مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

عسل ِ بابا

1392/4/22 13:55
نویسنده : مامان مهدیه
689 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم . اينروزها خيلي شيطون و با مزه و بلا شدي ... اينقدر حرفهات واسمون شيرينه و جذابه كه حتي سر كار هم با بابا مهدي مرورش ميكنيم و كلي بهت مي خنديديم . شيريني ِ زندگي من ، اينقدر با مزه صحبت ميكني و دل ميبري كه هر چي واست بگم كم گفتم . از همه چيز بايد سر در بياري و با چشمان جستجو گرت فقط به دنبال شيطنت هاي كودكانه ات هستي . بهت ميگم زندگي ِ كي هستي ؟ ميگي مامان مهديه ، نفس ، عمر ، خوشگل ، جيگر هم به همين منوال سوال ميشه و همه رو مامان جواب ميدي ...

بهت ميگم پس چيه بابا مهدي ؟؟؟؟ با اون لهجه ي خوشگل كودكانت ميگي " عَشَل ِ بابا " ( عسل بابا ) اي شيطون خودت هم ميدوني عسلي ها ....

به تبليغات ماهواره خيلي علاقمند شدي و مي شيني با دقت نگاه ميكني و ميگي " مثل ِ مال ِ منه ها "  يا با يه لحن عجيبِ آميخته به ناراحتي ميگي " من اينو ندالم ها "

براي يادگيري خيلي علاقه نشون ميدي و همه چيز رو بخوبي ياد ميگيري ، ولي موقع سوال و جواب و سنجش كه ميشه بايد به زور از دهنت حرف بكشيم !!!! مثلا ً بگيم خاله ستاره داره گوش ميده و ميخواد بشنوه كه اگه بلدي واست سي دي جايزه بياره ..... بعد با كلي ادا و اصول جواب سوال رو بدي . بيشتر ترجيح ميدي از من درس بپرسي . مياي و چند تا كلمه مي چيني جلوت و رو به من ميگي " پسرم اينجا چي نبشته ؟؟  الهي من قربون روي ماهت بشم كه خوب بلدي اداي منو در بياري .

وقتي صداي دختر كوچولوي همسايه رو ميشنوي ميگي " مامااااااااان دوستمه ..... ميخوام باش حرف بزنم ..... " تا در رو برات باز كنم ميگي " سلام اسمت چيه ؟ نينا ؟ " اسمش دينا ست ولي گفتنش واست سخته . بعد هم ميگي  " من مهبدم " من دورت بگردم كه صد دفعه تا حالا خودت رو بهش معرفي كردي ولي فكر ميكني براي هر بار برقرار ارتباط كردن لازمه كه هم اسم اون رو بپرسي و هم خودت رو معرفي كني .

دو شب پيش عمو رامين ( يكي از دوستان ِ خوبمون ) اومد خونمون ، تو هم رفته بودي دستشويي ! وقتي از دستشويي در اومدي و ديديش اصلا ً نتونستي از خوشحالي خودت رو كنترل كني و چنان پاي لخت پريدي بغلش كه بنده ي خدا شوكه شده بود . اينقدر خوشحال بودي كه تا آخر شب بالا و پايين پريدي و كيف كردي . البته از بس عمو رامين با محبت و مهربونه ، واسه همينه كه تو خيلي شيفته اش شدي .

عزيزتر از جان ِ من خيلي خيلي دوستت دارم ، زود برميگرديم با عكس هاي مهبد .................

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

نازنین
22 تیر 92 14:12
سلام حالتون خوبه؟
خواهرم نيکو تو مسابقه ني ني وبلاگ شرکت کرده.
تا الان نفر سي و سومه.
توروخدا بيايد عکسشو ببينيد و اگه پسنديديد بهش راي بديد.
يه دنيا ممنونيم ازتون.


