مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

بيا تا قدر يکديگر بدانيم که تا ناگه زيکديگر نمانيم

1393/5/4 11:20
نویسنده : مامان مهدیه
1,198 بازدید
اشتراک گذاری

متن زیر منتسب است به تهمینه میلانی که برای پسرش نوشته است ، شاید اینگونه حرف ها حرف من و هزاران مادر ديگه اي باشه كه عادت كرده ايم خيلي از حرفها رو يواشكي و بيصدا بزنيم ، ياد نگرفته ايم برخي حرفهاي دلمان را بازگو كنيم و ميگذاريم درونمان تبديل ميشوند به درد ِ دل ! اين روزها تمام و كمال فكرم در اختيار اين ناگفته هاست ! فكرم درگير اتفاقاتي ست كه اينروزها براي زندگي زوجهاي جوان رخ ميدهد و آن حرفهاي نگفته و درست بيان نشده و يا حرفهاي گفته شده و نشنيده گرفته شده ميشود راهي براي جدايي ، جدايي دو زوج عاشق كه همه ، روز ِ بعد از پيوندشان از جفت و جوري در و تخته و از عشق ِ عميق ِ چشمانشان ميگفتند !       چرا فرهنگي را به كودكانمان آموزش بدهيم كه از عشق چيزي ندانند ، چرا بايد ياد بگيرد كه عشق را پنهان كند و چرا نبايد ياد بگيرد دوستت دارم را كجا و كي به زبان آورد . چرا به او ياد ندهيم كه همه ي حرف ها را بلند بزند و  اما بدون فرياد !!! 

بارها و بارها شده كه به نگاه سنگين ديگران كه نشانه اي از ناراحتي ِ دروني ِ شان از ما و كارهايمان است بي اعتنايي كرديم ،گاهي حرفي زده ايم كه دل ِ شيشه اي كسي را شكسته ايم ، گاهي خرد شدن و شكسته شدنش را ديده ايم و خود را به كوچه اي زده ايم كه نامش علي چپ بوده ، بارها پيش آمده اينقدر خودخواه بوده ايم كه فقط من را ديده ايم و فقط مَنيت تمام وجودمان را پر كرده از بوي بدِ غرور ..... بــــــارها و بـــــارها شده كه اول خودمان و الويت هايمان ، سلايقمان ، نيازهايمان را به همه ي زمين و زمانه تحميل كرده ايم و به زور خواسته هايمان را به كرسي نشانده ايم ، بارها پيش آمده كه فكرهاي باطلي به ذهنمان خطور كرده و زير لب گفته ايم : دلخوريش تمام ميشود و مثل هميشه با خودش و با من كنار مي آيد  .... اينروزها پُرم از همه ي اين حس هايي كه اول شخص مفــــرد بودن راحت ترين كار دنياست . من نباشم ، من نباشي .... و چطور ياد بگيريم و بخواهيم كه مـــــــا " باشيم ... چطور ياد بگيريم كه از نگاه هم صداي هم را بشنويم و چطور همديگر را درك كنيم ، چطور آرامش زندگيمان را حفظ كنيم و به اعتراض ها و تذكرات گاه و بيگاه همديگر كه فقط و فقط به قصد ِ بهبود روابط و حفظ مشتركات ِ يك زندگي مشترك است ، رسيدگي كنيم و اجازه ندهيم به مرور زمان و بي اجازه ي ما حال و روز ِ روابطمان بد و بدتر شود . راستي اين را هم بگويم كه اگر نخواهيم و كوششي براي بيشتر با هم بودن و مـــا شدن نكنيم ، همه چيز را از دست خواهيم داد ، بيشتر مراقب ِ حال همديگر باشيم .

اينـــــــــــــــــــروزها به تو خيلي فكر ميكنم و اينكه چطور همه ي مهرباني ها ، يكرنگي ها ، صفا و خلوصي كه هم اكنون در قلب كوچكت داري را پرورش دهم و هر روز بزرگ و بزرگترشان كنم ، دوست ندارم خدايي نكرده عملي كنم كه شايسته ي لقبم نباشد و به كمرنگ شدن صفات مثبته ي وجودي ات كمك كنم ، دوست ندارم مادري باشم كه نگفته اي برايت باقي گذارم ، پسرم عشق ورزيدن دُر گرانبهاييست  كه مثل ِ قانون ِ جاذبه عمل ميكند ، درست مثل قانوني كه سيب را از درخت به روي زمين انداخت ... پسرم اگر اين دُر را درون قلبت نگه داري بي شك دوستان و عزيزان ِ بي شماري تو را از صميم ِ قلب و بخاطر ِ قلبت دوست خواهند داشت ....

