شیرین کاری های مهبد
فندق مامان سلام
روز به روز به پایان مرخصی مامان نزدیکتر می شویم و برایم دل کندن از تو سخت و حتی فکرش هم آزارم میده .
کوچولوی مهربون هیچ چیز روح پرورتر و لذت بخش تر از در آغوش گرفتن و بوسیدنت نیست .گرمای وجودت اجازه نمیده که سرمای پاییز رو حس کنم ، همین الان که دارم واست مطلب مینویسم اشک در چشمانم حلقه زده .
هر روز شیرین تر از قبل میشیو کارهای جدید یاد گرفتی . مثلاً خودت رو که میخوای لوس کنی . سرت رو پایین میاری و روی سینه ام میگذاری و یا وقتی بابایی بهت میگه یه بوس بده پیشانی ات رو نزدیک لبهاش میبری تا ببوستت . و به تازگی دست دادن و ناز کردن رو یاد گرفتی ولی هنوز دستای تپلت تعادل کافی رو ندارن .
راستی پسر شکمو همه چیز رو توی دهنت میکنی و وقتی ما غذا میخوریم تو لبهاتو به هم میزنی یه طوری که انگار داری غذا مزه میکنی . غذاهایی که تا حالا میل کردی ، آب گوشت کباب شده ، آب دل و قلوه کباب شده و با مزه موز و خیار و سیب هم کمابیش آشنایی داری . قراره که از 7 آذر اولین غذای کمکی رو بخوری .