مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

شروع دوازدهمين ماه زندگي مهبد

1391/2/24 12:01
نویسنده : مامان مهدیه
1,275 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازنازي من سلام

امروز تو 2 روزه كه وارد ماه دوازدهم زندگيت شدي . شيرين و مهربان و دوست داشتني تر از هميشه ! عزيز دلم با همه ي آدم هاي دور و برت زود ارتباط برقرار ميكني ، بغل كسي به راحتي نميري ولي با لبخند زيبايت دل همه رو به دست مياري . كوچولوي نازم دست مامان رو با دندوناي قشنگت كبود كردي ، بس كه منو گاز گرفتي . البته ميدونم كه لثه هات خيلي ميخاره و به زودي زود ، مرواريدهاي بالاييت هم جوونه ميزنن . وقتي منو گاز ميگيري به نشانه گريه دستامو روي چشمام ميزارم و صداي گريه كردن در ميارم و تو سريع دستاي منو كنار ميدي و ميگي دايي ، يعني دالي .

شيطون بلاي من وقتي گربه ها رو مي بيني با انگشت اشاره سعي داري كه به ما هم نشونشون بدي و مدام پشت سر هم ميگي شو شو شو يعني پيشو .الهي من فداي تو كه پريدن پرنده ها رو هم دوست داري و ميگي تو تو . راستي چند وقتي هست كه جيسي ، سگ همسايه طبقه بالا ديگه تو حياط نيست ولي چون تو از ماه هاي اول زندگيت زياد اونو ديدي ، ديگه هاپو رو هم به خوبي ميشناسي و وقتي هاپوي اسباب بازيتو بهت ميدم ميگي پو پو پو ، يعني هاپو .

عسل باهوش من ، هر صدايي رو به خوبي تشخيص ميدي كه از كدوم طرف مياد ، مخصوصا ً صداي در ورودي رو ، حتي رفت و آمدهاي همسايه طبقه بالا رو هم كنترل ميكني ، ميري پشت در و به صداهاشون با دقت گوش ميكني .

هر موقع كه بابا مهدي بخواد بره بيرون ، دنبالش گريه ميكني و حتي براي آماده كردن و لباس پوشيدن هم حاضر نيستي كه تو بغل من باشي !! امان از دست تو كه جديداً جيغ هاي مردانه با صداي كلفت ياد گرفتي و وقتي مساله اي باب ميلت نباشه همون صداي قشنگت رو در مياري .

مهربانيت هم كه در نوع خودت بي نظيره ، طاقت هيچ صداي بلندي رو نداري ، فكر ميكني كه دعوا شده سريع با صداي بلند شروع ميكني به غر زدن و دعوا كردن !!

راستي ديشب يه بچه كوچولو بهت نشون دادم و گفتم مهبد ني ني رو نگاه كن و تو سريع گفتي ني ني . الهي من دور حرف زدنت بگردم . ماشاالله داري واسه خودت مرد ميشي ها .

روزها بابا بهمن و مامان زري خيلي واست زحمت ميكشن . ميبرنت حمام تا تو آب بازي كني و كلي به دلت راه ميان ، خاله محيا هم با دوستاش رفته مشهد ، بهت ميگم مهبد جان خاله محيا كو ؟؟ تو به در اتاقش نگاه ميكني و با انگشت در اتاقشو نشون ميدي . عكس عمه سارا رو توي دوربين بهت نشون ميدم و ميگم مهبد جان اين كيه ؟؟ و تو در جواب ميگي ممه يعني عمه .

الان سرپا مي ايستي و با ترس 1 قدم برميداري و مينشيني . دستت رو به مبل و تخت و ... مي گيري و راه ميري و جلوي ميز توالت مامان هر چي كه دلت بخواد رو برميداري و بازي ميكني ، عاشق شيشه ادكلن و مام و ... هستي و اگه مواظبت نباشم پرتابشون ميكني و عاقبت شكسته ميشن . بيچاره ها از دست تو يه لحظه هم آسايش ندارن ! سيم سشوار هم اينقدر كشيدي كه عاقبت 2 شاخش شكست ...

عروسك دوست داشتني من اين هم يك عكس از لبخند زيبات كه با اون دو تا مرواريدهاي قشنگت زيباييش دو چندان شده .

مهبد و لبخند زيبايش

راستي لباست هم خيلي بهت مياد و كلي جيگر ميشي باهاش . خيلي دوسِت دارم عزيز دلم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الهه مامان یسنا
25 اردیبهشت 91 0:02
شیطون بلا با اون هاپو گفتنت
شبنم وشیما
26 اردیبهشت 91 18:43
مهبدجونم سلام شروع دوازدهمین ماه زندگیت روتبریک میگم عزیزدلم آرزومیکنم همیشه زیرسایه مامان وبابای مهربونت سالم وموفق باشی الهی صد ساله بشی نه صدوبیست ساله بشی نه صدوبیست سال کمه همیشه زنده باشی بوس بوس بوووووووووس


عزيزاي دلم مرسي از اينكه با نظراي قشنگتون اين روزها رو براي مهبد كوچولوي من ماندگارتر ميكنيد . هميشه منتظر حضور گرم و پر مهرتون هستم .