مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

كارمند كوچولوي شركت

1393/9/3 13:18
نویسنده : مامان مهدیه
739 بازدید
اشتراک گذاری

جونم واست بگه موقعي كه خيلي كوچولوتر بودي احساس ميكردي وقتي من و بابا ميريم شركت ، ميريم يه جاي خوش آب و هوا و پر از باغ و درخت و گل و بوته و خلاصه در يك كلام تفريح !! چه چيزي باعث پيدايش اين طرز فكر شده بود نميدونم !! شايد گلهايي كه در فصل گل و بلبل برات ميآوردم و يا شاه توتهايي كه از درخت توت جلوي ساختمون اداري در تير ماه برات مي چيدم باعثش شده بود ...! هر چه كه بود اين رو از روي سوالات عجيب و غريب صبح ها مي فهميدم كه حس ميكردي توي تفريحات دو نفره مون برات جايي رو در نظر نگرفتيم . اين طرز فكرت هم خيلي عجيب بود و هم منو آزار ميداد . خيلي راجع به محيط كارم و شبيه سازي اون با قصه و ... باهات صحبت ميكردم و بهت ميگفتم كه از صبح تا عصر چه كارهايي ميكنم ، تا اينكه پارسال در تايم عصر يكي ، دوبار كه شركت خلوت تر بود و در روز تعطيلي در حد چند دقيقه بردمت شركت . البته در كل شركت ما از لحاظ اين موضوع خيلي سخت گيره ، روز پنج شنبه 29 آبان ماه بود و يك كار فوري پيش اومده بود و حتمن بايد ميرفتم شركت . از اونجايي كه روز تعطيلي بود ، ما هم فرصت رو غنيمت شمرديم و دوتايي شال و كلاه كرديم و همراه هم رفتيم شركت ..... خيلي حس ِ خوبي داشتي از اينكه در كنار من و بابا ساعات كاري رو ميگذروندي ، دويدن فاصله اتاق من تا اتاق بابا خيلي بهت هيجان ميداد و در كل برق خوشحالي رو از توي چشمات ميديدم . براي منم حس ِ زيبايي بود كار كردن بدون دغدغه ي تو ! اونروزمون رو رنگارنگ كردي با مداد رنگي ها و نقاشي هاي قشنگت .... به اميد ِ اينكه هميشه چشمات از خوشحالي بدرخشه گل بهاري من .

پسندها (5)

نظرات (10)

الهه مامان یسنا
3 آذر 93 19:21
ای جوونم. چقدرهم بهش میاد... البته میز ریاست بیشتر برازنده اشه
مامان مهدیه
پاسخ
ممنونم خاله جون
بانو
6 آذر 93 13:55
سلام برای بچه ها قانون، قانون است! www.banoo.ir/post/1299 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
مامان لیلا
8 آذر 93 0:31
ای قربون این قند عسل, حتما برای مهبد نازمون هم روز پر خاطره ای بوده و توی ذهنش این روز ثبت میشه,خاله جون بهترینها رو برات آرزو دارم
مامان مهدیه
پاسخ
خدا نكنه خاله جون . بله خاله جونش صد در صد همينه كه شما ميگي . مرسي از آرزوي قشنگت . حانيه ي عزيز و ناز رو ببوس .
مامان گلشن
8 آذر 93 17:19
اقای رییس کار ما رو هم راه بنداز
مادر بزرگ
9 آذر 93 23:14
سلام خوبید وب قشنگی دارید خوشحال میشم به ما هم سر بزنید
مامان مهدیه
پاسخ
سلام ممنونم . چشم خدمت ميرسيم .
بانو
10 آذر 93 11:15
سلام مادران معتاد اینترنتی www.banoo.ir/post/1281 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
بانو
16 آذر 93 11:03
سلام مجموعه های آموزشی کودکان؛ فرصت یا تهدید www.banoo.ir/post/1358 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
مامان آریانا
25 آذر 93 13:56
عزيزدلم.خوشحالم كه بالاخره تونستي يه روز كاريتو بدون دلتنگي مهبد جون بگذروني.
مامان مهدیه
پاسخ
عزيزم انشالله كه يه روز براي تو و آريانا هم اين موضوع پيش بياد و از لذت آريانا غرق در لذت و شادي بشي . انشالله كه روزهات بي دغدغه و پر آرامش سپري بشن
مامان باران
26 آذر 93 8:38
فدای این کارمند کوچولوی نازنینــــــــــــــــــــــــم یه وقتایی لازمه بچه ها با محیط کارِ پدر و مادرشون آشنا بشن مهبدِ خوشگلم میدونم که چه روزِ خوبی گذروندی ، قربون اون دستای کوچولوت که اینهمه نقاشی خوشگل میکشی
مامان مهدیه
پاسخ
خدا نكنه عزيزم . آره واقعن وقتي بچه ها توي محيط كار ميان بهتر ميتونن درك كنن روزهاي پدر و مادر چگونه ميگذره . اونروز مهبد اينقدر خوشحال بود كه تا ساعتها بعد انرژي توي وجودش هويدا بود . ببــــــــــــوس باران نازنينم رو
مامانی
3 فروردین 94 0:38
مطالبتون خیلی جالبه منم خیلی دلم می خواد مثل شما بنویسم هم وقت نمی کنم وهم.... خدا براتون پسر خوش تیپ وخوشگلتونو حفظ کنه
مامان مهدیه
پاسخ
قربون شما . لطف دارين شما دوست عزيز خدا كوچولوي شما رو هم براتون نگه داره