مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

روزانه هاي ما و پسرك 3 سال و 7 ماه و 27 روزه !

1393/11/19 15:34
نویسنده : مامان مهدیه
713 بازدید
اشتراک گذاری

اينروزها بي شك جز شيرين ترين روزهاي مادرانمه !

اينقـــــــــدر شيرين كه دلم ميخواد لحظه لحظه و ثانيه ثانيه شو ضبط كنم كه برام به يادگار بمونه .... اينقدر شيرين زبوني ميكني كه من و بابا كلي بهت ميخنديم ....

دليل و برهان آوردنت براي انجام دادن و انجام ندادن برخي كارهات اينقدر شيرينه كه فقط و فقط توي بغلم ميفشارمت ! بوسه هاي گاه و بي گاهت براي تشكر از مامان خوب بودن ( مواقعي كه ميخواي گولم بزني ) اينقدر بهم مزه ميده كه با هيچ طعمي در دنيا عوضش نميكنم !

علاقه ات به ژله درست كردن خيلي زياده و اينقدر به سبك معمولي توي كاسه گزاشتيمش توي يخچال تا خودش رو بگيره كه شكايتت رو در پي داشت . ديشب بعد از بيرون آوردن كاسه ژله يهو گفتي " مامان يه طراحي چيزي روش بكن توي دالب بريز (قالب)  " !!!!!!!!! عاشق طراحي گفتنتم فسقلي ِ من كه اينقدر به جا صحبت ميكني . 

ساعتهاي با تو بودنم چنان پر و پيمون ميگذره كه ثانيه اي هم منو به حال خودم نميزاري . هر روز با شعر جديدي منو سورپرايز ميكني . علاقه من به شعر خوندنت رو كامل متوجه شدي و لحظاتي كه بين ما به سكوت بگذره سريع شعر جديدي برام ميخوني و با لبخند همراه شعرت منو خيلي خوشحال ميكني .

هنوز چشم انتظاري كه ننه سرما برف برامون به ارمغان بياره و هنـــــــــــــــــــوز هيچ خبري ازش نيست !

گاهي ازم سوال ميكنه كه چه فحش هايي بدم كه پسر بدي نباشم ؟؟؟ جواب دادن به اين سوال دقت بالايي مي طلبه و با اصرارت مجوز دو تا فحش كه يكيش كاملن اختراع خودته و منظورت رو هم نميدونم براي كساني كه احتمال داره اذيتت كنن رو گرفتي . 

گاهي راجع به ادب و شيطنت برخي بچه هاي هم سن و سالت اظهار نظر ميكني و چنان قيافه حق به جانب ميگيري كه انگار 100 سال از اونا بزرگتري !! " فلاني تا كي ميخواد اينقدر شيطون و بازيگوش باشه ؟؟؟" متفکر

از بزرگترين موفقيت هايي كه در اين دوره سني داشتي ، و از بابتش خيلي خدا رو شاكرم ، علاقمندي به مهدكودكته . خدا رو شكر از آذر ماه ديگه مربي خصوصي نداري و اينقدر راحت با اين مسئله كنار اومدي كه هيچ وقت فكرش رو هم نميكردم ، اتفاقا ً استقلال خيلي بيشتري پيدا كردي ، توي مهد راحتتر و بهتري ، شاد تري و انگار دوستان بيشتري پيدا كردي . خاله ي مهربوني كه توي مهد داشتي خيلي مراقبت بود و مراقبتش انگار دست و پاتو بسته بود ! اما خدا رو شكر الان خيلي توي مهد خوشحالي و من از تو خوشحال ترم كه ديگه دغدغه اي از اين بابت ندارم .... خاله هاي مهد تماما ً ازت راضي اند و همشون ميگن مهبد خيلي مهربونه ، به كوچيكترا كمك ميكنه و سعي ميكنه دل همه رو به دست بياره ، همه از آرامشت ميگن و اين منو خيلي آرووم ميكنه . گاهي كه بهت ميگم امروز خيلي خسته ام با مهربوني ازم ميپرسي : " دوست داري تو بري مهد كودك من برم سر ِ كاااا ر ؟؟؟؟ "

دقت بسيار بالايي داري و اگه خاطره ي خيلي كوچيكي توي ذهنت داشته باشي با ذكر جزئيات و مو به مو برامون نقلش ميكني . حتي خاطرات خيلي قبل تر كه من اصلن باورم نميشه هنوز توي ذهنت مونده باشه . هنوز مثل قبل زور بازوتو به رخم ميكشي و برام شعر خواني ميكني كه پسرا شيرن مث شمشيرن و دخترا .....!  هر شب قبل از خواب با من و بابا كشتي ميگيري . هر چي سعي ميكنم فعاليت قبل از خوابت آرووم باشه اما انگار انرژيت اجازه آروم بودن نميده و تا شكست من و بابا خسته نخواهي شد .

