مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

سفرنامه تصويري

1392/6/2 16:09
نویسنده : مامان مهدیه
937 بازدید
اشتراک گذاری

الان ديگه يه هفته ست كه از تعطيلات و استراحت و .... خبري نيست و روزهاي پر كار و پر مشغلمون شروع شده اما هنوزم دارم با شيريني ِ اون لحظه ها زندگي ميكنم و مرور خاطراتش همچنان انرژي دوباره اي بهم مي بخشه ، توي پست " از تعطيلات برگشتيم " قول داده بودم كه عكس هاي بيشتري برات به يادگار بزارم و اين هم مابقي عكس هات :

از راست به چپ : غزل - مهبد - كيانا

كلي شاتل سواري كردن ، البته كنار ساحل !

شاتل سواري مهبد با غزل و كيانا

موج ها در حال قلقلك بدن ِ مهبد ،  مهبد در حال ِ كيف كردن و خنديدن

مهبد ِ خندون

عزيز ِ دل ِ من !

مامان يه عكس ِ اوشِل بنداز .....

1-2-3 بخند پسرم ....

ژست ِ جديد ِ 2013

نه اينجوري بخند تا دندونات معلوم شه ......

امام رود - تابستان 92

 ماآني نارنگي ميحواي ؟؟؟

امامرود - مرداد 92

اِ اِ اِ اينجام نارنگي هست ....

آقا گاوه غذا بخور تا تپل شي ....

اين هم يه دختر خانوم ناز كه مهبد كنار ساحل باهاش دوست شد و كلي پاهاش رو ماسه اي كرد !

اينم يه دوست ِ ساحلي

اي واي چه جاي قشنگي .....!

فداي خنده هات

مهبد ِ سوار كار ، كه يه خورده هم ترسيده و دوست داره زودتر پياده بشه .....

اين هم يه مامانِ  كه دوست داشت بر فراز دريا و بين ابرها پرواز رو تجربه كنه ولي بدليل تجربه ي ناكافي يه داستاني درست كرد كه روايتش از زبون مهبد خيلي شنيدني و شيرينه ، البته بخاطر سقوط ، هنوزم دست و پاهام درد ميكنه ....  ( اينم داستان مامان قهرمان خنده )

پرواز بر فراز دريا

اين عكس يادگاري هم توي راه رفتن انداختيم ، اينجا سياه بيشه بود و خيلي خنك بود ، اين عكس هم به پاس ِ تشكر از زحمت هاي بابا بهمن عزيز و مامان زري مهربون كه همه ي دنياي من هستن ، اينجا گذاشتم ....

بابا مهدي - مامان زري و بابا بهمن در سياه بيشه

اينم بابا مهدي عزيز و مهبد گل كه راستي راستي همه ي زندگي ِ من و همه ي آرزوهاي من توي وجودشون خلاصه ميشه ، عاشقشونم و زندگيم بدون حضورشون هيچ و پوچه ....

همه ي زندگي من

من عاشق ِ اين عكس هستم

زنده باد زندگي

در پناه خدا ......... باي باي بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

خاله محیا
3 شهریور 92 0:22
به به به به چه عکسای حوشِلی... من که کیف کردم.خیلی زیبا بود.انشاالله همیشه زندگیِ 3نفرتون پر باشه از شادی و انرژی و امیدوارم سایه مامان زریِ مهربون و بابا بهمن عزیز سالیانِ سال بالای سر هممون باشه.همینجا منم ازشون بخاطر تمام زحماتی که کشیدن تشکر میکنم و دستشون رو میبوسم. مهدیه جون قشنگیِ همه عکسا به کنار اما الحق که منم عاشق عکس آخری شدم. البته ناگفته نماندا عکاسشم عکاس بوده هااا

قربونت برم عكاس باشي كه زيباترين خاطراتمون رو برامون به تصوير كشيدي ، انشاالله كه تو هم هميشه طعم واقعي خوشبختي رو مزه مزه كني و زندگيت پر از مهر و شادي باشه .
الهه مامان یسنا
3 شهریور 92 1:22
وای مرسی که دوباره اومدی و عکس گذاشتی دلم یه ذره شده بود. میگم این ماجرای مامان قهرمان رو باید بیام از مهبد بپرسم یا خودت میگی هان؟!!!


