مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

بخشي از مكالمات دردونه ي ما به زبان خودش

    آنچه مهبد مي گويد :                                                آنچه معني ميدهد : -------------------------------------                                 ------------------------------------------   ♥ پيشو ، پَليد ، ش...
14 اسفند 1391

زندگي دفتري از خاطره هاست

پسر عزيز تر از جانم ، جونم برات بگه كه مدتيه شعر ميخوني ، اگه من برات بخونم جاهايي كه مكث كنم تو ادامه ميدي و در غير اينصورت هر جا آينه ببيني ميزني زير آواز و با همه ي كلماتي كه خودت بلدي و با آهنگ شعر ميخوني و وقتي من نگاهت ميكنم خجالت ميكشي و دو تا دستاي نازت رو مياري روي چشمات تا مثلاً من نبينمت!!  عزيزززززم آخه مامان قربونت بره خجالت چرااااا ؟؟؟ ؟؟؟ اون قسمت هايي از شعر رو كه رنگي كردم ميخوني و از همه بيشتر از اون خطيش كه ميگه بابام بهم عيدي داد خوشت مياد و چندين بار تكرارش ميكني . يه توپ دارم   قل قليه سرخ و سفيد و    آبي ميزنم زمين   هواااا  ميره نميدوني تا كجا ميره...
5 دی 1391

طعم ِ عسل

 يادگاري از شيرين زبوني هاي 500 روزگي * ديشب مهبد دوان دوان به طرف مامان مياد و با اشاره به طرف شلوارش ميگه : " مامان مامان باژ  ، تي تي " هر كي گفت كه اين جمله يعني چي ؟؟ اين اولين جمله اي كه مهبد براي بيان احتياجاتش به زبون آورده و مفهومش اينه كه ماماني شلوارم رو در بيار تا برم دستشويي و pp كنم . اون لحظه ميخواستم مهبد رو درسته قورت بدم وقتي كه اينقدر خوب تونست با مامان صحبت كنه . * گل پسرم دايره ي لغاتش روز به روز گسترده تر ميشه و به پيشرفتهاي قابل ملاحظه اي دست پيدا ميكنه كه برايم خيلي جذابيت داره . از جمله لغاتي كه مدتي است ميتونه ادا كنه و خيلي هم به استفادشون علاقمند شده انبردست و چكش هستش كه مهبد اينطوري...
2 آبان 1391

15 ماهگي

گل پسرم 15 ماهگيت مبارك الان كه مهبد 15 ماهه شده ، من و بابايي يه دوره ي جديد از زندگي با مهبد رو تجربه ميكنيم .15 ماه زندگي شيرين ِ ما رنگ جديدي گرفته و هر روز با تجربه ي داشتن مهبد ، خاطرات شيريني در ذهنمان حك ميشه كه بيان آنها در اين پست خالي از لطف نيست . مهبد جان ديگه اون موجود كوچولو نيست كه يا بخوابه و يا بنشينه ، الان مهبد نياز به مراقبت بيشتري داره ،با مفهومات كلي آشناست . مفهوم اووف ، داغ بودن ،خوب بودن و بد بودن رو كاملاً درك ميكنه ولي دلش ميخواد كه خودش تجربه كنه . بطور مثال وقتي ليوان چاي رو مي بينه ميگه اووف ولي باز هم با احتياط دستش رو به طرف ليوان دراز ميكنه و به محضي كه گرماي چاي رو احساس ميكنه دستش رو ميكشه . وقتي كار ...
22 شهريور 1391

ادبیات مهبدی

 شازده پسر میدونی تا به امروز که 14 ماه و 14 روز سن داری توی ادبیات چه پیشرفت هایی داشتی ؟؟ پست زیر رو برات یادگاری می نویسم تا بدونی باهوش من چه طوری صحبت میکنه . تیلید  =  کلید آدی =   عاطی ( خاله عاطفه ) امی = امیر عمه = عمه دَ دو = کفش دیگر = جیگر اتب = اسب الوووو = الو آب ده = آب بده اوووم = غذا و چیزهای خوراکی بابادک = بادبادک نتن = نکن ن ِ = نون نُچ = همون نُچ خودمون که موقع کلافه شدن میگیم . صدای اسب و حالت اسب سواری رو بلدی و انجام میدی . صدای بع بعی هم یاد گرفتی . توله گربه های بیچاره ی توی حیاط رو با صدای ها...
27 مرداد 1391

شيرين زبونِ مامان ... عسلِ بابا

عزيز دلم دايره لغاتت روز به روز بهتر و گسترده تر ميشه و الان كه يكسال و يك ماه داري ميتوني الفاظ زير رو خوب ادا كني و مفهومت رو برسوني . بابا - ماما - مامي - ماماني - ني ني - آب - مَ مي - با بوزيك ( بابا بزرگ ) - بابا دان ( بابا جان ) - ماما دان ( مامان جان ) - تاتا ( تاب تاب ) اِت ( يك ) - دو - سه - ده - شيش - عمي ( عمه ) - دَدرا ( صدرا ) - تو ( توپ ) - اني ( علي ) - مِيا - موما و گاهي ما ما (كه هر سه تاشون يعني خاله محيا ) - مادر - دادا ( داداش ، براي صدا كردن مهرزاد ) - عمو - اَموم ( حموم - كه عاشق حمام كردني ) - جيش دَ - تاتي - دَف و دَ ( كفش ) -نانا (ناي ناي )- گيلاس - اُدان (ادكلن ) - اَدور ( انگور ) - آدائو ( آلبالو ) - الو ائو ( ال...
2 مرداد 1391

اخبار بعد از يكسالگي

گل پسر شيطونم سلام ماشاالله ديگه خوب و كامل راه ميري و ديشب براي اولين بار خودت بدون هيچ تكيه گاهي بلند شدي و تاتي كردي . هوووورراااااااااااا پسرم واسه خودش مردي شده ! روي پاي خودش مي ايسته ، راه ميره و دور ميزنه و تغيير مسير ميده !! خدايا شكرت . خيلي شيطوني ميكني ، از روي مبل 3 سوته ميري بالا و پاهاي كوچولوت رو ميزاري روي دسته مبل و با يك حركت جسورانه ميري روي اُپن آشپزخونه و تازه انتظار تشويق هم داري . يه خسارت هنگفت به بار اُوردي به اين صورت كه شما در كابينت رو باز كردي و بشقاب هاي كريستالم رو در آوردي و 4 تاشون رو همزمان شكستي !!!! بنابراين در كابينت ها رو از دست جنابعالي بستيم تا ظرف و ظروف و شيشه هاي ادويه جات و ... از دستتون در ام...
30 خرداد 1391