عزيزكم بخاطر برگزاري جلسه امروز مهدتون بيشتر از اين نميتونم خاطراتت رو ثبت كنم . بايد هر چه زودتر برم تا به موقع برسم . انشالله كه خدا حافظ و نگهدار تو شاه پسر دوست داشتني و همه كوچولوهاي ناز روي زمين باشه .

 

پسندها (2)

نظرات (5)

خاله عاطفه
20 بهمن 93 15:57
الهی من دورت بگردم پسر چشم سیاه خودم,عاشقتم کوچولوی دوست داشتني.امیدوارم مامان و بابای مهربونت هر روز شاهد پیشرفتات باشن و هیچ وقت گل خنده از روی لبای هیچ کدومتون چیده نشه
مامان مهدیه
پاسخ
خدا نكنه خاله عاطفه مهربون و با محبت . انشالله كه خداي بزرگ هميشه نگهدارنده گل دخترت باشه و هميشه تنتون سالم و دلتون خوش باشه . الهي كه هميشه دلگرم باشين به حضور خدا و زندگيتون مملو از عشق و اميد باشه
خاله محيا
21 بهمن 93 13:42
سلااااااااامممم.وااااای که چقدر دلم واسه این خونه مجازی به ظاهر کوچیک تنگ شده بود خونه ای که وقتی میام بهش سر میزنم عشق مادروپسر رو با تمام وجودم حس میکنم و اشک شوق رو گونه هام جاری میشه. مهدیه عزیزم از بابت داشتن خواهری مثل تو به خودم میبالم و خوشحالم که روز به روز شاهد شیرین کاریای گل پسری هستیم،چقدر خوبه که لحظه به لحظه زندگی مهبدی اینجا ثبت شده و اینقدر کلامت پر احساسه که آدم از خوندن کلمه به کلمش لذت میبره امیدوارم خدا بهت تن سالم بده تا بتونی مثل همیشه خاطرات این کوچولوی دوست داشتنی رو ثبت کنی.براتون بهترینهارو از خداوند خواستارم عزیزم. خیلی دوستتون دارم. بوووووووسس
مامان مهدیه
پاسخ
سلام به شما نازنين خاله . وااااي كه چقدر اين خونه هم دلتنگ نظرات و كامنتهاي پر انرژي تو شده بود . ممنونم كه هميشه كنارم هستي . ممنونم كه از نوشته هاي من لذت ميبري . عزيز دلم احساس ِ پاك ِ وجود شماست كه جملات منو پر احساس جلوه ميده . الهي كه هميشه دلت خوش ، لبت خندون و تنت سالم باشه . الهي كه عشق و مهر و محبت هميشه توي زندگيت موج بزنه و مملو باشي از حس ِ دوست داشتن ! اميدوارم كه روزهاي طلايي و پر از موفقيت در انتظارت باشه .
خاله عاطفه
26 بهمن 93 18:52
قربون پسر هنرمندم بشم من,ان شاا.... تو همه مراحل زندگیت موفق باشی و ما هم در کنار پدر و مادرت شاهد موفقیتات باشیم و ان شاا... همیشه در کنار هم خوش و خرم باشید و لبتون همیشه خندون باشه خیلی دوستتون داریم,بوووووس
مامان مهدیه
پاسخ
ممنونم عاطفه نازنين و عزيزم . الهي كه اميد و لبخند و شادي و موفقيت و سلامتي و عشق مهمون هر لحظه ي وجودتون باشه . روزهايي پر لبخند و پر بركتي رو براي تو و كوچولوي تازه واردتون آرزومندم
مامان الهه
28 بهمن 93 12:14
هیچی نمیگم غیر از اینکه .... خوب تو دالب درست کن دیگه
مامان مهدیه
پاسخ
چشم خاله الهه
خاله محيا
29 بهمن 93 17:47
مرسی مهدیه جونم شما لطف داری عزیزم،ممنون از دعاهای قشنگت گل.
مامان مهدیه
پاسخ
فداي تو عزيزم