مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

سه قدم مانده به لحظه ي شكفتنت ...

1393/3/19 9:57
نویسنده : مامان مهدیه
561 بازدید
اشتراک گذاری

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا


وقتی همه چيز را به تو مي سپارم ،

نورِ بي كرانِ تو در من جريان مي یابد ؛

و دعايم به بهترين شيوه ی ممكن متجلی می شود . . .

پس هم اكنون خود را در آغوش تو رها مي كنم ،

و بخاطر هديه ي نابت كه اكنون سه ساله است شكر گذاري ات ميكنم  . . .

تو بزرگی بی نهایت ، به کوچک نگریستنم خرده مگیر و توان بزرگ اندیشیدن را به من عطا فرما...

********

گل پسرم فقط سه قدم مونده تا لحظه ي آغاز شدنت ، گل ِ بهاري به تولدت خيلي نزديك شديم و هممون شور و شوق وصف ناپذيري داريم . من به شيوه ي خودم ، تو ذوق زده ي برپايي جشن و كادوهايي كه قراره بگيري و بابايي بزرگ تر شدنت و داناتر شدنت خوشحالش كرده . براي برپايي جشنت يه سري تداركات ديدم اما همزمان با تولدت كارهاي ديگه اي هم داريم كه بايد همشون رو سر و سامون بديم . به قول بابايي انگار توي خرداد هميشه بايد تغييراتي رو داشته باشيم و خرداد براي ما هميشه ماه تغيير و تحوله !!

اولين تغيير اينه كه بخاطر شرايط جابه جايي ساختمان مهدكودكت و ... مربيان مهربون مهد پيشرو كه تو خيلي بهشون وابسته شدي ديگه قرار نبود با مهد پيشرو همكاري كنن و اينكه تو بخواي بري به يه ساختمون جديد ، دوستان جديد و از همه مهمتر مربيان جديد ... منو خيلي نگران ميكرد . چون طبق ِ شناختي كه از روحياتت پيدا كردم به سختي خودت رو با تغييرات وفق ميدي و هر تغييري رو به آسوني نميپذيري !!! بخاطر اين موضوع دغدغه من و بابا دوباره شروع شد و طي تماسهاي تلفني كه با والدين ساير همكلاسي هات داشتيم و مذاكره با مربي و ... بالاخره خاله كبريا مربي قبليت در مهدكودك گلاره بصورت خصوصي مسئوليت آموزش و نگهداريت رو پذيرفت . هر چه تلاش كرديم نتونستيم بقيه والدين رو راضي كنيم كه گروهتون پابرجا بمونه و روحتون بخاطر جدايي از مابقي دوستان آزرده نشه ، از 4 خرداد تا 17 خرداد مهد نرفتي و دوباره مهمون مامان زري مهربون بودي و از شنبه 17 كه داري ميري مهد جديد البته با كمي گریه بخاطر تغيير مكان و تغيير گروه !

حالا از مهد جديد بگم كه يه فضايي درست كردن كه 4 تا خرگوش خوشگل توش زندگي ميكنن و بچه ها بهشون غذا ميدن ، مدير مهد در برخوردهايي كه باهاش داشتم خيلي خوشرو و مودب بود ، چرخ و فلك و الاكلنگ حياط و استخر توپي كه اونجا بود از مزيت هايي بود كه باعث شد تو در بدو ورود جذب بشي و از همه بهترش براي من دعوت نامه اي بود كه روز دوم بهمون دادن :)

راستش رو بخواي خيلي دلم ميخواد كه در مسير بهتر پرورش يافتنت قدمي بردارم و فكر ميكنم مهمترين كار اينه كه با مهدت ، مربي و ... ارتباط مستمر داشته باشم . هر چند كه توي مهد قبلي هم سعي ميكردم توي پيدا كردن شعر ، مطلب ، عكس و حتي كاردستي با توجه به موضوعات اعلامي به خاله كبريا كمك بكنم ، اما مدير مهد پيشرو خيلي استقبال نميكرد و من مجبور بودم خودم مستقيم با خاله كبريا اينجور سرگرمي ها رو براتون فراهم كنم . اما توي اين مهد هم اردو تفريحي دارن و هم جشن هايي كه من آرزوشون رو داشتم . يه نكته ي مثبتشون هم اينه كه با موسسه سلامت نگر همكاري دارن و كارگاههاي مادر و كودك در اون موسسه برگزار ميشه .اميدوارم كه گلاره بتونه به من و همه ي مامانهايي كه آرزوشون درست تربيت كردن فرزنداشونه كمك بكنه.

