مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

پسر ناز نازي من در 8 ماه و 24 روزگي

1390/12/17 10:51
نویسنده : مامان مهدیه
1,074 بازدید
اشتراک گذاری

پسر ناز نازي من شبها يه خورده نا آروم شده . حدود ساعت 2 تا 5 صبح بارها و بارها بيدار ميشه و گريه ميكنه ! علتشو هنوز كشف نكردم با دستش به بيرون اتاق اشاره ميكنه و وقتي ميگيرمش بغل و راه ميرم ساكت و آروم توي بغلم خوابش ميره . گاهي وقتا هم بهش آب ميدم و ميخوابه ! اما علتش تشنگي نميتونه باشه ، چون خيلي پشت سر بعد از خوردن آب هم بيدار ميشه . بعد از ظهرا هم خوابش خيلي كم شده .كلا ً برنامه خواب و زندگي من هم با قبل متفاوت شده !!! الان چشمام داره از بي خوابي ميسوزه .  گل پسري مامانو اذيت نكن . دورت بگردم از هيچ چيزي نترس من و بابا باهاتيم . نميدونم سرما خوردگيه يا علائم دندون درآوردنه ... آب ريزش بيني و اشك چشم اين روزها گل پسري رو خيلي اذيت ميكنه . حاضره مماخشو بخوله ولي مامان پاكش نكنه !!!


از گله و شكايت كه بگذريم .... پسر گلم با دندون تيز و قشنگش همه چيزو ميخوره و اگر هم خوردني نباشه مثل موس و كنترل و ... تا تونسته روي اونها خش انداخته . خاله عاطفه جون 2 شب پيش اومد خونمون و واسش كادوي سر دندوني آورده يه بلوز و شلوار خوشكل كه گذاشتيم عيد تنت كنيم و بعدا ً كه عكس باهاش انداختي توي توضيحات عكس برات مينويسم كه يادگاري بمونه . كلي اون شب باهات بازي كرد و سرگرمت كرد . دستش درد نكنه آخه اون شب مامان اصلا ً حالش خوب نبود . تو هم كلي بازي و خنده كردي و من كيف خنده هاتو ميكردم . اين روزها خاله محيا رو اوما صدا ميكني و كلي بوسش ميكني و باهاش بازي ميكني . خاله محيا چند باري حمامت كرده و ميگه اينقدر تو حمام پسر خوبيه كه من يادم رفت بايد ميرفتم دانشگاه ...!خاله الهام كه وقتي مي بينتت كلي فشارت ميده و محكم بوست ميكنه و بعد از اعتراض من ميگه به تو چه ؟ سهم خودمو بوس كردم . بابا بهمن كه عاشق خوراكي دادن به تو و همه نوع غذا و ميوه و آجيل و ... رو له ميكنه و بهت ميده و بعدش هم كلي باهات بازي ميكنه . و در نهايت مامان زري كه همه روزه ازت مراقبت ميكنه و اصل زحمتت ماله ايشونه . انشا الله يه روزي از خجالتش در بيام .{#emotions_dlg.e20}

پنج شنبه ها آخر شب هم ميريم خونه مامان بزرگ ( مامان بابا مهدي ) و همه ي عمه ها و عموها اونجا جمعن و كلي دور و برت شلوغ ميشه و ذوق ميكني . مازيار و مهرداد و نگار و نگين باهات بازي ميكنن و تو هم كلي براشون جيغ ذوق ميكشي ! و من و بابا مهدي هم سعي داريم كل شيرين كاري هايي كه در طول هفته ياد گرفتي رو بهشون نشون بديم ! مامان بزگ واست يه بلوز سفيد خيلي خوشگل عيدي خريده ولي هنوز بهت ندادش فقط به من نشون داد كه اندازت باشه و بعدا ً ( عيد ) بهت كادو بده . عكس اونم وقتي پوشيدي واست ميزارم .

از شيرين كاري جديد هم بگم كه وقتي من دستامو ميزارم جلوي چشمم و صداي گريه در ميارم تو با دستاي كوچولوت دست منو بر ميداري و من ميگم دالي ، و بعد نوبت تو ميشه دستامو ميزارم رو چشماي نازت و تو صداي گريه در مياري اووووو ... و من دستامو ميدم كنار تو ميخندي و من باز ميگم دالي و كلي با هم بازي ميكنيم .

عزيز دلم مثل هميشه من وبابايي دوستت داريم و تا برگي ديگر از خاطراتت ، خدانگهدارت .


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

نانازيا
17 اسفند 90 12:04
سلام ازتون دعوت می کنیم شما هم کوچولوتون رو در قرعه کشی افتتاحیه سایت نانازیا شرکت بدین. آرزوی سلامتی و شادابی برای خودتون و کوچولوتون داریم نانازیا ، شهر اينترنتي بچه ها www.nanazia.ir
امیرمحمد واسراکوچولو
20 اسفند 90 11:14
امیدوارم عید بابوسه هایش بهاربا گلهایش و سال نو با امید هایش بر تو ای عزیز پیشاپیش مبارک باشد