اين روزها
اين روزهاي خونمون پُر ِ از شيطنت هات ، پُر ِ از عطر ِ نفسهات ، پُر ِ از شيرين زبوني هات ، پُر ِ از عشق ، پُر ِ از انرژي ....
مهربونم ماشالله روز به روز داري آقا تر ميشي و من و بابا مهدي به داشتنت افتخار ميكنيم ،ديشب داشتيم با بابايي ، راجع به هوش سرشارت صحبت ميكرديم و براي شكوفاييت برنامه ها داريم . مامان به قربونت بره كه رياضيت هم خوبه و برامون خيلي با مزه اعداد رو ميشمري ، البته هنوز بين 7 و 8 تفاوتي قائل نيستي .
اين روزها يه مامان ِ خيلي خسته داري كه باز هم سعي داره كه از عصر تا آخر شب باهات بازي كنه ، كه خدايي نكرده در مادري كردن كمبودي برات نذاشته باشه ، ولي اينقدر ماشالله تو پر انرژي هستي كه اگر تا نيمه شب هم بيدار باشيم تو پايه اي براي دويدن و خنديدن و من هم دوامم تا ساعت 11 بيشتر نيست ، تازه اون مقدارش هم ، انرژيمو از تو وام ميگيرم .....و بعد از اون ساعت ميشم يه مامان خسته و خواب آلود كه از درد دست و شانه داره به خودش مي پيچه !!! آخه يك هفته اي هست كه با يه درد در ناحيه ي پشت شانه ي راستم دست و پنجه نرم ميكنم ، خيلي اذيتم ميكنه ، ولي سعي ميكنم كه كارهامو انجام بدم و بهش توجه نكنم ، دكتر هم رفتم و مشخص شد كه دردي نيست كه با يه مسكن حل بشه و نياز به پيگيري داره .....
حالا اين درد كمه يه آزردگي ِ روحي هم داره برام ايجاد ميشه و اون اينه كه : گل پسر قصه ي ما انگار به كسالت ماماني پي برده و همش از من درخواست بغل كردن داره و نه بغل كسي ميره و نه ميزاره شخص ديگه اي كاراش رو انجام بده ، مثلا ً وقتي مامان خودش رو زير خروارهاي پتو گرم كرده و چشماش در حال بسته شدنه مهبد ميگه : ماماني آب - ماماني جيش !!! و اگه بابا مهدي از سر لطف بخواد برايت آب بياره تا من از جايم بلند نشم ، آقا مهبد جيغ ميكشه و ميگه نه مامان ..... و اون آزردگي ِ روحي اينه كه چون يه خورده در بغل كردن و بازي كردن باهات ناتوان شدم ، يا بي اختيار اشكم در مياد و يا زود عصبي ميشم و از كوره در ميرم !!!!!
اينا رو گفتم نه براي اينكه ناراحتت كنم ، گفتم تا بدوني اگه كمتر بغلت ميكنم و باهات بازي ميكنم از سر بي مهري نيست بلكه يه فرصتي ميخوام تا بتونم قواي از دست رفته ام رو دوباره بازيابم . همين!
راستي از همين جا هم از بابا مهدي گل كه توي اين مدت منو درك ميكنه و توي همه ي كارها بهم كمك ميكنه خيلي خيلي تشكر ميكنم و اميدوارم كه بتونم همه ي مهرش رو جبران كنم ، ضمنا ً بابا مهدي كلي هم براي كار جديدم بهم كمك ميكنه و راهنماييم ميكنه ، بابت همه ي راهنماييهاش ، برنامه ريزي هاش ، مشاوره هاش و همراهي هاش ازش ممنونم . فعلا ً اين كار جديدي كه 2 بار برات ازش گفتم ولي نه مفصل ، يه استارت كوچولو خورده ، قول ميدم كه اگه تونستم به خوبي از پسش بر بيام ، توي يه پست مجزا مفصل شرحش بدم .
نازنين پسرم دوستت داريم و اميدواريم كه تو يه پسر ٍ موفق در تمام عرصه هاي زندگيت باشي ....عزيزم به خدا مي سپرمت .