مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

1392/5/30 15:41
نویسنده : مامان مهدیه
5,698 بازدید
اشتراک گذاری

هر روز بهتر از ديروز ، اين يه شعار تبليغاتيه كه من در رابطه با پسرك كوچولوي شيطون و بازيگوش خودمون  واقعا ً بهش ايمان آوردم . هر روز پخته تر ، شيرين تر ، شادتر و صد البته بهتر از ديروز .

بابا مهدي هر روز ذوق بزرگتر شدنت و دانا تر شدنت رو ميكنه ، هي دوست داره يه جوري سر به سرت بزاره تا عكس العمل هاي جديدت رو ببينه و توي دلش قند آب بشه ، لبخندي از روي رضايت به روي لبش بشينه ، گونه ات رو يه بوسه بزنه و بهت بگه  " قربونش برم ، مرد شده ديگه "

توي اينروزها ، خيلي صحبت هايي كردي كه منو و بابا مهدي رو به تعجب وا داشتي ، به اينكه به فكر بيفتيم كه گل پسر ماشالله داره حسابي رشد ميكنه و قد ميكشه و ما چه كنيم كه از رشد فكريش ، بدنيش ، عقليش غافل نمونده باشيم . خدايا خودت توي اين وظيفه ي خطير ياريمون بده .

مهبد نازنينم چند تا خاطره ي كوچولو از اين روزهاي اخير برات مي نويسم كه بزرگتر كه شدي بدوني توي 2 سال و 2 ماه و 10 روزگي چه بلاچه اي بودي .

هر شب درخواست ميكني كه ماآني " بازي تُنيم ؟ " ماآني " شعر بحونيم ؟ " و بعد از كلي بازي كردن و شعر خوندن يه ظرف بزرگ ، يا هر چيز ديگه اي كه بشه روش ضرب بگيري رو مياري و ميگي " من چي بحونم تو برقصي ؟؟ " و بعد آواز سر ميدي و رويايي دارم و مجنونم مجنونم و قلبم ميزنه بوم بوم رو برام ميخوني و من بايد بي وقفه با رقص همراهيت كنم و صد البته بابا مهدي ِ عزيز بايد دست بزنه .....قربون ِ دل ِ شادت برم كه عاشق رقص و موسيقي و پايكوبي هستي . از نوزاديت علاقه به موسيقي توي وجودت كاملا ً مشهود بود ، كاملا ً معلوم بود كه موسيقي ِ درست و حسابي رو مي پسندي و با رپ و اين موسيقي هايي كه اين دوره زمونه مد شده هيچ رابطه ي خوبي نداري . الان مدتيه كه ساز سنتور رو ميتوني از سازهاي ديگه تشخيص بدي . عزيزكم اميدوارم بتونم كمكت كنم كه اين استعداد خداداديت بخوبي و به موقع شكوفا بشه .

چند روز پيش 3 تايي رفته بوديم مركز شهر و داشتيم توي يكي از خيابونهاي اصلي شهر تند تند راه ميرفتيم كه به كارهامون برسيم كه تو پسرك شيطون يه دفعه از سرعتت كم كردي و گفتي " بابا مهدي مهبد دوشي نداره !! " ( گوشي ) . بابا مهدي كه از خواسته ي يه فسقلي پسر براي خريد گوشي متعجب شده بود گفت : باشه بابا بزرگ تر شدي واست ميخرم .... سريع در جواب گفتي : " اوناها اون مغازهه داره ، ببينيم به درد ِ من ميحوره ؟؟!!!! " الان كار كردن با گوشي هاي لمسي رو بخوبي بلدي و خيلي حرفه اي پدر گوشي هاي اطرافيان رو در مياري ، دوربين و تنظيماتش كه ديگه خيلي واست پيش و پا افتادست و انگار صد ساله عكاس بودي و البته صدماتي هم به دوربينمون وارد فرمودين !!! لپ تاپ من كه اگه رو زمين بمونه بوسيله ي پاهاي نازنينتون لمس ميشه و خاموش و روشن ميشه ، بيرون كه مي ريم و ماشين خارجي ببيني ميگي عجب ماشيني !!! فكر كنم با اين روالي كه تو پيش گرفتي بايد خودمون براي خريد پورشه در 4-5 سال آينده آماده كنيم .

با خونواده ي بابا مهدي دور هم جمع شده بوديم كه نگار نيومده بود ، تا نگين رو ديدي گفتي " اون يكي نگار نگين كوش ؟ " سير تكاملي اسم نگار و نگين اينجوري بوده نِ ن ِ نا ، نِ ن ِ نو و بعد تر شد نِئار و نِئين و حالا نگار و نگين ....

