پسر است ديگر ....
از بين همه ي وبگردي هاي ديروزم يه مطلبي با مضمون پسر است ديگر .... به دلم بد جوري نشسته بود و همش از ديروز تا به حال پيش خودم مرورش ميكردم ، مطلبش خيلي زيبا بود ولي آخرش غم انگيز و براي من ناراحت كننده بود و فقط چند خط اولش رو دوست داشتم . اين بود كه تصميم گرفتم چند خط اولش رو از نويسنده ي محترمش وام بگيرم و بقيه اش رو بر طبق ميل خودم ادامه بدم ... پس با اجازه ي نويسنده اش و با عشق تقديمش ميكنم به گل پسر دوست داشتنيم ....
عاشقانه اي تقديم به تو پسرك شيرينم كه شايد در دوران نوجواني و جواني ات كمتر مجال بوييدن و بوسيدن و عاشقانه گفتن را داشته باشم .
پسر است ديگر ....
بلند پرواز و رويايي
گاهي از سنگ سخت تر و گاهي از گل نازكتر ، به دست مي آورد و از دست ميدهد
مي خندد بلند و اشك مي ريزد بيصدا ، اسمش را خدا نياز گذاشته است
بايد آدمي كند و حوايش را به هوس نفروشد
بايد شكست بخورد تا عبرت بگيرد
مسئووليت دارد ، بايد روزي مرد شود و چقدر سخت كه مرد ، مردانگي به دنبال دارد .....
پسر که باشی باید شانه هایت سکانس های فراوان ببیند...
باید روی دوشت خیلی چیز هارا حمل کنی...
گاهی یک سر و موهای مشکی...
و گاهی یک گونی با گچ های سفید...
روزی گریه هم میکنی...
ولی اشکت از روی ضعف نیست
از روی مدت طولانیست که قوی بوده ای....
.............................
پسر است ديگر ...
گاهي كوهي ميشود كه همسرش و فرزندش و عزيزانش محكم به او تكيه مي زنند و گاهي براي تكيه زدن به زير سايه ي درختي پناه مي برد !
گاهي سايبان مهرش را مي گستراند بر سر خانواده اي و گاهي دنبال سايبانيست كه فقط دمي زير آن بياسايد !
پسر است ديگر ....
گاهي بلبل خوش سخني ميشود و واژه هاي عاشقانه اش را نثار روح و جانت ميكند و تا عرش كبريايي پرواز كنان خواهي رفت و گاهي سكوت پيشه ميكند و سكوت !
گاهي بي قيد و شرط و بي بهانه ميخندد و گاهي جديتش و صلابتش را به رخ كوه ميكشد و نگاه خسته اش را از چشمانت مي دزدد .....
گاهي عشق پيشه ميكند و شاعر ميشود و گاهي براي گفتن ، واژه اي نمي يابد !
پسر است ديگر ...
گاهي خاطره هايش غروب مي كنند و آنها را براي فراموشي به دست باد مي سپارد و گاهي از هر غروبي خاطره اي دل انگيز ميسازد !
پسر است ديگر ....