی رو که فقط از پشت صفحه مانیتور واست نظر میدادی رو از نزدیک ببینی.
راستی مامانم ایناقراره چند روز تعطیلی خرداد رو برن تهران. قسمت نشد که منم باهاشون باشم. ولی اگه بودم حتماً حتماً حتماً اراک میومدم که فقط روی ماه مهبد و تو رو ببینم گلم.
خیلی دوستتون دارم.


سلام عزيزم . ما و مهبد خوبيم . شما چطوريد ؟
عزيزمي بيايد ديگه . [رويا][رويا][رويا][رويا]يعني ميشه به اين زودي ببينمت !!!