قصه از کجا شروع شد ؟ از گل و باغ و جوونه .....
نميدونم قصه رو از كجا شروع كنم ، اصلا ً نميدونم از كجا شروع شده كه بخوام قصه اش رو روايت كنم ، ازدلبستگي ريشه به خاك ، يا از دلبستگي آفتابگردون به خورشيد يا از دلبستگي ماهي به آب !!! نه ..... هيچ كدوم از اينا نيست . قصه ي رنگ و بوي سومين پاييز ِمتفاوت از دلبستگي من به تو شروع شد... همونطوري كه ماهي از بي آبي تاب نمياره منم از ناراحتي و دوري از تو بي تاب ميشم و آخر و عاقبتم ميشه مثل يه ماهي بدون آب !!! اينروزها يه ذهنيت و يه دل مشغولي ديگه واسم درست كردي و اون اينه كه صبح ها كه از خواب بيدار ميشي و مامان زري رو جايگزين من ميبيني گريه ميكني و ميگي ميخوام برم خونه ي خودمون و تا لحظاتي بهوونه گيري هات ادامه داره . شب ها هم موقع خواب با يه حس ...