پاييز دل انگيز - 94/07/25
دومين ماه پاييزي هم داره سر ميرسه ، پاييز با خودش بوي دفتر مشق و كيف و كتاب و باد و بارون و برگ هاي خزون رو برامون به ارمغان آورد . اين فصل خدا هم يه قشنگي خيلي خاص داره كه فقط و فقط بايد عاشق باشي تا زيبايي هاشو به چشم ببيني ... خوشحالم كه توي مهد دوباره به روال آموزش برگشتين و يه عالمه شعر و قصه جديد ميشنوي ، اطلاعاتت راجع به دانياسورها خزندگان و پرندگان روز به روز داره بيشتر ميشه و هر روز برام يه دانستني جديد رو نقل ميكني ، شيطنت پسرانه در بازي هات موج ميزنه و قوي بودن و زور ِ بازو از مهمترين ملاك هات براي غذا خوردنه ..... بعد از هر وعده غذا قد كشي ميكني تا ببيني دستت به اشياي بالاتر ميرسه يا نه !
خوشحالم كه دوستي و مفهوم اون رو از همين الان خوب ميدوني ، و يكي از بهترين دوستانت برات برادري ميكنه و تو اونو داداش بهراد صدا ميزني ! خوشحالم كه ديگه وقتي وارد مهد ميشي حتي بر نميگردي پشت سرتو نگاه كني و با من خداحافظي كني .... اين نشون ميده كه تو كاملن با مهد خو گرفتي .
خوشحالم كه به محيط اطرافت بي توجه نيستي و به اقتضاي سنت از همه چيز و همه اتفاقات اطرافت سوال ميكني و مي پرسي ، خوشحالم كه بازي كردن رو خوب بلدي و ميدوني چه جوري بايد خودتو سرگرم كني .
ديروز به طبيعت گردي مشغول بوديم و كلي سنگ و برگ زرد و نارنجي و چوب و ساقه هاي خشك درخت جمع كردي تا در اولين فرصت كاردستي هاي پاييزي درست كنيم .
يه خاطره از انتقال دانستني هات به من :
مهبد : " مامان ميدوني به مَمي گاو چي ميگن ؟؟؟ "
مامان : چي ميگن ؟؟!
مهبد : " پستاندار "
مامان :
پاورقي : قبلا ً ميخواستم از پاييز از راه رسيده بنويسم كه فرصت تكميل پست پيش نيومد با اندكي تغييرات و بعد از گذشت بيست و پنج روز از پاييز در حاليكه صداي رعد و برق به گوشم ميرسه و هوا ابريه ابريه .... پست تقديم حضورت جان ِ مادر