مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

آنچه گذشت ( 8 روز اول تير ماه )

1392/4/8 14:12
نویسنده : مامان مهدیه
1,145 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره با هر سختي بود از خونه ي استيجاريمون دل كنديم و رفتيم به خونه ي جديد !! بابا مهدي خيلي حالش خراب بود و استرس داشت ، مهبد كلي هيجان داشت و من هم يه حس غريب مثل دلشوره يا تشويش ..............

اما باز هم ياري مامان زري و بابا بهمن و خاله اِلي و عاطي و محيا و عمو رضا به ياريمون شتافت و ما رو از درگيري جسمي و فكري نجات داد . بابا بهمن يه تشكر جانانه از شما كه اگه نبودي هيچ كدوم از كارهامون پيش نميرفت ، از آماده سازي خونه قبل از اسباب كشي تا مرحله ي چيدن همپاي همه ي لحظه هامون بودي . خدا قوتت بده ....

مهبد نازنينم ، هر كسي مياد خونمون با يه شور و شعف خاصي ميري سمت اتاقت و همه چيز رو با زبون بچگانه ي خودت توضيح ميدي .الان چند شبه كه جدا از ما و توي اتاق ِ خودت ميخوابي و الحمدلله كه هيچ ترس يا مشكلي نداري ، اين هم يه مرحله از بزرگ شدنته كه اميدوارم تا آخرش موفقيت آميز باشه .... ديگه اينكه خودت مستقل از تختت ميري بالا و ساعت ها روي اون بازي ميكني ، يه تاب هم واست بستيم  كه كلي هم با اون كيف ميكني اول سوار ميشي و ميگي " مامان آرووم ، چَشم ؟؟ " و منتظر مي موني تا من چشم گويان تابت بدم يه خورده اي كه تاب ميخوري ميگي "حالا مُحتَم " (محكم )، يه روز بس كه خسته بودي روي تابت خوابت برد و اينقدر بامزه خواب رفته بودي كه هم مي خنديدم و ازت فيلم ميگرفتم و هم دلم واست مي سوخت ، پسر خوش خوابم پنج شنبه هم در حين خوردن ناهار خوابت برد و چنان بامزه توي خواب غذا ميجويدي و سرت مي افتاد كه ترجيح دادم ناهار نخورده بخوابونمت و بعد از خوابت بهت ناهار بدم ....

ديگه جونم واست بگه كه اينروزها درگيري زياد داشتيم و هنوزم تموم نشده ، اميدوارم كه به زودي بتونم كارهاي عقب افتادمون رو از پيش ببرم ، و با شروع هفته ي جديد زندگي جديدي رو با برنامه ريزي دقيق شروع كنيم كه نه به تو كوچولوَك بد بگذره و نه من سر در گم و گيج باشم ، گل پسر نازنازي يه مسئله ي ديگه اينكه ماشالله ماشالله خيلي شيطوون شدي ، يه پسر بچه ي بازيگوش و شيطون و بلا ، در عرض سه سوت خونمون رو زلزله ي 8 ريشتري چنان زير و رو ميكنه كه واسه مرتب كردن دوبارش نياز به يه هفته وقت دارم چون ماشالله به سرعت نور به هم ميريزي و من با سرعت لاك پشت جمع ميكنم و اينه كه هيچ وقت مرتب صد در صد توي خونمون وجود نداره ، تا من اتاقت رو تميز كنم و برم بيرون با كوهي از لباس هايي كه از توي كمد و كشوي اتاق ما در آوردي مواجهه ميشم و تا اونها رو جمع كنم همه ي اسباب بازي ات وسط خونه است !!!! كسي نظري ، راه حلي ، فكري نداره كه ما چه كنيم ؟؟؟؟!!!!!

به ظرف شستن خيلي علاقه مند شدي ، ميري يه صندلي كشون كشون مياري و شير آب رو باز ميكني و با جديت هر چه تمام تر ظرف ها رو ميشوري و البته يه سيلاب هم توي آشپزخونه راه مي افته !!!!! البته چون نيتت خيره و ميخواي به من كمك كني زياد بهت سخت نميگيرم . 

گل پسر بازيگوشم عاشق تك تك ِ شيطنت هات و بازيگوشي هاتم ، عاشق يه لحظه بيشتر با تو بودنم ، اميدوارم كه هميشه شاد و سلامت و تندرست باشي .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

جودی
8 تیر 92 17:50
سلام.اول که خونه نو مبارک.ان شالا به خیر و خوشی .دوم:سختی روزهای به هم ریختگی خونه فقط چند ماهه اوله.بعدش دیگه به اینکه هر چیزی سر جای خودش باشه عادت میکنه ولی قول نمیدم که هر چیزی را برمیداره سر جاش بگذاره.سوم:توکادوها تولد مهبد پکیج تراشه های الماس را دیدم.استفاده کردی؟به درد میخوره؟منتظر نظرات در مورد این مجموعه هستم.ممنون