پيش خودت فكر ميكني كه من هر چي رو تاكيد كنم اون لحظه بايد انجام بدي و اگه تاكيد نكنم به معني اينه كه نايد انجام بشه ، داريم ميريم مهموني تا نزديك در رسيديم گفتي " ماآني سلام ندم ؟؟؟ "   " با كسرا بازي نتُنم با مازيار مهرداد بازي تُنم ؟ "

يكي ديگه از اون خاطره هاي شيرين اينه كه صبح زود داشتم تند تند آماده ميشدم كه برم سر كار ، چشماي نازت رو باز كردي و گفتي : مامان سلام  به سمتت برگشتم و بوسيدمت گفتم سلام عزيزم صبحت به خير ، گفتي : خال به انگليسي چي ميشه ؟ از اين سوالت اول صبح يه خورده اي هنگ كردم ، نميدونم از قبل بلد بودم يا نه ، ولي اون لحظه هيچي به ذهنم نرسيد كه جوابت رو بدم ، گفتم حالا بخواب پر انرژي تر كه شديم جوابت رو ميدم ، اما تو گريه سر دادي كه يالا الان بگو چي ميشه ؟ دلم نميخواست يه چيز الكي بهت بگم كه اشتباه توي ذهنت حك بشه ، بالاخره مجبورم كردي يه كلمه ي الكي بهت تحويل بدم كه الان هم دقيقا ً نميدونم چي بود ، چند بار تكرارش كردي و دوباره خوابت برد ، الان منتظرم ببينم بيدار شي اون كلمه ي اشتباه توي ذهنت هست يا نه ، كه اميدوارم نباشه ..... ولي چون واسه خودم هم مهم شده بود ببينم معني واقعي خال به انگليسي چي ميشه صبح تا وارد شركت شدم دست به دامن ِ google translate شدم و معاني متفاوتي واسش پيدا كردم كه تا برسم خونه بهت يادش خواهم داد .

خال = در زبان مهبد حال تلفظ ميشه و به زبان انگليسي ميشه : mole ، freckle ، spot 

ولي نكته ي جالب توجهش اينه كه گفتن ز گهواره تا گور دانش بجوي ، اما توي خوابش رو هم نميدونستم امكانش وجود داره .

حالا كه بحث يادگيري و ... شد بزار يه كم هم راجع به پكيج تراشه هاي الماست كه از 1 هفته بعد از تولد 2 سالگيت شروع كرديم برات بگم ، بخوبي داري ياد ميگيريشون ، اما متاسفانه بخاطر مشغله ، كمتر از وقت پيشنهادي براي يادگيريت وقت ميزارم . الان كلمات ِ آب ، بابا ، مامان ، صورت ، دست ، پيشاني ، انگشت ، ابرو ، گوش ، چشم رو بخوبي بلدي و از روي نوشته هاش ميخوني . موقع ياد گيري ابرو خيلي مخالفت كردي چون اعتقاد داشتي كه نوشته آب ، هنوز هم تا كارتش رو نشونت ميدم ميگي : ‍"  آب - آبرو  "  سي دي هاي آموزش انگليسي شماره يكش رو هم خيلي با علاقه نگاه ميكني و اولين شعرش رو ياد گرفتي :

hello   hello ، hello whats  your name            my name is mahbod

كلمات cat- dog - hat- head -hand- fish- car-star -sky- red- dady- hello- peach- apple -banana- water milk- ball -window رو بخوبي بلدي و البته موقع جواب دادن خيلي اذيت ميكني و كلي صدات رو تغيير ميدي و بايد كلي نازت رو بكشم .

اعداد رو از يك تا ده به ترتيب مي شماري ولي چهار هيچ جايگاهي نداره توي ذهنت و هميشه از قلم ميفته .....

