عصر ِ پر خاطره .....
عنوان مطلبمون مربوط ميشه به عصر سه شنبه 21 خرداد كه يه قرار خاطره انگيز با بانوي عشق و مهرباني و دختر نازش يسنا داشتيم ، البته به خاطر خواب آلود بودن مهبد و دير بيدار شدنش و .... هم مكان قرار عوض شد و هم يه خورده اي تاخير داشتيم ، بالاخره پارك نزديكي ِ خونمون رو به عنوان محل قرارمون برگزيديم . وقتي به پارك رسيديم به مهبد يادآوري كردم كه ميخوايم بريم دوستاي جديدمون رو ببينيم كه اسمشون خاله الهه و يسناست . مهبد تا رسيدن به اون لحظه ي ناب ديدار مدام ازم مي پرسيد پس يشنا كو ؟؟؟ خاله شمانه نيست ؟؟
فضاي پارك پر شده بود از صداي شوق ِ بازي بچه ها و البته در اون ميان پر از شوق و شور و يه عالمه حس ِ دوست داشتني ...
يسنا و مهبد شروع به بازي كردند و كلي لذت بردند و من و الهه جون هم همپاي اونها به اينطرف و آنطرف مي رفتيم و گرم ِ گفتگو ......
طعم ِ شيرين ِ اون لحظه ي ناب رو هنوز دارم حس ميكنم . از مزه مزه كردن خاطراتمون كلي كيف ميكنم ، بعد از مدتي كه توي پارك بوديم يسنا پيشنهاد داد كه روي يكي از صندلي ها بنشينيم و استراحت كنيم ، البته كه اين دخترك بلا نقشه كشيده بود كه اينطوري و روي اون صندلي مهبد رو سورپرايز كنه .....
ممنون الهه ي عزيزم و يسناي نازم كه تولد مهبد رو به بهترين شيوه براش جشن گرفتيد و يه عصر پر خاطره براش ساختيد .
مرسي از هديه ي خيلي زيبايي كه واسه مهبد آورديد و دل ِ كوچولوي گنجشككِ منو شاد كرديد .و اين اولين هديه اي بود كه مهبد به مناسبت تولد 2 سالگيش دريافت كرد .يه تشكر ديگه هم بخاطر اينكه يه پست اختصاصي واسه مهبدم توي خونه ي خاطراتتون گذاشتيد ......
http://yasnakhanoom.niniweblog.com/post182.php
به اميد اينكه دوستي هامون روز به روز پر رنگ تر و عميق تر از قبل بشه و دنياي مهبد هم پر باشه از دوستهاي با وفا و يكرنگي مثل يسنا ..........