چشم عزيزم .
خاله مهسا
22 تیر 92 15:09
ey jooon.ghorbone cheshaye siyahet besham.bichare ramin shoke shode bodeeeeeeeeeetasavore ghiyafe ramin to on mogheyat vaghan khandedare))


آره واقعا ً با مزه بود . جات خالي بود بخندي .
شیما مامان درینا
23 تیر 92 10:19
شیرین عسل و زبون خوردنی قربونت برم که انقدر جنتلمنانه با دختر همسایه برخورد میکنی و هر بار خودتو معرفی میکنی پسر مهربون و دوست داشتنی مطمئنم که این همه مهربونی رو از مامانو بابای خوبت یادگرفتی

خدا نكنه شيماي عزيزم . خاله جون به خاطر وجود پر از مهر و محبت خودته كه ما رو مهربون ميبيني . فدات .
خاله سیما وکیان کوچولو
23 تیر 92 13:44
ماشالااااااااااااااااا گل پسر مهربون و مهمون نواز


مرسي خاله سيما جون .
مامان روشا
24 تیر 92 11:03
چقدر شیرینن این بچه ها که همه رو دوست خودشون می دونن
الهه مامان یسنا
24 تیر 92 15:46
پس چی خاله میشی؟قربونت برم خوش تیپ من باش باشه!! چقدر تو ماهی آخه عزیزمممممممممممممم


قربونت برم خاله جون . چشم خاله . خاله الهه ميگم خوش تيپ ميبيني . بووووووووووووووووس .
الهه مامان یسنا
24 تیر 92 16:22
سلام مهدیه جون خوبی؟ مهبدم خوبه؟ عزیزم یه سوال داشتم ازت تو اون پروژه مهدکودکی که واسه مهبد داشتین همه مهدکودکها رو رفتی دیدی؟ یا همینطوری بر اساس کارشون یا شهرتشون انتخاب کردی؟ میدونی درگیر انتخاب مهد واسه یسنام آخه روزها خیل یحوصله اش سر میره میخوام اگه بشه از بعد از ماه رمضون بذارمش مهدکودک خیلی راهنمایی میخوام نمیدونم چکار کنم .من خیل یبه مهدها آشنایی ندارم. یه مهدی نزدیک خونمون بود امروز رفتم دیدمش. مهد یلدا. یادته قبلا هم ازش نوشته بودم؟ اینبار وقتی موشکافانه نگاه کردم دیدم خیلی جای تمیزی نیست انگار از پارسال تا حالا دستی بهش نزده بودن! اتاقش تاریک بود و قتی گفتم اینجا به نظرتون تاریک نیست؟ جواب دادن که چون آفتاب خیلی زیاده پرده ها رو میکشیم که کولر جواب بده و بعد تو اتاق چراغ روشن بود!!!! خیلی برام خوشایند نبود میخواستم ببینم مهدی که مهبد جون رو گذاشته بودی چطور بود؟ هم جاش و هم مربیاش! خیلی حساس شدم رو این قضیه
مرسی دوست خوبم ببوس مهبد نازم رو


سلام عزيزم . بعله همشون رو حضوري مراجعه كردم . ميام وبت و بيشتر راجع به اين موضوع باهات صحبت ميكنم.
الهه مامان یسنا
26 تیر 92 12:04
خصوصی
ღ مونا مامان امیرسام ღ
27 تیر 92 3:15
سلام دوست خوبم.ممکنه به این ادرس برید و به ((امیرسام خرمی)) امتیاز 5 رو بدید
اگر قبلا به کس دیگه ای رای دادید بازهم میتونید رای بدید.
تا 8 مرداد هم وقت دارید.ممنون از وقتی که میذارید گلم.
خوشحال میشم اگر بعد از رای دادن خبرم کنی.


soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=7

چشم عزيزم .

مامان آریانا
28 تیر 92 22:03
سلام.خدااین گل پسر شیرین حفظش کنه.دلم براتون تنگ شده .مهبدوببوس.


سلاااااااااام عزيزم . خوبي ؟ آريانا چكار ميكنه ؟ كلي داري باهاش كيف ميكني ميدونم . دل ما هم واستون تنگ شده عزيزم . ببوس گل دختري رو .
mamanebaran
30 تیر 92 8:49
ای جانممممممممممممم که میگی مامان مهدیه ، ای جانممممم به عشل گفتنت ، ای جانم به من اینو ندالم ها
کلی دلم واست غش رفتتت عسل دلممم ، مهدیه جونم یه وقت فکر دل ما رو نکنیا با تعریفای شما نه تنگ میشه و نه غش می کنه
یعنی غش کردم برای این جمله
مامااااااااان دوستمه ..... ميخوام باش حرف بزنم


اي جانم به اين خاله ي مهربون و با حوصله كه خط به خط ميخونه و واسمون نظر ميزاره . قربون دل ِبا صفاي شما برم من . خاله جون شما هم دوستميد ميخوام باهات حرف بزنم و بغلت كنم .