به شكرانه ي بودنت ....
سلام تك گل ِ زندگي ِ مامان و بابا
عزيز دلم چند روزي ميشه كه واست ننوشتم و تنها دليلش اين بود كه به شكرانه ي بودنت و سلامتت يه مراسم دعا نذر كرده بودم كه بالاخره پنج شنبه 91/9/9 برگزارش كرديم و براي همين توي هفته ي اخير درگير تداركات اين مراسم بودم ، ضمن اينكه شما گل پسري دوباره مريض شدي ، الهي مامان فدات بشه و چشماي ناز و معصومت كه از شدت تب نيمه باز و بي حال باشه رو ديگه هيچ وقت نبينه .
« شرح مفصل آنچه بر ما گذشت در ادامه ي مطلب »
سه شنبه 91/9/7 : صداي پر انرژي يه دوست ِ عزيز " الهه جون مامان يسنا " رو شنيدم و كلي از صداي پر مهرش انرژي گرفتم . عصر به قصدِ خريد به خيابون رفتيم ، شما گل پسر تازه از خواب بيدار شده بودي و در حال چرت زدن به تماشاي بيرون نشسته بودي ، يه دفعه با حالت تهوع و استفراغ شروع به لرزيدن كردي ، با عجله برگشتيم خونه و شما دوباره خوابيدي . ولي شديد تب كردي و همش ناله ميكردي ، شب مامان زري هم اومد خونمون كه ببينه چرا تو عزيز ِ دل يه دفعه اينطور شدي !!
شب با بابا مهدي برديمت يه كلينيك شبانه روزي و دكتر اونجا تشخيص داد كه شما سرما خوردي و گلوت عفونت كرده !! داروهاي تجويز شده هم توسط آقاي دكتر محترم شربت ديفن هيدرامين ، شياف استامينوفن ، كپسول سفكسيم و 2 تا آمپول آمپي سيلين !!!! ( امان از اين تشخيص هاي اشتباه پزشكان : آخه كي ديده كه به بچه 1.5 ساله كپسول بدن ؟؟؟؟؟!!!) ما هم چون داروها رو ديديم تصميم گرفتيم كه از مصرف همچين داروهايي جداً خودداري كنيم و فقط به استفاده از شياف و شربت استامينوفن بسنده كنيم كه تا فردا خدا بزرگه .....
چهارشنبه 91/9/8 : صبح تا ساعت 11.30 كنارت موندم و چون يه مقدار كارهاي شركت زياد بود سپردمت به مامان زري و رفتم سر كار . حدود ساعت 13.30 هم دوباره برگشتم پيشت . عزيز دلم توي اين روزهايي كه مريض شدي خيلي خيلي بهوونه گير هم شدي و همش گريه ميكني .ساعت 4 عصر هم با بابا مهدي برديمت دكتر عليمحمدي . پزشك خودته و تشخيص خيلي خيلي خوبي داره . خدا هميشه كمكش كنه كه هميشه كمكمون كرده و با تشخيص هاي به موقع و درستش نگراني هامون رو برطرف كرده . البته مطبشون خيلي شلوغه و هميشه خيلي معطل ميشيم ولي ارزشش رو داره ....
خلاصه دكتر عليمحمدي با معاينه تشخيص دادن كه تبش نشون دهنده ي يه عفونته و نيازه كه يه آزمايش ادرار و يه آزمايش خون داره كه مطمئن بشيم و بعد دارو بديم . و فعلا ً شربت ايبو بروفن و شياف استامينوفن استفاده بشه . تقريباً تا ساعت 19 بيرون بوديم . شب هم مهمون داشتيم و چون ما درگير بوديم مامان زري طبق معمول زحمت كشيد و به جاي من شام درست كرد و آورد خونه ي ما . شب با مهرزاد بازي كردي و تبت اومده بود پايين و حال عموميت بهتر بود .
پنج شنبه 91/9/9 : صبح رفتيم آزمايش و چون دكتر اورژانسي نوشته بود قرار شد كه جواب يه بخشي از آزمايش رو عصر بگيريم و مابقي جوابها تا شنبه عصر طول ميكشيد . خلاصه توي آزمايش نشون داد كه كمي خون توي ادرارت هست !!! كلي مهمون داشتيم به خاطر همون مراسمي كه برات اولش شرح دادم با يه مهبد بد اخلاق و بهونه گير كه حتي حاضر نبود بغل بابا مهدي و يا مامان زري بره ، كل مراسم توي بغلم بودي و تا ازت لحظه اي فاصله ميگرفتم صدا ميزدي " مَديه ، مامان "
الهي من دورت بگردم تو رو خدا زود خوب شو كه مامان اصلاً تحمل و ظرفيتش رو نداره .
جمعه : براي نشون دادن جواب آزمايش و اطمينان خاطر برديمت بيمارستان گردو ، دكتر خليلي تشخيص دادن كه كليه هات به خاطر سرما التهاب داره و مقدار خون ديده شده خيلي كمه ولي بهتره كه شربت سفكسيم رو شروع كنيم و حتما از كليه و مجاري ادراري سونو گرافي بگيريم . البته حال عموميت خيلي خوب بود ولي همچنان بهوونه گير و يه خورده عصبي
ماماني فدات بشه امسال ركورد هرچي مريضي بوده رو شكستي ها ، پسرم آخه تو كه ماشالله پارسال توي اين فصل قوي بودي ، ولي امسال همش سرما خوردي و .... اينقدر پشت سر هم مريض بودي كه حتي فرصت نكرديم واكسن آنفولانزا برات بزنيم . حالا تا عصر كه جواب آزمايشات بياد و ببريمت پيش دكتر عليمحمدي و ببينيم كه ايشون چه تشخيصي دارن ؟؟؟؟
خدايا خودت حافظ گل پسري باش ....
خدايا تو را سپاس به شكرانه ي بودنش ...
بعداً نوشت : شنبه عصر 91/09/11 مهبد رو با جواب آزمايشات برديم پيش دكتر عليمحمدي و ايشون تشخيص دادن كه هيچگونه عفونتي نسيت و خدا رو شكر آزمايش خونش هم خوب خوبه ، فقط به دليل اين كه در ادرار خون ديده شده قرار شد آزمايش ادرار تكرار بشه و صبح روز دوشنبه جهت انجام سونو گرافي از كليه و مجاري ادراري به مطب دكتر صافي مراجعه كنيم تا از اينكه در كليه و مجاري ادرار سنگي نيست اطمينان حاصل كنيم .
بعداً نوشت 2 : براي مهبد آزمايش ادرار رو تكرار كرديم ، ديگه از خون در ادرار خبري نبود ، تب مهبد پايين اومده و ديگه داغ نيست ، حال عموميش عاليه ، بهونه گيريش كمتر شده ، فقط يه كمي عطسه و سرفه داره كه اونم به لطف ِ هواي آلوده ي شهرمونِ ، به خاطر بيش از حد آلوده بودن امروز مهبد رو از خونه بيرون نبرديم ولي امروز خودم با جواب آزمايش مجدد ميرم پيش دكتر مهبد تا ديگه مطمئن مطمئن بشيم .
از همه ي دوستاي مهربوني كه توي اين مدت جوياي احوالمون بودن و با نظراتشون دلگرممون كردن و دوست عزيزم الهه جون مامان يسنا كه هر روز ازمون خبر ميگرفت خيلي خيلي خيلي ممنونم ، اميدوارم كه بتونم به خوبي براي همتون جبران كنم .