مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

تپل مپل مامانی

تپل مپل شکموی من سلام . بابا زحمت کشیده بود و عکستو توی وبلاگت ثبت موقت کرده بود و من تصمیم گرفتم پایینش یه کمی راجع بهت بنویسم . گل پسرم ماشاا... واسه خودت داری مردی میشی ها یه مرد کوچیک قلدر . وقتی از خواب بیدار شی و من کنارت نباشم مثلا تو آشپزخونه یا هر جای دیگه خونه باشم فریادی سر میدی که هفت تا خونه اینطرف و هفت تا خونه اونطرف خبر میشن که شما از خواب ناز بیدار شدی . تازگی یاد گرفتی جیغ بکشی . صداتو از حالا میبری بالا که چی رو ثابت کنی ؟ از حالا گفته باشم ها اگه واسه همه لاتی واسه مامانی شکلاتی . یه شکلات شیرین خوشمزه که میخوام درسته قورتت بدم . دیروز رفتیم دکتر و تو عزیز دلم مطبو رو سرت گرفته بودی بلند میخندیدی و ذوق میکردی . ه...
28 مهر 1390

عکسهای شازده پسر در چند روز گذشته

وقتی آقا مهبد تو خواب گرسنش میشه دستای خشملشو میکنه تو دهنش و شروع به مکیدنشون میکنه مثله عکس زیر ↓   وقتی آقا مهبد حوصله نداره و میخوای ازش به زور عکس بگیری این شکلی میشه ↓   وقتی آقا مهبد به یه خواب عمیق فرو میره و مامانش میتونه بره دنبال بقیه کاراش ↓ وقتی گل پسرمون میخواد با کمک باباش سرپا وایسه↓ بابایی همش دوست داره که گل پسرشو بشونه روی اینجا و ذوقشو کنه ... وقتی پهلوون کوچولوی ما توی رورکش میشینه ↓   و خلاصه وقتی که عزیز دلم میره بیرون و از طبیعت لذت میبره ... آخی ... آفتاب خورده تو چشم پسرم و عینک اندازه چشمای قشنگش نداریم  ...
26 شهريور 1390

شیطون بلا

پسر گلم امروز تا ساعت 10.30 واسه خودت خوابیدی و وقتی بیدار شدی کلی به مامانی حال دادی چون همش میخندیدی . شعاع مهربانیت را روز به روز زیادتر کن  آنقدر که روزی بتوانی همه را در آن جای دهی آن وقت تا خدا فاصله ای نیست ... ...
16 شهريور 1390

تاخیرات منو ببخش پسرم .

مهبد عزيزم سلام اول از همه به خاطر اين همه تاخير در بروز رساني وبلاگت از وجود گلت معذرت خواهي ميكنم . پسر عزيزم لحظه هاي زيبايي رو با تو در محيط خونه ميگذرونم . عاشقانه با تو صحبت ميكنم و واست شعر ميخونم ، تو هم  با خنده هاي قشنگت جوابمو ميدي . بابا مهدي يه كم تنبله و وبلاگتو بروز نميكنه . پسرم هر كي اين روزاتو رو ميبينه ميگه واي چقدر شبيه باباشه !!!!! تا اينجا كه به جز لپت كه وقتي ميخندي يه كمي فرو ميره ، نقش ماماني كلا ً بي تاثير بوده عزيز دلم چند تا از عكسهاتو واست ميزارم . قربون خنده هات ....         ...
7 شهريور 1390

جشن مسلمانی مهبد

دوشنبه 13 تیر ماه شازده کوچولو رو بردیم و ختنه کردیم . خیلی گریه کرد . وقتی هم برگشتیم خونه یه کم شیر خورد و گریه میکرد .( الهی من فدای صورتت که وقتی گریه میکنی قرمز میشه ). داروهاشو که خورد یه کم آرومتر شد .  بالاخره خوابش برد .در طی شب هم بیقراری میکرد . ولی من تا صبح نخوابیدم . الان هم خوابم میاد . مطالب اگه غلط املایی و انشایی داره به بزگواری خودتون ببخشید . از این به بعد سعی میکنم به روزتر باشم و به موقع بنویسم .  
14 تير 1390

درباره گل پسر

عزیز دلم همونطور که توی مطلب قبلی واست نوشتم روز یکشنبه 22 خرداد ماه 1390 ساعت 3 و 10 دقیقه در بیمارستان قدس به روش سزارین توسط دکتر زرگنج فر به دنیا اومدی . وزنت هنگام تولد 3.900 کیلوگرم و قدت 53 سانتی متر و با دور سر 36 . صورت جذاب و سفیدت با دو تا چشم سیاه کشیده و یه مماخ قلنبه و لبهای سرخ زیباتر شده بود . من و بابا مهدی تصمیم گرفتیم اسمتو بزاریم مهبد به معنی  نگهدارنده و نگهبان ماه .     ...
14 تير 1390

تولدت مبارک

شازده کوچولو  سلام پا گذاشتن تو رو به این دنیا بهت تبریک میگم . گل پسرم نمیدونم تو چه سن و سالی باشی که بتونی این مطالبو بخونی و درک کنی , ولی هر وقت به سراغ این وبلاگ اومدی , بدون این آرزوی قلبی من و بابا مهدی برای توست « امیدواریم که در تمامی عرصه های زندگیت بتوانیم حامی و پشتیبان خوبی برایت باشیم تا بتوانی قوی و نیرومند قدم برداری و زندگی سرشار از موفقیت , تندرستی , شادابی داشته باشی و ما شاهد خوشبختیت باشیم – با تمام وجود دوستت داریم .»
14 تير 1390