قصه ي امسالتان بي غصه باد
مهبد نازنينم ، سلام
سلامي به گرمي خورشيدي كه اين روزها سر و كله اش پيدا شده و تقريبا ً هر روز صبح بهمون سلام ميكنه و تا حدوداي ساعت 6.30 هم تو آسمون مي بينيمش ، روزها داره كم كم بلند ميشه و هوا هم كه كاملا ً بهاري شده .
پسر بهاري ِ من ! بهار داره از راه مياد با همه ي زيبايي هاش ، با همه ي لطافت هاش و من هنوز اندر خم يك كوچه ام ، هنوز فرصت كافي براي ساماندهي به كارهام رو نداشتم . الان دقايق آخري ِ كه من سر كارم .بابا مهدي هم امروز رو مرخصي گرفته بود كه به يه سري كارها سر و سامون بده ولي من نتونستم مرخصي بگيرم . الان كه دارم واست مي نويسم يه روز پر كار و پر مشغله رو پشت سر گذاشتم و خيلي با عجله دارم واست مي نويسم . اين دو سه روز آخري مثل برق و باد داره ميگذره ..... يكسال گذشت از اولين هفت سيني كه با هم بوديم و اين دومين عيدي كه من و بابايي در كنارت تجربه ميكنيم ، راستي يه برنامه واسه سفر به شيراز چيديم كه احتمالا ً از 5 فروردين 92 استارت ميخوره و تا 9 فروردين كه برميگرديم . اميدوارم كه سفر خوبي باشه و از همه مهمتر به تو خوش بگذره و سفرنامه ي شيريني برات به يادگار بزاريم .
بگذريم ،
از اينجا مي خوام به همه ي دوستاي گل ، خوانندگان محترم وبلاگ ، مديريت محترم و زحمتكش ني ني وبلاگ و مهبد نازنين ، مهدي مهربان و مامان و باباي عزيزم و خلاصه همه و همه ي آدمهايي كه توي زندگيمون يه جورايي نقش دارن سال نو رو تبريك بگم و اميدوارم كه هميشه و همه جا سالم و شاد و خندوون باشيد .هر سالي كه مياد شروع قصه اي تازه ست ، قصه ي امسالتان بي غصه باد .
پي نوشت : پست هايي كه قول داده بودم رو فراموش نكردم فقط يه خورده وقت كم دارم اگر نشد كه قبل از لحظه ي تحويل سال بزارم توي عيد حتما ً ميزارمشون . همتون رو دوست دارم و به خدا مي سپارمتون.