رازداري ِ خواهرانه !
بهش چند وقتي بود شك كرده بودم !!
هر جوري ميگفتم زير بار نميرفت ....
بحث رو عوض ميكرد و با چند تا شوخي بحثمون بي نتيجه مي موند .....
بقيه ي اعضاي خانواده هم كم و بيش حس من رو داشتن ....
اما حس من قوي تر از اونها بود تا با يه تلفن در عصر روز چهارشنبه 17 ارديبهشت ماه با يه ترفند تونستم از زير زبونش بكشم .....
كلي از شنيدنش خوشحال شدم و دلم ميخواست اولين نفري باشم كه اين خبر رو به بقيه ميده ....
اما دركمال ناباوري گفت كه نميخواد فعلا ًبه كسي بگه و از من خواست تا موضوع رو براي كسي عنوان نكنم
و من قول دادم كه به كسي نگم
و تا فردا شبش اين راز رو توي دلم نگه داشتم خيلي سخت بود !!!
فردا شبش توي پارك مهمون خاله عاطفه بوديم و من به همه بلند گفتم كه
خاله عاطفه"مــــامــــان" شده و يه پولك ، تقريبا ً سه ماهه كه تو دلش جا خوش كرده و همه يكصدا خوشحالي كرديم .....
من
و خاله عاطفه
بقيه :
و دوباره من خوشحالم كه از اين رازداري سربلند بيرون اومدم ، اون هم در بين يه جمعيت 15 نفره ...
ني ني كوچولوي در راه ، اسمت رو فعلا ً پولك ميزارم ، منم خاله ام و در انتخاب اسمت سهيمم !!!
مهبد از اومدنت خيلي خوشحاله و بعضي اوقات جو ميگيرش و ميگه تلفن بزن من باهاش حرف بزنم ، مهبد شما رو " تيارا "و اگه پسر باشي هم " كارن " ناميده و اين در حالي ِ كه اسم ِ داداش نداشته ي خودش رو " داداش مصطفي " گذاشته !!!
تياراي پولكي اميدوارم كه صحيح و سالم به دنيا بياي و بشي پرنس يا پرنسس مامان و بابات . مهم اينه كه سالم باشي و خواهر منو غرق در شادي كني
عاطفه جون مباركه ، انشالله كه به سلامتي فارغ شي .
اين همون خبريه كه توي پست هاي قبلي خبرش رو داده بودم
لازم به ذكر است 12 سال پيش خاله ي يه پسر ِ خوشگل شدم كه اسمش مهرزاد ِ و ماشالله واسه خودش مردي شده ، بعد از 12 سال يه بار ديگه خاله شدن خيلي مي چسبه ، نه ؟؟!