مرور و ارزيابي 59 روز گذشته !
اگه بخوام يه ارزيابي از ابتداي سال 92 تا اينجا داشته باشم ، با صراحت ميگم اصلا ً تا به اينجا سال خوبي رو پشت سر نگذاشتم !!!! البته شكر خدا همه خوب و سلامتن و كلي جشن و مراسم و ... داشتيم اما بدي هاش به خوبي هاش مي چربيد .... بيماري ها و اضطراب هايي كه تا به حال يقه ام رو محكم گرفته بود و نگذاشت كه طعم شيرين ِ مهموني ها و .... رو بچشم . اميدوارم كه با تغييراتي كه دوباره توي شرايطمون داديم ، بتونيم دوباره آرامش رو به سه تامون برگردونيم .
بعد از تعطيلات نوروزي كه پروژه ي از شير گرفتن مهبد رو داشتم و با تمام سختي هايي كه داشت ، پشت سر گذاشتيمش ! اگرچه تمام اون نكات ظريف ِ از شير گرفتن رو بخوبي رعايت كردم و به هر آنچه بزرگترها و حتي پزشك مهبد گفت گوش دادم ولي يه جاي كار مي لنگيد .... مهبد بعد از اين موضوع تغييرات شخصيتي ِ بسياري داشت ! مهبدي كه تا كنون به آرامي مشغول بازي ميشد و به تمام موضوع ها به چشم بازي مي نگريست بعد از آن بكلي عوض شد ، مهبد نا آرام و مضطرب شد و براي كوچكترين موضوعي جيغ ميكشيد و گريه ميكرد . اين وسطه مامان مهديه يه خطاي بزرگ كرد كه باعث شد اين اضطرابها دو چندان بشه و اون اين بود كه تقريبا ً 17 روز بعد از اين پروژه ي دشوار مهبد رو به مهد كودك سپرد .....حالا مهبد 2 تا نگراني ِ بزرگ داره ، يكي جدايي از شير مامان و ديگري رفتن به يه محيط جديد !
مهبد ِ نازنينم خيلي توي اين مدت اذيت شد ،هضمِ اينهمه تغييرات براي دل گنجشكي و كوچولوي مهبد خيلي سخت بود .... مهد كودك رفتن همان و از روز دوم به بعد مريض بودن و هر شب تب كردن همان ! فرشته ي كوچولوي من ، ميدونم كه صاحب ِ يه قلب ِ پاك و مهربوني ، با همون پاكي هات خطايم رو بخشنده باش . همه ميگفتن هر چي بچه كوچيكتر باشه پذيرشش بهتره و زودتر به شرايط عادت ميكنه ، بالاخره مهد كودك رفتنت يه تجربه اي بود واسه ي هر دوتامون . با اينكه خيلي تحقيق كردم و مهد كودك فرستادمت ولي الان به اين نتيجه رسيدم كه نبايد به فانتزي هايي كه مديران مهد ميگن توجه كنم و فقط و فقط ارتباط تو و مربيه كه مهمه . كه متاسفانه توي اين مهد پيوندي بين تو و مربيت برقرار نشد !!! خلاصه از چهارشنبه 17 ارديبهشت ِ كه ديگه مهدكودك نميري و يا بهتر بگم فقط 12 روز به مهد رفتي و اون هم فقط روزي 3 تا 4 ساعت ، و توي اين مدت كلي فرشته ي مهربون واست كادوهاي رنگارنگ آورد كه كلا ً بي تاثير بود.....
مهبد مهربونم الان خيلي خوشحالم ، چون حالت كاملا ً خوب شده ، شادي دوباره مهمون چشمات شده ، بهوونه گيري هات خيلي كمتر شده ، و جيغ هات كلا ً قطع شده ، فقط ميمونه الكي گريه كردنت و نيشگون گرفتنت كه اون هم دارم روش كار ميكنم تا برطرفش كنم ...( از همه ي دوستان ميخوام اگه در اين زمينه هم تجربه اي داريد از من بي تجربه دريغ نكنيد مهربونا ، آخه نيشگون هاش خيلي درد داره !)
عشق ِ مامان اميدوارم كه تو هم راضي باشي و بتوني با شرايطت كنار بياي ، عزيزم خيلي ها توي اين شرايط راهنماييم كردن و بهم كمك كردن ، همينجا ازشون خيلي تشكر ميكنم و بهشون ميگم دوستاي گلم پيدا شدن آرامش دوباره رو بهتون مديونم ، ولي اين چند تا كلمه رو ميخوام بنويسم واسه اونايي كه كارشون فقط و فقط قضاوت كردن ِ بي جاست ، آدمايي كه فقط به دنبالِ اهداف شخصي خودشونن و نميتونن پيشرفت اجتماعي ِ كسي رو ببينن « دايه هاي مهربان تر از مادري كه با جملاتي مثل مرخصي بگير بشين تو خونه ، استعفا بده بشين بچتو بزرگ كن ، آخي ، طفلكي مهبد و هزار تا از اين جمله هاي مهربانانه منو دلداري ميديد ، ممنونم از حضورتون ، چون اينطوري به كارم دلگرم تر ميشم چون ميدونم مهبد به داشتن يه مامان كه فقط و فقط به فكر آسايش و آرامش مهبد ِ و فقط به لحظه نگاه نميكنه بيشتر افتخار ميكنه . مهبد عزيزم دوست دارم كه ايمان داشته باشي هميشه و هر لحظه به خاطر تو زندگي ميكنم و به همراه پدر دلسوزت برايت خاطراتي زيبا خواهيم ساخت ، آرزويمان ديدن شعف و شادي در چشمان زيبايت هست ، همين و بس! »