اولين گام در مسير زندگي
مهبد نازم چند روزي هست كه گام برميداري و قصد داري در مسير زندگي حركت كني . خدا به پاهايت قوت بده . اميدوارم كه در اين مسيري كه پيش پاهايت قرار دارد ، استوار و محكم قدم نهاده و هميشه پيروز و موفق باشي .
و حالا وصف شادي مادرانه و پدرانه و راه رفتن دردونه ي ما !
دلبندم ، اين روزها راه ميري . البته طوري كه سرپا ميزاريمت روي زمين و شما با شوق و اشتياق قدم برميداري ، اينقدر عجله داري كه باعث به هم خوردن تعادلت ميشه و ميخوري زمين .
بطور متوسط توي هر بار راه رفتن از 4 تا 9 قدم برميداري . من و بابايي اينقدر ذوقت رو ميكنيم كه خدا ميدونه !! آخه ذوق هم داره چون وقتي به روزهاي گذشته نگاه ميكنم ، كودكي ناز و كوچولو كه به جز تكان دادن دست و پاها و طلب كردن شير ، كار خاص ديگري انجام نميداد . بعد از مدتي آموخت كه چگونه وقتي روي شكم خوابيده سرش را بلند كند و اطراف رو نگاه كند ، چيزي نگذشت كه ياد گرفت ميتوان چرخ زد و از اين شانه به سمت ديگري حركت كرد ، خداي من ! كوچولوي من ميتواند بنشيند و خود را بلند كند ، اندكي بعد سرانجام در محيط خانه چهار دست و پا گشت زد و شيطنت هاي كودكانه كرد و سرانجام به كمك اسباب خانه ايستاد و قدم برداشت و هم اكنون رو به مستقل شدن هستي و برايمان با شعف خاصي كه وصفش ناممكن است گام برميداري .اين روزها شادي و شور خانه مان دو چندان شده ، با كوچولويي كه به لطف خدا ما را صاحب عنوان مادري و پدري كرد ، به اميد اينكه لياقت اين نام را داشته باشيم و در كنار هم زندگي خوبي داشته باشيم . و در آخر خدايا سپاس تو را كه هديه اي به اين زيبايي به من دادي ، عنايت فرما و در تمام زندگي از شر بدي ها و سختي ها دورش بدار و محافظش باش و تقديري خوب برايش رقم بزن . آمين يا رب العالمين .
اين هم يه عكس از گل پسر درحال راه رفتن روي تخت . البته ببخشيد يه كم تار چون در حال حركت بود يه خورده تار شد .