فدات الهه ي عزيزم . قربون دلت مهربونم . ميگم بهتره اين داستان رو فراموش كني ؟ نظرت چيه ؟؟!!!!
خاله عاطفه
3 شهریور 92 8:40
واااای عکساتون خیلی قشنگ بود انگار منم همسفرتون بودم با این عکس های قشنگی که گذاشتی، همیشه خوش باشید.عکس آخری و ژست 2013 هم خیلی قشنگ بود.


قربون شما همسفر مهربون . شما هم هميشه خوش و خرم و شاد باشيد .
مامان روشا
3 شهریور 92 9:47
همیشه به سفر و شادی

چه عکس های قشنگی دلم هوای مسافرت کرد


ممنونم عزيزم . جاتون خيلي خالي بود .
مامانیه سپهر
3 شهریور 92 11:07
واییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
چه عسکای خوجلی
الهی قربونت برم . به خدا سرحال شدم با این عکسا.
سلام مهدیه جونم رسیدن بخیر. به خدا با این عکسا منم هوس کردم برم شمال.
ممنون گلم که به یادمون هستی و نگران بودی.
نگران نباش عزیزم. ما خوبیم عزیز.
فقط یه کم اداره سرم شلوغه تا به خودم میام میبینم ظهر شده و بدو بدو میرم سراغ سپهر.
الان هم یه چند وقتی هست فکرم درگیره که کارامو جمع و جور کنم که دیگه اداره نرم و دربست در خدمت سپهر باشم و کمی نفس تازه کنم.
***
وقت واسه درد و دل زیاده ، بماند واسه بعد.
ولی خیییییییییییییییییییییییلی خوشکل بودن عکسا. دست خاله درد نکنه.
به خصوص عکس آخر که آخررررررررررررررررررش بود
میسی خاله.
خیلی دوستتون دارم مهدیه جونم.



سلام زهراي نازنينم . خوشحالم كه بعد از مدتها ازت با خبر شدم . دلم واستون خيلي تنگ شده بود . سپهر عزيزم چطوره ؟ زهرا جونم خيلي روي مسئله رفتن و نرفتنت فكر كن يه جدال بين عقل و احساسه كه اميدوارم آنچه كه برات بهترينه پيش بياد . اميدوارم كه خدا راه درست رو جلوي پات بزاره . ببوسش گل پسرت رو .
خاله مهسا
3 شهریور 92 22:35
horaaaaaaaaaaaaaa bade ye modate tolani belakhareeee.....delam tang shode boddd.khoshhalam ke beheton khush gozashte .omidvaram tak take lahezahaton hamishe shado salamat bashiddddd.aksatono khili dost darammmmmmmmm


فداااااااااااااات خاله مهسا جون . جاي شما خيلي خالي بود . دل ما هم واستون تنگ شده بود . به نظراتت و حضورت توي وبلاگ عادت كرديم ها . راستي خاله مهسا چند تا از عكس هاي اونروزي كه با هم رفتيم شنا رو به من برسون مخصوصا ً از اون عكس اكشن ها . بوووووووووووووووووس
محمد
4 شهریور 92 12:55
درکنار هم شادباشیدوسلامت


ممنونم .
مامان آوین
4 شهریور 92 13:51
همیشه به تفریح عزیزم! عکسا هم خیلی زیباست. قربونت برم مهبد اوشل و نازم