و امــــــــا متن منتسب به خانم تهمينه ميلاني كارگردان نام آشناي ايران زمين :

مامان كه شدم

به پسرم خيلي محبت مي كنم، اونقدري كه بزرگ شد با عشقش مث يه پرنسس رفتار كنه تا جفتش بفهمه كه پسرم توي دستاي يه ملكه بزرگ شده!

روزا دستاشو مي گيرم و چنان با محبت بغلش مي كنم كه بغل كردن عاشقونه رو با تمام وجودش ياد بگيره!

بهش ياد ميدم كه همه ي آدما خصوصاً همسرش تشنه ي محبتن و پنهون كردن عشق و علاقه،‌ زندگيشو سرد ميكنه!

بهش ياد ميدم كه خانوما آقابالاسر و سايه ي سر نميخوان. عشق،‌ دوست و همراه صميمي ميخوان!

بهش ياد ميدم كه هيچوقت دل عشقش رو نشكونه،‌ چون ديگه نميتونه ترميمش كنه!

بهش ياد ميدم اونقدر عاشقونه به عشقش نگاه كنه انگار قحطي آدمه!

به پسرم ياد ميدم كه عشقشو عاشقونه بغل كنه نه از روي عادت و هوس!

براش كادوهاي كوچك بامعني ميخرم تا كادو دادن به آدم هايي كه دوستشون داره بشه فرهنگش!

بهش اونقدر حرفاي محبت آميز ميزنم كه كلام پرمهر بشه ورد كلامش!

همه ي اين كارا رو ميكنم تا پسرم هموني بشه كه هميشه از جفت ايده آل تو ذهنم بوده و هست. اينطوري هم خودش از زندگي لذت ببره و هم جفتش!

من بخاطر اينكه يه مرد بامحبت ديگه به دنيا اضافه بشه، حتماً‌ مادر ميشم!"

 


پي نوشت : براي مهبد و عروسك ِ فرداها ، براي اينكه بدانند زندگي پيش ِ رويشان خيلي بيشتر از مَن و مَنيت هاي فريبنده ارزش دارد ، براي مهبد كه بداند عشق ورزيدن چقدر در زندگي ِ مشترك حائز اهميته !! و براي عروسك كه بداند او هم بخشي از زندگي مشترك هست و بايد قدردان ِ عشق ورزي هاي پسرك باشد ...

ادامه ي مطب يه شعر بسيار زيبا از شاعري هست كه نامش رو نميدونم ولي بيت اولش رو از مولوي وام گرفته ، اين شعر بي ربط به موضوع پست نيست .

با تشكر از دوست نازنينم فريباي نازنين ، كه متن ِ خانوم ميلاني رو اول در وبلاگ ايشون خوندم  و با اجازه اش كپيش كردم .

