شروع دوازدهمين ماه زندگي مهبد
پسر نازنازي من سلام
امروز تو 2 روزه كه وارد ماه دوازدهم زندگيت شدي . شيرين و مهربان و دوست داشتني تر از هميشه ! عزيز دلم با همه ي آدم هاي دور و برت زود ارتباط برقرار ميكني ، بغل كسي به راحتي نميري ولي با لبخند زيبايت دل همه رو به دست مياري . كوچولوي نازم دست مامان رو با دندوناي قشنگت كبود كردي ، بس كه منو گاز گرفتي . البته ميدونم كه لثه هات خيلي ميخاره و به زودي زود ، مرواريدهاي بالاييت هم جوونه ميزنن . وقتي منو گاز ميگيري به نشانه گريه دستامو روي چشمام ميزارم و صداي گريه كردن در ميارم و تو سريع دستاي منو كنار ميدي و ميگي دايي ، يعني دالي .
شيطون بلاي من وقتي گربه ها رو مي بيني با انگشت اشاره سعي داري كه به ما هم نشونشون بدي و مدام پشت سر هم ميگي شو شو شو يعني پيشو .الهي من فداي تو كه پريدن پرنده ها رو هم دوست داري و ميگي تو تو . راستي چند وقتي هست كه جيسي ، سگ همسايه طبقه بالا ديگه تو حياط نيست ولي چون تو از ماه هاي اول زندگيت زياد اونو ديدي ، ديگه هاپو رو هم به خوبي ميشناسي و وقتي هاپوي اسباب بازيتو بهت ميدم ميگي پو پو پو ، يعني هاپو .
عسل باهوش من ، هر صدايي رو به خوبي تشخيص ميدي كه از كدوم طرف مياد ، مخصوصا ً صداي در ورودي رو ، حتي رفت و آمدهاي همسايه طبقه بالا رو هم كنترل ميكني ، ميري پشت در و به صداهاشون با دقت گوش ميكني .
هر موقع كه بابا مهدي بخواد بره بيرون ، دنبالش گريه ميكني و حتي براي آماده كردن و لباس پوشيدن هم حاضر نيستي كه تو بغل من باشي !! امان از دست تو كه جديداً جيغ هاي مردانه با صداي كلفت ياد گرفتي و وقتي مساله اي باب ميلت نباشه همون صداي قشنگت رو در مياري .
مهربانيت هم كه در نوع خودت بي نظيره ، طاقت هيچ صداي بلندي رو نداري ، فكر ميكني كه دعوا شده سريع با صداي بلند شروع ميكني به غر زدن و دعوا كردن !!
راستي ديشب يه بچه كوچولو بهت نشون دادم و گفتم مهبد ني ني رو نگاه كن و تو سريع گفتي ني ني . الهي من دور حرف زدنت بگردم . ماشاالله داري واسه خودت مرد ميشي ها .
روزها بابا بهمن و مامان زري خيلي واست زحمت ميكشن . ميبرنت حمام تا تو آب بازي كني و كلي به دلت راه ميان ، خاله محيا هم با دوستاش رفته مشهد ، بهت ميگم مهبد جان خاله محيا كو ؟؟ تو به در اتاقش نگاه ميكني و با انگشت در اتاقشو نشون ميدي . عكس عمه سارا رو توي دوربين بهت نشون ميدم و ميگم مهبد جان اين كيه ؟؟ و تو در جواب ميگي ممه يعني عمه .
الان سرپا مي ايستي و با ترس 1 قدم برميداري و مينشيني . دستت رو به مبل و تخت و ... مي گيري و راه ميري و جلوي ميز توالت مامان هر چي كه دلت بخواد رو برميداري و بازي ميكني ، عاشق شيشه ادكلن و مام و ... هستي و اگه مواظبت نباشم پرتابشون ميكني و عاقبت شكسته ميشن . بيچاره ها از دست تو يه لحظه هم آسايش ندارن ! سيم سشوار هم اينقدر كشيدي كه عاقبت 2 شاخش شكست ...
عروسك دوست داشتني من اين هم يك عكس از لبخند زيبات كه با اون دو تا مرواريدهاي قشنگت زيباييش دو چندان شده .
راستي لباست هم خيلي بهت مياد و كلي جيگر ميشي باهاش . خيلي دوسِت دارم عزيز دلم .