مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

ميم مثل مـــــــــادر

مادر خوبم : به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سرزنده باد . مــــــادر واژه اي كه نمیتوانم کلامی در مورد اش بنویسم و عاجزم از وصفش فقط از خداوند میخواهم که تن سالم به مامان ِ گلم و همه ي مادران دنيا بده كه هميشه به دستان نوازشگرشون نيازمنديم و آغوششون رو گرم نگه داره كه امن ترين پناهگاه دنياست . خـدایا بالاتر از بهشت هم داری....؟ برای زیر پای مــــــــادرم می خواهم !! مامان ِ گلم اين شعر تقديم به شما ، با يك دنيا ارادت و احترام : آسمان را گفتم می توانی آیا بهر یک لحظهء خیلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت دیگر گردی گفت نی نی...
31 فروردين 1393

رنگين كمان ِ هفت رنگ ...

به يمن آمدنت هزاران ستاره در دلم خنديد تنها براي تو كه اولين و اخرين حكايت بي انتهاي دوستي هستي مينويسم كه بيادت هستم و هزاران شاخه گل مريم رادر روز ميلادت تقديمت ميكنم .... ***تولدت مبارك رنگين كمان ِ همه ي فصل ها !!*** ...
7 اسفند 1392

صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود ...

يكي بود يكي نبود ، غير از خدا هيچ كس نبود ، آخرين شب پاييزه و دختر ِ پاييزي ِ قصه ي ما ، موهاي سياهشو به درازاي امشب شونه كرده و صاف صاف مثل يه سفره پهنشون كرده روي زمين و همه ي ايرانيان رو به بهوونه ي يك دقيقه ، فقط يك دقيقه بيشتر با هم بودن دور هم جمع كرده تا جشن با شكوهي برپا كنن .... اسم  دخترك ِ قصه ي ما يلداست !!! حالا چرا يك دقيقه طولاني تر بودن ِ يلدا اينقدر اين شب رو متمايز كرده از همه ي شب هاي پاييزي بماند ! شايد يه جورايي قراره كه يه درس زندگي بگيريم و بدونيم يك دقيقه بيشتر باهم بودن و دور هم بودن چه ارزشي داره كه بخاطرش جشن برپا ميكنن !! پسرم ، يلداست و به بهانه ي اين يك دقيقه بيشتر ، سراغي از حافظ ميگيريم و با خوندن فات...
30 آذر 1392

روزهاي ِ آباني ِ ما

آبان زيبا و طلايي هم داره تموم ميشه ، البته آبان امسال مثل سالهاي قبل پر باران نبود ، ولي كلي خاطره انگيز و زيبا بود ..... ظهر تاسوعا مامان زري نذري داشت . بنابراين از شب قبل اونجا بوديم . موقع پوست گرفتن و خورد كردن سيب زميني ها كه شد همگي دور سفره ي بزرگي نشستيم و تو گل پسر دوست داشتني هم ما رو همراهي ميكردي البته نه با چاقو و پوست گير . با يه روش كاملا ً جديد كه خودت اختراعش كرده بودي . بدين صورت كه يه چاقو تيز كن و يه دونه انبر دست بزرگ برداشته بودي و كاملا ً پسروونه سيب زميني ها رو خورد كردي . اجرت با امام حسين عسل پسرم ..... امسال خيلي كمتر تونستم به مامان زري كمك كنم ولي به قول خاله عاطفه اصل كاري رو نگه داشتن از همه سخت تره البت...
28 آبان 1392