بيا تا قدر يکديگر بدانيم
که تا ناگه زيکديگر نمانيم

بيا تا مهرباني پيشه سازيم
به مشقي زرق و برق خود نبازيم

چه آمد بر سر اقوام و خويشان
که گرديد جمعشان اينطور پريشان

چرا فاميلها از هم جدايند
چرا دوستان رفيقان بي وفايند

چرا خواهر زخواهر مي گريزد
برادر با برادر مي ستيزد

چرا دختر زمادر ننگ دارد
پدر با بچه هايش جنگ دارد

چرا مهر و محبت کيميا شد
همه دوستي رفاقتها ريا شد

نبينيم خنده اي بر روي لبها
نه روز آرامشي داريم نه شبها

نه کس را لحظه اي آسوده بيني
به صد کار جمله را آلوده بيني

نه پولدار را زپولش لذتي هست
نه نادار را به جايي عزتي هست

نه آرامش نه آسايش نه راحت
همه مشتاق يک آن استراحت

نبيني يک نفر را که کسل نيست
پر است دلها و جاي درد دل نيست

همه درگير نوعي اضطرابند
چو نفرين گشته دائم در عذابند

به خود آييد عزيزان راه کج شد
ازين رو زندگاني ها فلج شد

چو مردم را عوض شد زندگاني
شده اين زندگاني زنده ماني

همه چيز هست و روز خوش نبينيم
مدام سر در گريبان مي نشينيم

به ظاهر خانه هامان کاخ شاه است
درونش يک جهان اندوه و آه است

در و ديوارها کاشي و سنگ است
ولي هر خانه يک ميدان جنگ است

تمام خير و برکتها بر افتاد
طبيعت با شما مردم در افتاد

چرا اينگونه شد از من کُنيد گوش
شده مهر و محبتها فراموش

دگر از بذل و بخششها اثر نيست
ز انصاف و مروتها خبر نيست

شده ناياب صفا و مهرباني
تعارفها همه سرد و زباني

عمو جان خاله جان ديگر نگوييم
براي مرگ هم در آرزوييم

يکي حج ميرود سالي دو سه بار
کنارش خواهرش نادار و ناچار

يکي از کربلا و شام گويد
براي فخر بر اقوام گويد

يکي نازد به ماشين و به باغش
يکي باد تکبر در دماغش

چنان در غبغبش باد غرور است
که گويي از نژاد سلم و تور است

تمام کارها گشته ريايي
نجابت شد عوض با بي حيايي

بزرگترها ندارند احترامي
به محتاجان نداريم اهتمامي

همه چسبيده جيب و کار خود را
به فکرند تا ببندند بار خود را

کسي را با کسي کاري نباشد
اگر باري بود ياري نباشد

فقط دنبال نفع و کار خويشند
به فکر گرمي بازار خوشند

نه در فکر حلال و نه حرامند
همه دارند ولي نعمت زوالند

براي پول درآرند چشم هم را
به هر گندي نمايند پر شکم را

ز بس حرص و طمع در سينه دارند
مدام با هم چودشمن کينه دارند

شرف را مثل کالا مي فروشند
برادرها برادر را به دوشند

هنوز بابا نمرده سردماغ است
سر ميراث دعوا داغ داغ است

همه در عالمي ديگر بگردند
عبوس و مسخ و بي احساس و سردند

چنين مردم دگر خيري نبينند
اگر قارون شوند باز هم همينند

خلاصه دوستان دانيد چه کاريم؟
همگي بر خر شيطان سواريم

بيا تا راه ديگر پيش گيريم
سراغ از اصل و ذات خويش گيريم

بيا تا قدر يکديگر بدانيم
غرور و کينه را از خود برانيم

بيا تا دست يکديگر بگيريم
ضمانت نيست تا فردا نمیريم

پسندها (3)

نظرات (3)

مامان فريبا
12 مرداد 93 14:18
قربون مهدیه ی گلم با این دل دریاییش. خدا مهبد و عروسک فرداهات رو بهت ببخشه مهربون. ایشالا که عشقی که از الان برای پسرت و جفت قشنگش ترسیم میکنی به تمامی رنگ واقعیت بگیره نازنین. پیش به سوی تکثیر عشق عزیزم
مامان مهدیه
پاسخ
قربون شما فريباي مهربون . ممنونم از اينهمه محبت بي پايانت .اميدوارم كه همه ي كوچولوهاي امروز ، مردان و زنان عاشق فرداها باشن و تموم سلولهاشون بوي مهربوني و عشق و دوست داشتن بده .
مامان باران
27 مرداد 93 9:35
عزیزم عجیب این متن به دلم نشست آفرین به مهدیه نازنینم که این همه چیزای خوشگل می نویسه مهدیه جووووونم عاشقتــــــــــم
مامان مهدیه
پاسخ
قربون دل قشنگت عزیزم . فاطمه جونم منم عاشقتم مهربووووون
مامان حديث
31 شهریور 93 17:28
سلام مهديه جان متن زيبا و دلنشيني بود احساس مادرانه ات قابل ستايشه ان شاا... گل پسرت هم اش رو فوت آب مي شه. بوسش كن ممنون بهمون سرزدي
مامان مهدیه
پاسخ
سلام عزيزم . شما لطف داري بانو . انشالله ...ممنونم . ببوس گل نازت رو