نقل ِ مكان !
قصه از كجا شروع شد ؟
من و بابايي بعد از ازدواجمون يه خونه ي نقلي خريده بوديم كه بعد از باردار شدن من به خاطر نزديك بودن به مامان زري ،2 ماه قبل از تولدت به يه خونه ي اجاره اي نقل مكان كرده بوديم ، بعد از اينكه به دنيا اومدي و با خودت كلي بركت توي زندگيمون آوردي تونستيم اون خونه نقلي رو با يه خونه ي يه كمي بزرگتر و يه محليت بهتر عوض كنيم . حالا خونه ي خودمون خالي شده و آخر اين ماه اسباب كشي داريم . حالا چرا اين موضوع رو اينجا مطرح كردم ؟ چون هم خوشحالم و هم ناراحت ..... خوشحال براي اينكه بالاخره هر چي باشه خونه ي خودمونه و ..... ناراحت براي اينكه صاحب خونمون كه اسمش خاله مژگان بود رو خيلي خيلي دوست داشتيم ، محمد و مهدي كه تو هر دو تاشون رو داداش خطاب ميكردي و الحق كه همديگه رو خيلي دوست داشتيد ، جدايي از اونا واسمون سخته .... اصلا ً راستش رو بخواي گفتن اين موضوع هم واسه هر دوي ما ( من و مهدي ) خيلي سخت بود ، اما بالاخره بابا مهدي اين وظيفه ي سخت رو به عهده گرفت .... از همين جا ازشون خيلي تشكر ميكنم چون توي اين 2 سال ما اصلا ً احساس نكرديم كه رابطمون صاحب خونه ، مستاجريه .... و فقط دوست بوديم و دوست !!!! خاله مژگان ِ عزيز هر جايي باشيم خوبي هاي تو و بقيه ي اعضاي خانوادت رو فراموش نخواهيم كرد . مهربوني هاي داداش مَهدي كه موقع اولين لحظه ورود مهبد به خونه سنگ تموم گذاشته بود و چقدر خوشگل خونه رو واسش تزئين كرده بود . مَهدي جان اين يادگاريت توي فيلم هاي مهبد و از همه مهمتر توي قلبمون جا مونده و خواهد موند . بابا مهدي ميگه من اين خونه رو بيشتر از همه ي خونه هامون دوست داشتم ، ميگه اين خونه واسمون خيلي اومد داشت ..... به تو ميگيم مهبد ميخوايم خونمون رو ببريم يه جاي ديگه و تو ميگي " نه ، اينجا حوبه "
به قول مهبد عمه مژگان عزيز ، از اينكه جيغ ها و سر و صداهاي مهبد رو تحمل كردي و هميشه احوالپرسش بودي ، از اينكه هميشه كنارمون بودي ، مهبد رو ميبردي و بهش ماهي و پرنده و ... نشون ميدادي و اينقدر دوستش داشتي ممنونم . بدون كه ما هم تك تكتون رو دوست داريم و هيچگاه محبت هاتون رو فراموش نمي كنيم . راستش رو بخواي از فكر كردن به روز خداحافظي گريه ام ميگيره و پرده ي اشكي كه جلوي چشمام مياد و بغض ته گلوم همه و همه حكايت از جدايي از محبت هاي شما رو داره...
اميدوارم كه هميشه و همه جا تنتون سالم و دلتون خوش باشه ، اميدوارم كه ما رو يادتون نره ، شنيدن خبر دانشگاه رفتن محمد و مَهدي ، و همه ي موفقيت هاي زندگيشون ، دوماديشون و ... منو خيلي خوشحال ميكنه ، ما رو بي خبر نزاريد