آسمان ِ آبي
سالي كه گذشت بيشتر روزهاي بهاري و تابستونيم در شرايط بحراني از لحاظ آلودگي بود و كمتر روزي بود كه ميشد لطافت و پاكي رو حس كرد . چشممون كمتر كوههاي اطراف شهرمون رو ديد ، كوههايي كه دورتا دورمون رو محاصره كردن ُ و به خاطر هاله ي طوسي رنگي كه اونها رو فرا گرفته بود ، اجازه ي خود نمايي نداشتن !! چشممون كمتر آسمون آبي رو ديد ، اصلا ً كم كَمَك داشتيم عادت ميكرديم كه آسمون آبي نباشه و خاكستري باشه .... خلاصه اون روزها به سختي گذشت ، اما دلم ميخواد روزهاي بهاريمون رو كه فعلاً به زيبايي داره سپري ميشه رو از دست نديم و كلي توي اين بهار دل انگيز واسه هم خاطره بسازيم . دلم ميخواد پر بشيم از اكسيژن ناب ، پر بشيم از بوي بارون ، پر بشيم از خاطره هاي شيرين ... خلاصه دلم ميخواد قدر قطره قطره باروني كه گاها ً ميباره ، قدر تك تك ثانيه هايي كه ميشه دقيقه و سر انجام ميشه گذر عمر رو بدونم ، دلم ميخواد هيچ لحظه اي رو از دست ندم ، دلم ميخواد به زيستن و شاد زيستن رو از همين بهار به مهبد هم آموزش بدم . پس پيش به سوي لحظات ِ ناب و دوست داشتني كه در انتظارمون هست ......
واسه آسمون آبی و غروب سرخابیو شب مهتابیو
هر چی که منو عاشقترم میکنه خوشحالم
ممنونم ای خدا به تو مدیونم
واسه رقص زیر بارون لحظه های آروم
زندگی با اون که دوسش دارم و دوسم داره
خوشحالم ممنونم ای خدا به تو مدیونم
شبا کنار پنجره میشینم
ماهو توی آسمون میبینم
خواب آروم با یه صبح زیبا
تا که چشم وا میکنم عشقتو میبینم
عشقِ تو.میبینم
واسه آسمون آبی و غروب سرخابیو شب مهتابیو
هر چی که منو عاشقترم میکنه خوشحالم
ممنونم ای خدا به تو مدیونم
واسه رقص زیر بارون لحظه های اروم
زندگی با اون که دوسش دارم و دوسم داره
خوشحالم ممنونم ای خدا به تو مدیونم