تابستان شروع شد !
روزها به سرعت برق و باد ميگذرند و با وجود اينكه روزهاي بلندي پيش رو داريم ولي من همچنان وقت كم ميارم ! تابستان در كنار گرماي آزار دهنده و هواي خشك و آلودگي هوا شروع شد . در اين ميان به دليل بيماري بابابزرگت ( باباي بابا مهدي ) و بستري شدنش در بيمارستان و ناراحتي اطرافيان ، روزها بيشتر كسل كننده بود . به خاطر آلودگي ها و روزمرگي ها و درگيري هايي كه داريم تو عزيز دلم كمتر براي هوا خوري بيرون ميري . بنابراين يه خورده هم بد خلقي ميكني و براي هر چيز كوچكي جيغ ميكشي . به تازگي بيش از پيش ماماني رو گاز ميگيري و اين منو اذيت ميكنه ! واقعاً نميدونم كه براي مبارزه با اين عادتت چه راهكاري رو استفاده كنم ، دعوا كه نميشه بكني چون هنوز خيلي كوچولويي و به نظر خودت داري با من بازي ميكني . شير كه بهت نميدم جيغ ميكشي و مدام ميگي مَ مي ... به روت كه ميخندم و قلقلكت ميدم فكر ميكني بازيه و محكمتر و بيشتر گاز ميگيري !!! ولي من واقعاً عصبي ميشم ...
به اميد خدا بابا بزرگ امروز از بيمارستان مرخص ميشه و ما همه از اين موضوع خرسنديم . بالاخره عصري تو رو بعد از 6 روز به عيادتش ميبريم ، آخه وروجكايي مثل تو رو بيمارستان نميشه برد . خوب و فرز راه ميري و دنبال چيزي براي خرابكاري ميگردي . مثل ماليدن چسب مايع روي مبل ها ، باز كردن در ريمل و ماليدن فرچه ي اون روي دستاي كوچولوت ، برداشتن قيچي از روي ميز خياطي مامان و از اين موارد زياد هست !!! براي برداشتن وسايلي كه به شما مربوط نيست مصرانه پا بلندي ميكني و بعد از دست يابي خنده ي شيطنت آميزي از سر رضايت ميكني . وروجك من دوسِت دارم .
به خاطر كم اشتها شدنت و اسهال ازت نمونه گرفتيم و برديم آزمايشگاه و بعد از گرفتن جواب هم رفتيم پيش دكتر فتاحي و ايشون تشخيص دادن كه آزمايشت مشكوك به عفونت و تجويز كردن كه براي 10 روز از خوردن گيلاس ، آلبالو ، هلو ، هندوانه ، خيار ، آلو و ... پرهيز و به جاش فقط موز و سيب مصرف كني و اگه بهتر شدي كه تا آخر تابستون بايد جلوي شكمت رو بگيري و ميوه هاي مورد علاقتو نخوري ولي اگه نه كه بايد دوباره آزمايش تكرار بشه و آنتي بيوتيك مصرف بشه ... اميدوارم كه با رژيم ميوه مشكلت حل بشه و چيز خاصي نباشه . ميدونم كه تو قهرمان كوچولو با بيماريها مبارزه ميكني . قهرمان ميدان زندگي من عاشقانه دوستت دارم .