سلام عزيزم . ممنونم . تا اون چند ماه اول بگذره فكر كنم ما پير بشيم [نيشخند]تراشه هاي الماس رو فعلا ً در مرحله ي اولش هستيم و اينكه چقدر به درد بخوره رو نميتونم تا انتهاي مجموعه قضاوت كنم ولي مهبد الان خوندن كلمه ي مامان - بابا - آب - دهان - صورت - دست - انگشت -پيشاني رو بخوبي بلده و از همه مهمتر اينه كه كلماتي كه فرضاً ما دارند مثل ساختمان رو ميتونه تشخيص بده كه ما داره و ميگه مامان اينجا چي نوشته ؟؟ مامان ؟؟؟ به هر حال اميدوارم كه مهبد بتونه استفاده ي بهينه رو از اين پكيج ببره .
مامان سمانه
9 تیر 92 3:25
مبارک منزل جدید
چقدر خوبه که تو اتاق خودش میخوابه آفرین به این پسر شجاع


ممنونم خاله جون . ايشالله كه ادامه بده !!!
خاله سیما و کیان کوچولو
9 تیر 92 8:53
به به به به..........
خونه نو مبارک.ایشالا کلبه ی عشقتون هر روز بیشتر از دیروز مملو از شادی وامید باشه..........
حتما خدمت میرسیممممممم



سلاااااااام . ممنونم عزيزم . خواهش ميكنم خدمت از ماست
خاله عاطفه
9 تیر 92 8:59
سلام خسته نباشید .منرل نو مبارک.انشاا.... توش پر از شادی باشه مهدیه جون منکه کاری نکردم عزیزم شرمنده.هورررررررررررررررا به این پسر شجاع،خاله فدای اون قدو بالاش بشه با ظرف شستنشو چرت زدنش و .... عاشقتم گل پسری


سلام خاله جونم . ممنونم از محبتت . دشمنت شرمنده باشه . خدا نكنه عزيزم .
mamanebaran
9 تیر 92 10:44
عزیز دلمممممممممممممممممم خونه

نو مبارکککککک

امیدوارم بهترین لحظاتتون کنار هم

توی خونه قشنگتون به بهترین خاطرات

زندگیتون مبدل بشه

فدای مهبدم بشممم که تاب بازی

محتمممم دلش میخواددددددد

قربون شکل ماهت که تو ظرف

شستن به مامانی کمک می کنی

بیا بغلمممممم یه ذره

دلم میخواد حسابی

کنم

مرسي خاله جونم . منم دلم ميخواد بغلت كنم و حسابي ماچت كنم عزيزم . ببوس بارانم رو كه اينقدر خانوم و خوشگل و نازنازيه .
mamanebaran
9 تیر 92 10:45
راستی یادم رفت بگمممممم

افرین به گل پسر مستقل خودمممم

که دیگه تو اتاق خودش میخوابه

آفرین به ان همه همت و پشتکار

مهدیه جونمممم مبارک باشه

تجربه تازه مهبد جونمممممممم

می بینم که جاتون حسابی خلوت

شده


مرسي خاله جون . آره كلي جامون باز شده . هم من راحت تر ميخوابم هم مهبد مهبد كه از پس ِ اين تجربه فعلا ً به خوبي بر اومده تا ببينيم خدا چي ميخواد ...
mamanebaran
9 تیر 92 13:59
باران خانوم شکمو در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده

خوشحالمون میکنی بهش رای بدی

لطفا عدد 272 رو به شماره 20008080200 بفرست

از اینکه وقت گذاشتی یک دنیا ممنونم

اگر رای دادی خبر کن تا یک امار داشته باشم از رای دهندگان



چشم خاله جون . كي بهتر از باران . ايشالله كه برنده بشه .
الهه مامان یسنا
10 تیر 92 10:42
سلامممممممممم خوبی؟ خونه نو مبارک عزیز دلم!!! ایشالا پرباشه از خاطره های قشنگ که باهم میسازینشون. باریکلاه به مهبدم که دیگه جای مامانشو باز کرده و خودش تنهایی میخوابه.مهدیه جون ریخت و پاش خونه که دیگه شده از تزیینات خونه ما ولی جدای از شوخی یه مدیت دیگه درست میشه نگران نباش فقط از الان وقتی میخوای جمع و جور کنی مهبد رو هم به کار بگیر با بازی و خنده و مسابقه و هی بگو هرکسی وسایلشو باید جمع کنه .واسه ما جواب داد ایشالا برای شما هم جواب بده


سلام عزيزم . ممنونم مهربون . البته كه مزين شدن خانه ي ما هم به اين ريخت و پاش ها جزئي جدايي ناپذير از روزمرگي هامون شده ولي خب مامان مهديه است گيده يه دفعه قاط ميزنه و 2 تا كارتون پر و پيمون از اسباب بازيها رو جمع ميكنه كه بيشتر باعث ريخت و پاش ميشن !! اميدوارم كه ايده ات بكار بياد و موثر باشه . مهبد كه شده يه تنبل خان بهش ميگم كنترل رو از بغل دستت بده ميگه اِ ..... نيميتونم دستم دراز ميشه !!!! و من نميدونم با يه پسر تنبل چه بكنم !!!!!!
الهه مامان یسنا
11 تیر 92 15:01
نظرم نبود؟