  شعر مهبد گل است و لاله ، بزي نشست تو ايوون ، تو قفساي باغ وحش ، توپ سفيدم ، جوجه طلايي ، پوانه ي شايسته ، اتل متل ، يه توپ دارم قلقليه ، تاب تاب عباسي ، الاكلنگ و تيشه رو بلدي اما بعضي هاشون رو  بايد يه خط من بخونم يه خط تو تا بتوني تا تهش بخوني . يه عالمه كتاب مياري و ميگي" بيا درس بحونيم " ، نميدونم بعدها چقدر علاقه به خواندن داشته باشي اما الان كه اين علاقه خيلي مشهوده .... اينم سندش ↓↓

مهبد جون در حال مطالعه

همه ي آرزوهايم در چشمانت خلاصه ميشود

     آرزو نوشت : همه ي دنيامون ، همه ي آرزوهامون ، همه ي خواسته هامون ، همه ي وجودمون در شادي تو ، خوشبختي تو و آسايش تو خلاصه ميشود ، باش ، مهربان باش ، استوارباش ، با ايمان باش ، صبور باش ، با انگيزه باش ، قوي باش و از بودنت من و پدر دلسوزت را سيراب ِ عشق ِ بيكران خدا كن ، خدايي كه براي آفريدن ذره ذره وجودت هزاران بار بايد شاكرش بود ، عنوان اين پستت رو هم بابا مهدي عزيز پيشنهاد داد ، چون يه جورايي من و بابا مهدي نشستيم بر لب جوي زندگي و داريم ثمره ي عشق ِ جاويدانمون رو نظاره ميكنيم ، هر روز قد كشيدنت اشك شوقي به چشم هر دومون مياره و آرزوي قلبي هر دومون خوشبختي واقعيه توست ، اين پستت همين جا تموم ميشه اما زندگي همچنان جاريه و من و بابا مهدي تو رو به دستان پر مهر ِ آفريدگارت مي سپريم تا راه همواري رو در زندگي پيش پات بزاره و سايه ي خودش رو هميشه بر روي زندگيت بگسترانه تا بتوني از آفتاب سوزانِ زندگيت زير سايه اش لذت ببري .


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

خاله عاطفه
30 مرداد 92 12:50
هزار الله اکبر به این مرد کوچولو امیدوارم همیشه شاهد پیشرفتش باشید .واقعا" نمیدونم چی بگم فقط باید گفت آفرین به این پدر و مادر مهربون که همه جوره دارن سعیشونو میکنن .
با خوندن این مطلب منم کلی خوشحال شدم و حال کردم .مهبدم عاشششششششششششقتم


ممنونم خاله عاطفه جونم . انشالله كه خدا يه ني ني ِ صحيح و سالم و صالح بهت ببخشه . آمين . بابا زودتر ديگه من هم دلم ميخواد دوباره خاله بشم . بوووووووووووس
مامان الیناجونی
30 مرداد 92 13:24
خیلی شیرینی عزیزخاله خیلی عسلی کاش پیشت بودمو بوسه بارونت میکردم اما حیف که باید با این بوسای مجازی خودمو تخلیه کنممممممممم
راستی عزیزم خصوصی داری


قربونت برم خاله ي مهربونم . ممنونم از اينهمه بوس . دوستتون دارم و چشم الان ميرم خصوصي .
رها
30 مرداد 92 14:49
واقعا لذت بردم
کلا غرق شدم تو خاطراتٍ تو و اون کوچولوی باهوشت
امیدوارم همیشه همینجوری شاد و سلامت و موفق باشین
با اجازه بینکتون میکنم



سلام عزيزم . ممنون از حضورت و آمين به دعاهاي خوبي . ما هم شما رو لينك ميكنيم دوست خوبم .
juddy
31 مرداد 92 0:01
سلام.برام خیلی جالب بود که توی شمارش عدد 4را جامیگذاره.آرمان هم همینطوره.4را نمیشمره.ضمنا ما در تراشه های اماس از شما زدیم جلو.فعلا جوراب هستیم.البته بیشتر از 2-3روز یک لغت پیش نمیریم.یعنی وقت نمیشه


سلام ، اِ چه جالب كه آرمان جون هم 4 را نميشمره !!! آفرين به شما و پشتكارتون . البته ما هم زياد عقب نمونديم ها داريم فارسي و انگليسي رو همزمان كار ميكنيم . موفق باشي عزيزم .
خاله محیا
1 شهریور 92 19:08
مهدیه عزیزم سلام.الحق که پدر و مادری مثل شما واقعا" شایسته چنین پسری هستند.خیلی خوشحالم که گل پسری اینقدر باهوشه و تا این مرحله از زندگیش به جد میتونم بگم از همه هم سن و سالاش جلوتره و به خوبی پیشرفت کرده امیدوارم هرروز شاهد شکوفایی استعدادهای این آقای خوشگل باشیم. راستی مهبد جونی من بیام خونتون یا هنوز دیوونییم؟ جیگر تو که با هر کلمه ای که از دهنت در میاد لبخندو به لب همه میاری. خیلی دوستت دارم عزیزم.


