9 ماهگي مهبد

گل پسري سلام و صد سلام به تو دسته گل مامان . عزيز دلم 9 ماهگيت مبارك . الهي من فدات بشم ، امروز ساعت 8 صبح وقتي داشتم لباس تنتت ميكردم كه ببرمت پايگاه بهداشت واسه قد و وزن ، از خواب ناز بيدار شدي و يه خورده غر زدي . من زياد اذيتت نكردم و خوابوندمت توي CARRYER و يه پتوي گرم انداختم روي تو گل پسري و كلاه هم گذاشتم سرت و فقط چشماي قشنگت بيرون بود . خلاصه شما تنبل پسر من كه حسابي خوابت مي اومد ، نه حركت ميكردي و نه سر و صدا فقط متعجبانه و متفكرانه دور و برت رو نگاه ميكردي ( البته سرت رو هم نمي چرخوندي فقط با چشماي نازت ). خلاصه به پايگاه بهداشت هم كه رسيديم در همين حالت به سر ميبردي كه يه ني ني كه نوبتش زودتر از تو بود به داخل اتاق رفت وقتي كه واكسن زد صداي جيغش چرت شما رو پاره كرد و خلاصه شما براي پيدا كردن صاحب صدا به حالت نشسته درآومدي و به طرف در اتاق نگاه ميكردي ... قربونت برم فكر كنم چون زبون ني ني رو مي فهميدي دلت واسش سوخت !

وقتي نوبت ما شد و رفتيم توي اتاق ، قند عسلم با لبخند شيرين و مهربانانه هميشگيش توجه خانم هاي مركز بهداشت رو به خودش جلب كرد و اونها هم بهت گفتن سلام خوش اخلاق... دور سر 48 - قد 75 و وزن هم مثل هميشه نرمال و طبيعي و تپلي .... قدت نسبت به 7 ماهگي 2 سانت و دور سرت 1 سانت و وزنت 1 كيلو گرم افزايش پيدا كرده بود و شكر خدا همه چيز طبيعي بود و من خوشحال و خندون از سلامت گل پسرم ، رسوندمت خونه مامان زري و به محل كارم برگشتم .

يادت نره دوست دارم ، خيلي دلم تنگه برات ...

دار و ندارمو بگير مال خودت ، مال بابات

مهبد و مهدي عزيز هر دو تاتون رو خيلي دوست دارم .  فعلا ً