ممنونم عزيزم . چشماتون زيبا مي بينه . خدا نكنه خاله ي مهربونم .
mamanebaran
6 شهریور 92 10:51
مهدیه جووونم پست نمیزاری نمیزاری
وقتی هم که میزارییییییی رسماً
وبلاگووووووووووووو می ترکونی
یعنی عاشقه این بزرگ مرد کوچکممم
خیلی خیلی دوست داریم عسلم
قربون اون خنده های خوشگلت
قربونت برم که عکساتون انقدر خوشگلن
مهدیه جووونممممممم اون بالاها
چیکار می کنی عزیزم
بابا بی خیال نکن این کارارو پرواز اما واقعا عالیه منم تجربش کردم البته اولش ترسیده بودم ولی بعدش خیلی خوب بود ، قربونت برم چرا فرودت بد بود ؟ برام تعریف کن باشه
الهی من فدای اين پدر و مادر مهربووون ، الهی من فدای دستای زحمتکش مامان زری گه انقدر زحمت میکشن برای مهبدممم مامان زری نازنینم ما همیشه مدیون وجود شما مادرا هستیم چه خوب که هستین و از خدا می خوام که سایتون همیشه بالا سر خانواده باشه و همینطو بابا بهمن عزیزم که انقدر با مهربونی کنار مهدیه جوونم هستن الهی که همیشه تنتون سالم باشه و دلتون شاد


عزيزززززززززززززمي به خدا . ديگه اينروزها مهبد اينقدر زبون ميريزه كه تازه يه عالمه پست جديد تو ذهنم دارم كه هنوز به مرحله ي ثبت نرسيده .... خدا نكنه عزيزم .
قربونت برم فاطمه جون . خيلي دوستتون داريم ها زيادِ زياد ! جريان فرود هم بعدا ً برات تعريف ميكنم نه اون بالا خيلي بهم خوش گذشت با فرود ِ قهارانه اي كه داشتم ديگه خاطره اش از ذهن هيچ كس پاك نخواهد شد [نيشخند][نيشخند] خدا نكنه فاطمه جون . ممنونم از اينكه به مامان و باباي مهربونم هم مهر ورزيدي عزيزم . انشالله كه سايه ي پدر و مادرت هميشه بالاي سرت باشه و سايه ي شما و آقا منصور بالاي سر بارانم . مي بوسمتون و مهرباني هايت را ستايش ميكنم . دوست مهربون و دل پاك من !
mamanebaran
6 شهریور 92 12:17
راستی عکس مهبدم کنار اقای مهدی خیلی خیلی قشنگ بود
امیدوارم مهبدم اول زیر سایه مرتضی علی و بعد زیر سایه پدر و مادر مهربونش بزرگ بشه


مرسي عزيزم . چشماي نازت قشنگ مي بينه . مرسي از دعاي خيلي خوبت دوست نازنينم .
مامان امیر حسین
6 شهریور 92 15:26
چه عکسایی.آدم هوس شمال میکنه خبهمیشه شاد باشید و جاهای خوب خوب برید


ممنونم عزيزم . جاتون خيلي خالي بود . مرسي از دعاي خوبت .
الهام مامانه امیرعلی جون
8 مهر 92 10:27
سلام اینو بخونید: البته من ننوشتما یکی برام فرستاده ممکنه مسخره به نظر بیاد ولی واقعا اتفاق میافته!می خوای صورت کسی رو که واقعا دوست داره ببینی؟اینو به 10 نفر بفرست بعد برو به ادرس http://amour-en-portrait.ca.cx/(این یه بازی فرانسویه)صورت کسی که دوست داره ظاهر میشه خطر سوپریز شدن!(تقریبا 90%شبیه)من خواستم این بازیو دور بزنم مستقیما رفتم به اون ادرس گفت اینطوری نمیشه باید به10نفر بفرستیش نمیدونم چه طوری فهمید...
هاله
14 اردیبهشت 93 11:49
خیلی خوشحال شدم از دیدن عکساتون همیشه سلامت باشید انشاا این جمع های خوب همیشه به شادی جمع باشند عزیزم باز هم از کامنت های پر از مهرت ممنونم
مامان مهدیه
پاسخ
ممنونم دوست مهربون . عزيز ِ دلم انشالله كه شما هم هميشه سلامت و شاداب باشيد