سلام محياي مهربونم . ممنون از اينكه از هر سه تاي ما تعريف كردي . شما لطفتون بيكرانه و درياي محبتتون هميشه به سمت ما جاريه . راستي عزيزم تو رو خدا به دل نگيري ها مهبد يه كلمه ياد گرفته همينجوري تو هوا مي پرونه !!! معذرت معذرت . مي بوسمت عزيزم .
مامان نیروانا
2 شهریور 92 11:43
چقدر ذره به ذره حیات و طراوتی که جویبار عمر، با وجود مهبدم که درست مثل یه نرگس زیبا کنارش نشسته به طنازی، براتون به ارمغان میاره زیبا نوشتی مهدیه ی عزیزم.
آرزونوشتت که دیگه کولاکه، مث موج دریا آدمو دربرمیگره و با خودش میبره.
با تمام وجودم و از نهایت قلبم آرزوی برآورده شدن سبزنوشته هات رو دارم.
جاری زندگیت هماره زندگی بخش باد دوست نازنینم


فريباي نازنينم بااينهمه مهري كه بسوي ما روانه ميكني با اينهمه موج مثبتي كه از حرف حرف كامنت هات برام مي فرستي حس ميكنم خوشبخت ترين آدم روي زمينم چون دوستاي مهربوني مثل شماها دارم . بايد اعتراف كنم توي تموم زندگيم هيچ وقت اينهمه دوست پر انرژي دور و برم نداشتم . اين سايت و اين ني ني وبلاگي هاي دور و برم همگي باعث ميشن كه شوق به نوشتن توي من پيدا بشه و من يه عالمه احساس خوب و قشنگ و پاك داشته باشن . تا يادم نرفته اينم بگم كه قلب پاك و مهربون شماست كه اين نوشته ها رو زيبا ميخونه . ببوس نيروانام رو
خاله محیا
3 شهریور 92 0:15
فدات عزیزم.نه خانومی ما همه جوره با آقا مهبدی حال میکنیم چرا ناراحت بشم.گل پسری دوستت دارم


خدا نكنه . قربون شما برم من .
الهه مامان یسنا
3 شهریور 92 1:30
عزیز دلم خیلی حظ کردم از خوندن این پستت. چقدر زیبا نوشتی بانو!!! دلم برات یه ذره شد با این همه احساسی که اینجا روانه کردی. دیگه مهبدم داره مرد میشه بزرگ و بزرگتر میشه و همه به وحودش افتخار میکنن.ببوسش از طرف من تا بعد خودم از خجالتش در بیام

فدات الهه ي عشق و مهربوني . خوشحالم كه تونستم احساساتم رو بهتون منتقل كنم . ممنونم از بوسه هات . يسنا رو بوسه باران كن . خانومي دلمون براتون يه ذره شده .

شیما مامان درینا
3 شهریور 92 10:06
ای جانم شیرین عسل شیرین زبون من ماشالا بهت عزیزم با این همه هوشت و روند خوب یادگیریت و صحبتای قشنگی که میکنی امیدوارم هر روز موفق تر باشی همیشه به درس و کتاب علاقه مند . مهدیه جونم نگران کمتر بودن تایم آموزشی نباش همین که به گفته نویسنده دو نیمکره مغزشون فعال شه و سعی کنن که یاد بگیرن کافیه مهبد که خیلی خوب پیش رفته . عزیزم عاشقتم که دنبال گوشی و ماشین های مدل بالایی مطمئن باش که به هشون میرسی عزیزم مهدیه جان به خصوصی یه سری بزن

اي جانم به اين خاله ي مهربون كه برامون نظرهاي دلگرم كننده و پر از مهر و محبت ميزاره . ممنونم از حضورت و از كامنت هاي خوبت همراه هميشگي ِ من .
سوسمار
22 فروردین 93 1:19
خوبه صداوسیما رو دستت ندادن چیه 6 هزار عکس انداختی توش یه مطلب خوبی بذار حداقل
مامان مهدیه
پاسخ
از اسمي كه واسه خودت انتخاب كردي آدم وحشت ميكنه البته نظر شما هم متين ، اما اينجا يه وبلاگ كودكانه اس كه خاطرات گل پسرم توش نقل ميشه ، ضمنا ً درجه بندي خوب يا بد توي نظر همه متفاوته !!!! تازه اگر التماس هم بكنن مسئوليت صدا و سيما رو گردن نميگيرم ، آخه سرگرم كردن سوسمارها و سر و كله زدن باهاشون خيلي سخته و وحشتناكه روزهاي خوبي پيش رو داشته باشين