به سلامتي ِ پدر

امسال انجمن زنان متفكر، انجمن زنان زبل و كلي انجمن متفرقه مشغول بكار شدند كه روز مرد رو با اس ام اس هاي خيلي با مزه به مردان ايران زمين تبريك گفتند و ما هم همه ي اون اس ام اس ها رو واسه بابا مهدي فوروارد كرديم و با يه هديه ي خيلي كوچولو روزش رو بهش تبريك گفتيم .البته همون روزي كه بابا مهدي كادوش رو گرفت آقا مهبد هم صاحب يه هلي كوپتر خوشگل شد كه تا الان دو تا باله هاش شكسته و ....... ديگه تقريبا ً چيزي ازش نمونده آخه خلبان مهبد هلي كوپترش رو مي بره روي اُپن آشپزخونه و با شتاب هولش ميده پايين و ميگه " پر باز "   !!!!!!!!!!!!!!!!!  ( پرواز ) روز مرد رو به تمام پدران ايران زمين به خصوص پدر ارجمندم بابا بهمن ، همسر خوب و دلسوزم ،...
4 خرداد 1392

سورپرايز

يه سورپرايز خوشگل از طرف بابا مهدي مهربون ديشب به مناسبت روز زن اتفاق افتاد كه هنوز شيريني شو دارم مزه مزه ميكنم . دستت درد نكنه مهدي جون كه كلي خوشحالم كردي . البته به جز سورپرايز كردن من يه نكته  ي حائز اهميت ديگه هم داشت و اون فرهنگ سازي واسه ي مهبد بود . يه خاطره ي شيريني كه قشنگيِ اين سورپرايزو دو چندان ميكنه اين بود كه وقتي هديه رو از بابا مهدي گرفتم و بسي خوشحالي كردم و بعد هم تشكر و بوسه و .... مهبد متعجب مشغول تماشاي رفتار هيجان زده ي من بود كه بدو بدو رفت كيف مهد كودكش رو آورد و با سرعت هر چه تمام تر دست كرد توي كيفش و يه مداد در آورد و گفت " منم اينو حَريدم " وااااااااااااي كه هر چي بگم كم گفتم . اينقدر با مزه ...
11 ارديبهشت 1392

مادر سر چشمه گیتی...

غنچه ای در سبزه زار زیبای طبیعت شکفت و کلمه ی مادر ، در پهنه گلبرگان سرخ آن  بیرون جهید و خود را در آسمان بیکران آبی  سوار بر بال پرنده محبت دید.  آری! به راستی مادر کیست که گیسوانش هم چون گیسوان فرشته طلایی است؟ مادر کیست که زمزمه محبتش لالایی است؟  مادر آنست که گهواره چوبین فرزندش را از لابلای صخره ها و از میان آبشارها و صدها گل زیبای یاسمن بیرون می کشد و با دستان مهرآمیزش آن را تکان می دهد... مادر آنست که اشکش همچون شبنم بر قلب گلبرگ ، گل عشق است، صدایش هم چون مرغ غزل خوان در طبیعت است و بوسه اش همچون نور خورشید بر سبزه زار است و استواریش همچون کوهی بر دل خاک... مامان عزيزم روزت را ارج می نهم و بوسه میزنم بر جا...
11 ارديبهشت 1392

22 ماه زندگيت مبارك

گل پسر ماماني 21 ماه از لذت با تو بودن ميگذره و امروز ماهگرد همون لحظه ي زيباست ، همون روزي كه طنين صدات اشك شوق رو به چشمام جاري كرد . همون لحظه هايي كه براي هميشه لذتش رو تو وجودم جاودانه كردم . مهبد عزيزم شروع بيست و دومين ماه زندگيت مبارك . لحظه هايي سرشار از شوق و اشتياق و لبخند و شادي برايت آرزومندم . البته قرار بود پست نداشته باشيم ولي حيفم اومد اين لحظه رو جاودانه نكنم ....
22 اسفند 1391

سپندار مذگان

روزهای بی محبت می رود از روزگار        می رسد عاشق به کوی عشق یار        می دهد عشق زمین این روز بار           می دهد عاشق به دست یار، نار نزد فرهاد بیستون یک تل خاک                 عشق سازد این زمین را پاک پاک           دلبران عاشق ،لیلی سرشت                   مشق عشق را با جنون خواهند نوشت ...
29 بهمن 1391