مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

به شكرانه ي بودنت ....

1391/9/11 9:09
نویسنده : مامان مهدیه
1,098 بازدید
اشتراک گذاری

سلام تك گل ِ زندگي ِ مامان و بابا

عزيز دلم چند روزي ميشه كه واست ننوشتم و تنها دليلش اين بود كه به شكرانه ي بودنت و سلامتت يه مراسم دعا نذر كرده بودم كه بالاخره پنج شنبه 91/9/9 برگزارش كرديم و براي همين توي هفته ي اخير درگير تداركات اين مراسم بودم ، ضمن اينكه شما گل پسري دوباره مريض شدي ، الهي مامان فدات بشه و چشماي ناز و معصومت كه از شدت تب نيمه باز و بي حال باشه رو ديگه هيچ وقت نبينه .

 

« شرح مفصل آنچه بر ما گذشت در ادامه ي مطلب »

سه شنبه 91/9/7 : صداي پر انرژي يه دوست ِ عزيز " الهه جون مامان يسنا "  رو شنيدم و كلي از صداي پر مهرش انرژي گرفتم . عصر به قصدِ خريد به خيابون رفتيم ، شما گل پسر تازه از خواب بيدار شده بودي و در حال چرت زدن به تماشاي بيرون نشسته بودي ، يه دفعه با حالت تهوع و استفراغ شروع به لرزيدن كردي ، با عجله برگشتيم خونه و شما دوباره خوابيدي . ولي شديد تب كردي و همش ناله ميكردي ، شب مامان زري هم اومد خونمون كه ببينه چرا تو عزيز ِ دل يه دفعه اينطور شدي !!

شب با بابا مهدي برديمت يه كلينيك شبانه روزي و دكتر اونجا تشخيص داد كه شما سرما خوردي و گلوت عفونت كرده !! داروهاي تجويز شده هم توسط آقاي دكتر محترم شربت ديفن هيدرامين ، شياف استامينوفن ، كپسول سفكسيم و 2 تا آمپول آمپي سيلين !!!! ( امان از اين تشخيص هاي اشتباه پزشكان : آخه كي ديده كه به بچه 1.5 ساله كپسول بدن ؟؟؟؟؟!!!) ما هم چون داروها رو ديديم تصميم گرفتيم كه از مصرف همچين داروهايي جداً خودداري كنيم و فقط به استفاده از شياف و شربت استامينوفن بسنده كنيم كه تا فردا خدا بزرگه .....

چهارشنبه 91/9/8 : صبح تا ساعت 11.30 كنارت موندم و چون يه مقدار كارهاي شركت زياد بود سپردمت به مامان زري و رفتم سر كار . حدود ساعت 13.30 هم دوباره برگشتم پيشت . عزيز دلم توي اين روزهايي كه مريض شدي خيلي خيلي بهوونه گير هم شدي و همش گريه ميكني .ساعت 4 عصر هم با بابا مهدي برديمت دكتر عليمحمدي . پزشك خودته و تشخيص خيلي خيلي خوبي داره . خدا هميشه كمكش كنه كه هميشه كمكمون كرده و با تشخيص هاي به موقع و درستش نگراني هامون رو برطرف كرده . البته مطبشون خيلي شلوغه و هميشه خيلي معطل ميشيم ولي ارزشش رو داره ....

خلاصه دكتر عليمحمدي با معاينه تشخيص دادن كه تبش نشون دهنده ي يه عفونته و نيازه كه يه آزمايش ادرار و يه آزمايش خون داره كه مطمئن بشيم و بعد دارو بديم . و فعلا ً شربت ايبو بروفن و شياف استامينوفن استفاده بشه . تقريباً تا ساعت 19 بيرون بوديم . شب هم مهمون داشتيم و چون ما درگير بوديم مامان زري طبق معمول زحمت كشيد و به جاي من شام درست كرد و آورد خونه ي ما . شب با مهرزاد بازي كردي و تبت اومده بود پايين و حال عموميت بهتر بود .

پنج شنبه 91/9/9 : صبح رفتيم آزمايش و چون دكتر اورژانسي نوشته بود قرار شد كه جواب يه بخشي از آزمايش رو عصر بگيريم و مابقي جوابها تا شنبه عصر طول ميكشيد . خلاصه توي آزمايش نشون داد كه كمي خون توي ادرارت هست !!! كلي مهمون داشتيم به خاطر همون مراسمي كه برات اولش شرح دادم با يه مهبد بد اخلاق و بهونه گير كه حتي حاضر نبود بغل بابا مهدي و يا مامان زري بره ، كل مراسم توي بغلم بودي و تا ازت لحظه اي فاصله ميگرفتم صدا ميزدي " مَديه ، مامان "

الهي من دورت بگردم تو رو خدا زود خوب شو كه مامان اصلاً تحمل و ظرفيتش رو نداره . استرسآخ

