مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

شیطنت های مهبد در نوروز 1391

1391/1/18 17:23
نویسنده : مامان مهدیه
963 بازدید
اشتراک گذاری

مهبد عزیزم ، پسر شیرینم هر روز زیباتر و نازنین تر ار قبل میشی و من از ثانیه ثانیه با تو بودن لذت می برم .

نازنینم ، دید و بازدیدهای عید هم خالی از شیطنت های تو نبود و البته بدون شیطنت های تو هم لطفی نداشت . روز سوم عید که منتظر خاله ملیحه بودیم و من مشغول جمع و جور کردن کوله بار سفر بودم ، متوجه شدم که ساکتی و هیچ سر و صدایی ازت نمیاد وقتی سراغت اومدم دیدم که پیشی کوچولوی من اومده زیر میز و کادویی که برای خاله ملیحه کلی تزئینش کرده بودم رو پاره کرده .... انگار کادو مال تو بود که بازش کردی  !!! حیف که وقت نبود تا ازت عکس بگیرم .

یه روز عصر که مشغول تماشای فیلم بودم و بابا مهدی داشت چرت میزد و جنابعالی مشغول بازی کردن با کنترلها بودی که طی ٣ سوت جعبه پشمک رو از روی میز برداشتی و روی زمین ریختی ... و خوش و خرم از کاری که کردی ، با دستای کوچولوت اونا رو روی فرش میمالیدی ...

عاشق خوردن خیار شدی !!! بس که هر جا رفتیم بهت خیار دادن تا بری بغلشون ، تو هم از خدا خواسته دست هیچ کسی رو پس نمیزدی تازه ذخیره هم نگه میداشتی که نکنه خیارا تموم شه و به تو چیزی نرسه . من نمیدونم اون دو تا دندون کوچولوت چه طوری خیارا رو رنده میکنه ؟؟؟

اینجا هم دلت داره ضعف میره واسه میوه های رو میز ...خوشمزه

راستی مگه پوست پرتقال هم خوردن داره ؟؟؟ نه آخه یکی به من بگه مگه واسه فینگیلی هایی تو سن  مهبد پرتقال بد نیست ؟؟ هر چی گفتم به کتت نرفت که نرفت و واسه خوردن پوست پرتقال قشقری به پا میکردی که نگو ونپرس . من هم واسه اینکه پوست پرتقال رو دلت  نمونه واست پوستش رو کندم و حضرتعالی نه تنها خوشت نیومد ، چون یه کم ترش بود بلکه تمام پرتقالو رو فرش له کردی ...عکس زیر هم نمایانگر چهره ی خوشمزت بعد از خوردن پرتقاله . لباسهای خودت که رنگ پرتقال بود ، روی صورتت هم پر از پرتقالهای له شده و دست و صورتت هم بوی اونو گرفته بود و حسابی خوردنی شده بودی پرتقال من ! 

یه روز دیگه هم که لوله های آب گرممون ترکیده بود و حسابی آشپزخونه ی به هم ریخته ای داشتیم و ناهار اون روز هم مهمون داشتیم، شما گل پسر هم که به تازگی یاد گرفتی در کشو و کابینت رو باز کتی از توی کابینت کیسه لوبیا رو در آورده بوده و حسابی همه جا پخششون کرده بودی ، ماشا اله انقدر سرعت عملت بالاست که تا میخوام متوجه بشم مشغول چه کاری هستی دیگه کار از کار گذشته ...

آخ آخ آخ این یکی داشت یادم میرفت .

یه روز که تشنه بودی و بهت آب خنک دادم ، کشف کردی که دست کردن توی لیوان آب خنک چه مزه ای میده از خود راضی و وقتی میخواستم لیوان رو بر دارم جیغ زدی . من هم که میخوام تا هنوز خوب و بد حالیت نشده بزارم از بچگیت لذت ببری و اذیتت نکنم ، پیش خودم گفتم خداییش آب بازی خیلی حال میده خوبه یه لگن واسش پر کنم تا بازی کنه و سرگرم باشه ، لگن آب رو با احترام جلوی شما گذاشتم و شما عزیز دلم مهلت ندادی و سریع دستاتو تا آرنج کردی توش . بعد از کلی بازی لگن رو برداشتی و ریختی روی زمین که فیلمش هست بعدا ً شیرین کاری هاتو حتما ً تماشا کن .

مهبد عزیزم نوشتن تمام جزئیات کودکیت اگرچه برایم خیلی جذاب است ولی نیازمند وقت زیاد است . الان از خواب ناز بیدار شدی و من دیگه باید برم بهت رسیدگی کنم . مثل همیشه خیلی خیلی دوستت داریم . ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان محمد مانی
18 فروردین 91 18:16
به به چه دسته گلهایی به آب میدی خاله
مامان خسته نباشی(واقعا)


مرسي عزيزم . و ممنمون از اينكه با سر زدن به وبلاگ مهبد خاطراتشو جاودانه تر ميكنيد .
بابای روشا
18 فروردین 91 22:28
سلام مرسی به وبلاگ شازده خانوم ما سر زدید ماشاله پسر شیرینی دارید امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشه


ممنونم . اميدوارم ني ني هامون دوستاي خوبي براي هم باشن .
مامان یسنا
21 فروردین 91 10:37
دیگه شیطون شدی پسرجون!!!! چه کیفی میکنه با آب بازی
مامان مهراد
21 فروردین 91 16:36
وای چه شیرین عسلی شده این شیطونک
مامان محمد مانی
21 فروردین 91 16:43
سلام مهدیه جون
ممنون که به وبلاگ ما سر زدید.
راستش پسر ما یه 10 دقیقه ای را با اسبش سرگرم میشه و حسابی می خنده ولی بعد مثل بقیه اسباب بازی ها دلش را می زنه و می خواد پیاده بشه.
البته شاید یه دلیلش این باشه که خودش به تنهایی قادر به بازی نیست. چون بچه های اقواممون که داشتن حسابی باهاش بازی می کردند من برای محمد مانی خریدم.فکر کنم یه سه چهار ماه دیگه بیشتر ازش استفاده کنه.
توصیه می کنم شما هم برای مهبد جان بخرید.
ما از یه وانتی تو جاده قم خریدیم ،قیمتش 22 بود ما چانه زدیم 18 گرفتیم ولی من تو تهران (از مغازه)قیمت کردم 30 تا 32 بود.



مرسي عزيزم . ممنون از راهنمايي هات . محمد ماني عزيزم رو ببوس .
مامان دنیا
27 فروردین 91 10:35
خدا حفظش کنه اگه دوست داشتین پسر من رو لینک کنین