چرا عزيزم . شرمنده ي گل روتم . آخه ميخواستم سر فرصت جواب بدم كه يه خورده دير شد .
h&t
11 تیر 92 19:23
به سلامتی خونه نو مبارک
___________________
وای خدا با همه وجودم میتونم تصور کنم وقتی مهبد جون اتاقش رو نشون میده و توضیح میده

عزیز دلم
مبارکت باشه
همیشه شادی و خوشی و عشق
همیشه سلامتی
و همیشه نور و نور و نور و نور
در این خانه حاکم باشه

هزاران بار آمین


مرسي خاله جونم . ممنونم از دعاي زيبات ، ممنونم از حضور سبزت و ممنونم از اينهمه محبتت . بووووووووووووووووس
خاله مهسا
12 تیر 92 10:59
mobaraketon basheeeeeeee azizammm ishala hamishe be khobio khoshiiiiiiiiiiiiii[قلب


فدااااااااات عزيزم . بوووووووووس
شیما مامان درینا
12 تیر 92 16:45
خونه نو مبارک باشه دوستم خیلی براتون خوشحال شدم امیدوارم تو خونه جدید تمام خوشبختی ها و شادی ها تون بیشتر و بیشتر باشه با یه دنیا دل خوش و سلامتی آفرین به پسر مستقل که دیگه تو اتاق خودش میخوابه


فدات عزيزم . ممنونم از اينهمه لطف و محبتت . آره مهبد فعلا ً مستقل ميخوابه ولي گاها ً ساعت 4 صبح بيدار ميشه و از اتاقش داد ميزنه كه مهديه تُجايي ؟؟ مهبد آب ميحواد ، تا من ميرم كه واسش آب بيارم گريه ميكنه كه منم ميام انگار من دارم ميرم سر چشمه آب بيارم !!! از اون به بعد هم چون من خيلي خواب آلودم ميارمش پيش خودم كه تايم خوابم رو از دست ندم .
فاطمه مامان الیناجون
13 تیر 92 6:57
سلامممم به مهبد عزیز ومهدیه جونم مبارکتون باشه شروع یه زندگی شیرین تو خونه خودتون
مهبد عزیز هم که ماشاا... شیطنت هاش مثل الیناست ومامان جونی باید دیگه کنار بیای وگرنه کار دیگه ای نمیشه با این شیطونا کرد اگه میبینی لباسها میریزه بیرونو حالشو داری فعلا کشو رو خالی کن و لباسارو یه جایه دیگه بزار ببینه لباسی نیست دیگه اونجا رو فراموش میکنه
ببوس ممهبد عسلمو

ممنونم فاطمه جون . وااااااااااي امان از دست اين شيطنت ها كه من هيچ وقت تميزي خونه رو نديدم !!! حالا اين روش رو هم امتحان ميكنم ببينم فايده اي داره !! مرسي از حضورت و ايده ي خوبت . بووووووووس .
آزاده
14 تیر 92 1:07
سلام خاله جونی خونه نو مبارکتون باشه لطفا به وب آیسا کوچولو سر بزنید و ما رو از دوستان خودتون بدونید


سلام خاله جووون . چشم خدمت ميرسيم و شما رو مي لينكيم . دوست داشتيد ما رو لينك كنيد . بوووس .
مهرنوش مامان مهزیار
15 تیر 92 12:10
عزیزم منزل نو مبارک . کاش عکسی مهبد تو حالت های خواب میزاشتی برامون


ممنون عزيزم . چشم عكس هم ميزارم . اما متاسفانه بعد از اسباب كشي شارژر دوربينم رو گم كردم به همين خاطر هيچ عكسي ننداختم ولي مثل اينكه شارژر پيدا بشو نيست بايد يكي ديگه بخرم . به هر حال در اولين فرصت بعد از خريداري كابل اطاعت امر ميكنم . بووووووووووووس .

مامان آریانا
22 تیر 92 18:08
منزل نو مبارک


مرسي خاله معصومه جون .
mehrzad
29 تیر 92 22:01
سلام.دستت دردنکنه مهبدخان.پس من بوقم دیگه یا کشک یاچغندر که فراموش شدم.....?
البته شوخی کردم من وظیفه داشتم وخدمت کنم و5طبقه هی برم بالا وپایین.در کل منو مامانم دوست داریم وخونه نو مبارک.انشاله شام خونه تون جبران میکنی


سلام عزيز ِ خاله . نه عزيزم تو تاج سري چون روي سرم بودي يادم رفته اسمت رو بنويسم . از همين جا بابت ننوشتن اسم داداشي توي كمك در اسباب كشي معذرت ميخوام . خونه ي نو شما هم مبارك . شام چه قابل داره گل ِ قشنگم شما تشريف بياريد ما منتظريم .