دومين تغيير هم كه يه خورده مغاير با رويا پردازي هاي من بود و صدالبته براي من و تو بابا واجب الاجرا بود ، تعطيلي فعلي شغل دوم من هستش . اينجوري مطمئنا ً براي هر سه تاييمون بهتره . فشار و استرس بر روي خونواده كمتره و مطمئنا ً آرامش بزودي مهمون هميشگيمون ميشه .... جمع و جور كردن لوازم و خورده ريزهاي اونجا هم دسته كمي از اسباب كشي نداره ...ولي مهمترين مشغله ي اين روزهامون برگزاري جشن مختصري در مهد و يه جشن خوب در روز پنج شنبه 22 خرداد در خونه هست . اميـــــــــــــدوارم كه همه چي بخوبي پيش بره ..... تا آپ بعدي باي باي بای بای

 

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان گلشن
19 خرداد 93 15:18
سلام عزیزم عید ولادت حضرت علی اکبر رو به شما تبریک میگم
مامان مهدیه
پاسخ
سلام عزيزم . ممنونم . بر شما هم مبارك
الهه
19 خرداد 93 15:25
عزیزم خوشحالم که این مهد مثل مهد قبلیمون کم کاری نمیکنه و تو به آرزوت رسیدی... چقدر عالییه این قضیه من که آرزو به دلم موند آخرش قربون مهبد گلی برم که تولدش گیگه نزدیک شده و دل تو دل مامانش و ماها نیست... کاش منم بودم تا چه حیف که مجبور به جمع کردن شغل دومت شدی ولی حتما حکمتی در کار بوده غصه نخور... تولدت پیش پیش مبارک نفس
مامان مهدیه
پاسخ
الهه جونم البته با چند جلسه ي اول نميشه قضاوت كرد ، از قديم گفتن جوجه رو آخر پاييز مي شمرن ، اما به نظرم براي روزهاي اول كافي بود و شايد همين موضوعات باعث دلگرمي و جذبمون شد . انشالله يسنا كه دوباره رفت مهد به آرزوهات ميرسي.قربون شماها و دلهاي تو دلتون . آره الهه جون فكر كنم حكمتي توش بود ، اميدوارم هر چي كه خيره همون پيش بياد
nahid
20 خرداد 93 12:30
درودی دوباره به شما مادرزحمتکش ومهربان....که باتوجه به مرقومه هایتان و شاغل بودنتان این همه انرژی برای فرشته اتان خرج میکنید. ازنوشته هایتان من هم لذت میبرم... من دیر جواب شمارا دادم ببخشید .. می فرمایید کجازندگی میکنید .؟؟؟..آخه من استان تهرانم.. وباتوجه به اینکه شما میخواهیدویژه باشید و نوگلتون هم متفاوته ازنظرهوشی.....وبایدجدی تر برنامه ریزی بفرمایید..!! من دوستان اینجوری را به استادم معرفی میکنم که بچه ها ی مستعدوباهوش را ویژه تعلیم میدهند و هم اکنون شاگردانی درسطح بین المللی دارند....واقعاروی این جوربچه هایی برای آینده خوب کارمیکنندومایه میگذارند..ایشون حدودبیست سال سابقه ی درخشان دارند و از همه شهرستانها این جور شاگردایی دارند.. وتضمین میدن به نتیجه که از الان شروع کنید به جایی برسه.. من بچه م رو بردم ...خودم هم مدرس شدم...وموسیقی عرفانی را ازایشان یادگرفتم..... واستادامیری....که درشهریارزندگی میکنندو اگه شماره ایشونو بخواید توی وبلاگشون هست..09123613225 ......tarnavazi.blogfa.com غیرازجمعه ها هرروزاداری خودشون جوابگوهستندوپیشنهاد میدم که حداقل با یک تماس ازآینده ی بچه تون مشاوره ی رایگان بگیرید... از ایشون یاد گرفته ایم که باید درزمان مناسب ببه فرشته ها خدمت شودوبه موقع اقدام نماییم... من درخدمتم....التماس دعا
مامان مهدیه
پاسخ
ناهيد عزيز ممنونم از حسن توجه شما به مهبد و نوشته هاي من . عزيزم شما خيلي لطف داريد اما با توجه به وضعيت كار و اشتغالم توي شهريار آموزش ديدن برام خيلي سخته . ولي بخاطر راهنمايي هاي خوب شما و استاد ارجمندتون حتما ً مهبد رو يه سمت موسيقي سوق خواهم داد . راستي با اجازتون شماره ي استاد رو همينجا تاييد ميكنم تا دوستان تهراني بهره مند بشن . به اميد اينكه همه ي فرزندان ايران زمين افتخار آفرين باشن