جمعه : براي نشون دادن جواب آزمايش و اطمينان خاطر برديمت بيمارستان گردو ، دكتر خليلي تشخيص دادن كه كليه هات به خاطر سرما التهاب داره و مقدار خون ديده شده خيلي كمه ولي بهتره كه شربت سفكسيم رو شروع كنيم و حتما از كليه و مجاري ادراري سونو گرافي بگيريم . البته حال عموميت خيلي خوب بود ولي همچنان بهوونه گير و يه خورده عصبي کلافه

ماماني فدات بشه امسال ركورد هرچي مريضي بوده رو شكستي ها ، پسرم آخه تو كه ماشالله پارسال توي اين فصل قوي بودي ، ولي امسال همش سرما خوردي و .... اينقدر پشت سر هم مريض بودي كه حتي فرصت نكرديم واكسن آنفولانزا برات بزنيم . حالا تا عصر كه جواب آزمايشات بياد و ببريمت پيش دكتر عليمحمدي و ببينيم كه ايشون چه تشخيصي دارن ؟؟؟؟

خدايا خودت حافظ گل پسري باش ....نگران

  خدايا تو را سپاس به شكرانه ي بودنش  ...

 


بعداً نوشت : شنبه عصر 91/09/11 مهبد رو با جواب آزمايشات برديم پيش دكتر عليمحمدي و ايشون تشخيص دادن كه هيچگونه عفونتي نسيت و خدا رو شكر آزمايش خونش هم خوب خوبه ، فقط به دليل اين كه در ادرار خون ديده شده قرار شد آزمايش ادرار تكرار بشه و صبح روز دوشنبه جهت انجام سونو گرافي از كليه و مجاري ادراري به مطب دكتر صافي مراجعه كنيم تا از اينكه در كليه و مجاري ادرار سنگي نيست اطمينان حاصل كنيم .

بعداً نوشت 2 : براي مهبد آزمايش ادرار رو تكرار كرديم ، ديگه از خون در ادرار خبري نبود ، تب مهبد پايين اومده و ديگه داغ نيست ، حال عموميش عاليه ، بهونه گيريش كمتر شده ، فقط يه كمي عطسه و سرفه داره كه اونم به لطف ِ هواي آلوده ي شهرمونِ ، به خاطر بيش از حد آلوده بودن امروز مهبد رو از خونه بيرون نبرديم ولي امروز خودم با جواب آزمايش مجدد ميرم پيش دكتر مهبد تا ديگه مطمئن مطمئن بشيم .

از همه ي دوستاي مهربوني كه توي اين مدت جوياي احوالمون بودن و با نظراتشون دلگرممون كردن و دوست عزيزم الهه جون مامان يسنا كه هر روز ازمون خبر ميگرفت خيلي خيلي خيلي ممنونم ، اميدوارم كه بتونم به خوبي براي همتون جبران كنم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

عموی محیط بان
11 آذر 91 10:41
سلام خسته نباشید با ارزوی سلامتی برای نی نی نازتون شمارو دعوت میکنم یه سری به وبم بزنید و نظرتونو بدین ممنون
این دسته گل واسه نی نی نازززززززززز




سلام عموي محيط بان ، ممنون از دسته گلي كه برامون فرستادي .
چشم ميايم وبتون .

الهه مامان یسنا
11 آذر 91 12:34
وای مهدیه جان خیلی ناراحت شدم به خدا. چی شده آخه یه دفعه ای؟؟دلم گرفت با مریضی مهبد...الان بهن زنگ میزنم اصلا اینطوری فایده نداره


فدات بشم الهه ي ناز . ايشالله كه همه ي ني ني ها هميشه سالم باشن و خدا يسناي گل رو واست نگه داره . مرسي از تماس پر مهرت . كلي با صدات انرژي گرفتم به خدا .
سارا مامان آرام
11 آذر 91 12:56
آخی عزیزم ، انشاءالله که هر چه زودتر بهبود پیدا کنه
خیلی ناراحت شدم
نذرتون هم قبول باشه


سلام ممنونم سارا جون .
شیما مامان درینا
11 آذر 91 13:38
نذرت قبول باشه می دونم الان چه حالی داری و دل تو دلت نیست احساسی که بارها تچربش کردم ایشالا که زود خوب خوب می شه نگران نباش با مصرف یه شربت حل می شه به قول مامانم بچه ها تا بزرگ شن از این جور مسائل براشون پیش میاد ایشالا که برای مهبد عزیزم کمتر و کمتر باشه . ویروس هم زیاده متاسفانه هر چی مراقبت می کنی باز هم مریض می شن خدا رو شکر که حال عمومی اش بهتره و تبش قطع شده .


