تابستان شروع شد !
روزها به سرعت برق و باد ميگذرند و با وجود اينكه روزهاي بلندي پيش رو داريم ولي من همچنان وقت كم ميارم ! تابستان در كنار گرماي آزار دهنده و هواي خشك و آلودگي هوا شروع شد . در اين ميان به دليل بيماري بابابزرگت ( باباي بابا مهدي ) و بستري شدنش در بيمارستان و ناراحتي اطرافيان ، روزها بيشتر كسل كننده بود . به خاطر آلودگي ها و روزمرگي ها و درگيري هايي كه داريم تو عزيز دلم كمتر براي هوا خوري بيرون ميري . بنابراين يه خورده هم بد خلقي ميكني و براي هر چيز كوچكي جيغ ميكشي . به تازگي بيش از پيش ماماني رو گاز ميگيري و اين منو اذيت ميكنه ! واقعاً نميدونم كه براي مبارزه با اين عادتت چه راهكاري رو استفاده كنم ، دعوا كه نميشه بكني چون هنوز خيلي كوچولويي و به ...