اولین سفر با مهبد جون
مهبد عزیزم 16 آبان روز عید قربان بود و چون بابا مهدی قرار بود بره ماموریت ، ما هم تصمیم گرفتیم همراهش بریم . بنابراین سفر به تهران به عنوان اولین سفر جنابعالی ثبت شد .
به علت شرایط آب و هوایی با اتوبوس رفتیم .در راه شما نخودچی عزیزم هیچ اذیتی نکردی و از لابه لای صندلی ها با اون چشمای قشنگت به مسافرای عقبی نگاه میکردی و میخندیدی .
وقتی رسیدیم به منزل خاله ملیحه رفتیمو بهمون کلی خوش گذشت آخه از عید بود که مولی جونو ندیده بودیم.راستی یادم رفت بگم که خاله مولی زحمت کشیده بود و یه چیزای خیلی خوشگلی واسه شما خریده بود که بهتره تو عکس پایین خودت ببینی .
از برکت وجود شما تهران برف شدیدی گرفت و تو نخودچی مامان اولین برف پاییزی رو هم دیدی . ↓
هنگام برگشت از تهران شما تا قم خوابیدی و بر اثر گرمای توی ماشین ، یواش یواش کلافه شدی . یه خورده غر زدی و من و بابا مهدی همه تلاشمون سرگرم کردنت بودولی 35 کیلومتری اراک جوش آوردی و به هیچ صراطی هم مستقیم نبودی . قربونت برم گرمالوی من ، آبرو واسه ما نذاشتی .البته این جیغ و گریه ها فقط 10 دقیقه بود . بعدش دوباره شیر خوردی و خوابیدی .
دوست دارم عزیزم .