سلام شيما جون ، فدات شم . مرسي از حضورت و دلگرمي كه بهم دادي . متاسفانه با اين هواي آلوده اين بچه هاي طفل معصوم هر روز درگير يه بيماري هستن !!!!
مامان آراد(خاطره)
12 آذر 91 1:39
سلام...امیدوارم که حالتون خوب باشه...
آراد در مسابقه نی نی فشن شرکت کرده...خوشحالمون میکنین اگه به وبلاگی که پایین براتون میزارم برین و برامون که کدمون 007 هستش رای بدین...هر وبلاگ میتونه به دو نفر رای بده...
http://ninimod.niniweblog.com/post20.php


سلام عزيزم ، به چشم اطاعت ميشه .
مامان نيروانا
12 آذر 91 9:10
آخي مهديه جان، چه روزاي سختي بوده، الان مهبدم چطوره؟
فداي تو دوست نازنينم بشم كه با اينهمه مشغله و درگيري، هديه ي با اون قشنگي براي تولد نيرانام به يادگار گذاشتي. دستتو ميبوسم و منم با تمام وجود دعا ميكنم حال گل پسرمون زودِ زود خوب بشه. به شكرانه ي بودنش دست خدا رو ميبوسم نذرت قبول مهديه جان

سلام فريباي نازنينم ، فدات بشم الهي . الحمدلله كه مهبد الان خوبه تا ببينيم خدا چي ميخواد . شرمنده ي تو دوست نازنين و نيرواناي گلم هستم كه يه خورده دير رسيديم واسه جشن تولد . ممنون از دعاي خوبت ، ايشالله كه همه ي كوچولوها در پناه خدا باشن . مي بوسمتون عزيزاي من .
مامان پریسا
12 آذر 91 14:27
قبول باشه عزیزم.

ایشالله مهبد جان به زودی خوبه خوب بشه.


ممنون عزيزم .
mamanebaran
12 آذر 91 15:52
سلام عزيز دلم ، بلا دور باشه ، الهي قربون مهبد كوچولوم برم كه مريض شده فرشته نازه من ، خاله قربونه اون چشماي خوشگلش ،' مهديه جونم ميدونم روزاي سختي داشتي عزيزم توكلت به خدا باشه ، مهبد عزيزم قهرمان كوچولوي ما زوده زود خوب ميشه و مامان مهديه رو از نگراني درمياره ، مهديه جون مراقبه خودت باش به چيزاي خوب فكر كن و و مطمئن باش زودي خوب ميشه از طرف من مهبد كوچولومو ببوس


سلام فاطمه جونم . قربونت برم مهربونم . ممنون كه اومدي پيشمون . چشم حتماً به چيزاي خوب فكر ميكنم چون قطعاً اثر بخش تره .
خاله محیا
13 آذر 91 16:55
فدایِ این گل پسری که اصلا" طاقت دیدن مریضیشو ندارم ایشالا که زودتر خوبِ خوب بشی عزیزِ خاله.دوستت دارم.بوووووووووووووسسسسسس

فداي تو خاله محياي مهربون .مهبد هم دوست داره ....بوووووووووووووسسسسسس
♥ مامان آمیتیس ♥
14 آذر 91 5:24
ایشالا که مهبد جون زود خوب بشه و هر چی مریضیه ازش دور باشه انشاا...



ممنونم شهره جون .
♥ مامان آمیتیس ♥
14 آذر 91 5:27
خدا رو شکر که جواب آزمایشش مشکلی نداشت....
مهدیه جون اسپندم حتما دود کن برای مهبد جون


سلام عزيزم . چشم حتماً اسپند دود ميكنم .
مامان سمانه
18 آذر 91 2:10
خاله فدات بشه که مریض بودی و اذیت شدی
دوست دارم همیشه بخندی و شاد باشی
خدارو شکر که مشکل خاصی نبوده و الان بهتری
مامان مهدیه جون شما هم خسته نباشی میدونم با مریضی گل پسری لحظات سختی و گذرونی
بچه ها موقع مریضی فقط مادرشونه که آرومشون میکنه
بردیا هم هر وقت مریض و بی حاله از بغل من جدا نمیشه


سلام مامان سمانه .خوبي عزيزم ؟ برديا و آندياي نازنين چطورن ؟ ايشالله كه كوچولوهاي شماهيچ وقت مريض نشن و هميشه شاد باشن . مي بوسمتون .
مامانیه سپهر
19 آذر 91 8:42
سلام مهدیه جان. واییییییییی به خدا شرمندم. بخدا نمیدونستم مهبدی مریض شده. چی شده بود پس قربونت برم؟الان بهتره خدا رو شکر؟خوبه؟ مشکلی نداره؟
عزیزم چقد اذیت شده پسرم؟ مهدیه جان هروقت سپهر مریض میشه هزاران بار آرزو میکنم من جای ا.ون مربض بشم ولی یه خار نره تو پای سپهر.
الهی قربونش بره خاله.
بازم شرمنده مهدیه جونم.


عزيزم . خدا نكنه . فداي تو دوست خوبم ، دشمنت هميشه شرمنده باشه . ضمناً محبت شما بارها و بارها و بارها به من اثبات شده . من هميشه در مقابل خوبيهات كم ميارم . عزيزمي به خدا ....