يه پسر دارم شاه نداره .....
شيرين عسل ِ من ، اينروزها خيلي به تيپش اهميت ميده ، چي بپوشه ؟ موهاش رو چه جوري درست كنه ؟ چه ادكلني بزنه ؟ اين لباسه اوشِل نيست ! اين چه اوشِله ... اين كفشا چه اوشله از تُجا حريديش ؟دستاش رو ميگيره بالا و ميخواد واسه خودش مام بزنه ، برس تو موهاش ميكشه ، سشوار رو روشن ميكنه و جلوي موهاش رو سشوار ميكنه ، شلوارك يا بلوزش رو روي زمين پهن ميكنه و اتوي سرد ميزاره روش تازه ميگه آخ سوختم........!!!
اينها همه شده دغدغه هاي فكريش براي وقتي كه ميخواد بره بيرون ، بعد كه همه ي اينكار هارو تند تند انجام داد ميره جلوي آينه و ميگه "خوش پيييييييييييت ".....!!!! منظورش همون خوش تيپه خودمونه .
بعد مياد جلوي من ميگه " حاضر نيستي ؟"
و با نگاه كنجكاوش دنبال لباس مناسب واسه من ميگرده ، بعد ميگه اين مانتو رو بپوش و بعد از چند ثانيه تصميم عوض ميشه و ميگه مامان لختكي بيا بيرون روسري نپوش مامان اينو نپوش ، اين دامنه قشنگه ، حتي بوردا ورق ميزنه و واسم مدل انتخاب ميكنه ، ميبينيد چه پسر روشنفكري دارم
خلاصه كه بساطي داريم براي آماده شدن و بيرون رفتن !!!!
شازده كوچولوي من !
چند شب پيش كه به همراه بابا مهدي حمام رفته بودي و حسابي آب بازي كردي و اومدي بيرون و با كمك من لباس پوشيدي و موهات رو خشك كردي جلوي آينه ي اتاقت رفتي و گفتي " مامان بريم آتليه " بچم كلي احساس خوش تيپي كرده بود من هم از خدا خواسته دوربين رو آوردم و گفتم مثلا من خانم عكاسم تو هم اومدي آتليه ژستاي خوشگل بگير تا من عكس بندازم و تو خوشحال از پيشنهاد بازي قبول كردي و اين عكس هاي خوشگلت رو در آتليه خونگيمون انداختي ، البته از تعجب شاخ در آورده بودم چون به راحتي حاضر نيستي عكس بندازي ولي اون شب .....
بعد هم بهت گفتم ميخوام اين عكس ها رو بزارم توي وبلاگت نميخواي واسه خاله ها ، دوستات و .... بوس خوشگل بفرستي و تو شيرين عسل هم دريغ نكردي و اينجا مثلا ً داري بوس ميفرستي .
راستي داشتن اين دو تا عروسك با مزه ، پت و مت كه كنارت هستن واست شده بود آرزو ، خيلي وقت بود كه از من ميخواستي واست بخرمشون ، اما بابتش ازت كلي قول گرفته بودم كه چون فراموششون ميكردي و ميدونم فراموشي قول هايي كه ميدي اقتضاي سنته ، اما براي هر چه يادگيري بيشتر وفاي به عهد از خريد اين عروسك ها سر باز ميزدم و تو چه عاشقانه نگاهشون ميكردي و از عمق چشمات ميخواستيشون .......
تا اينكه يه روز كه براي انجام كاري رفتم تهران و تو و بابا مهدي رو تنها گذاشتم و بهت قول دادم كه اگه بابا رو اذيت نكني و بهوونه نگيري واست يه جايزه ي خوب ميخرم ، بنابراين اين آرزوي كوچولوت رو برات محقق كردم و چقدر از داشتنشون خوشحال و شاد شدي و اينقدر ذوق زده باهاشون برخورد كردي كه يك آن دلم گرفت كه چرا زودتر نخريدم برات ، اما الان به خودم يادآوري كردم كه اينجوري خيلي بهتره چون ياد ميگيري براي وسيله هات ارزش قائل باشي .....
گل ِ گلدون ِ من ، متن ِاين ترانه رو هم به عنوان حسن ختام اين پست واست ميزارم ، چون هميشه برات ميخونمش و تو كيف ميكني كه من اينقدر به داشتنت مي نازم و منو توي بعضي از بيت ها همراهي ميكني....
يه پسر دارم شاه نداره صورتي داره ماه نداره
از خوشگلي تا نداره
به کس کسونش نميدم به همه کسونش نميدم
به راه دورش نميدم به حرف زورش نميدم
به کسي ميدم که کس باشه پيرهن تنش اطلس باشه
شاه مياد با لشکرش پرنسساش دور و برش
واسه دختر کوچيکترش آيا بِدم ؟ آيا ندم ؟
پسر ِ من رفيق ِ من همنفس شفيق من
نگين انگشتر من عقيق من عقيق من
پسر من يار بابا شمع شب تار بابا
تو اين گلستون جهان تو گل بيخار بابا
يه پسر دارم شاه نداره صورتي داره ماه نداره
از خوشگلي تا نداره
به اين و اونش نميدم به همه نشونش نميدم .....