بدون عنوان
تپلوي ماماني سلام .
ديشب يه دونه بادكنك قرمز چاق وچله واست باد كردم ، كلي كيفشو كردي و باهاش بازي كردي . يه نخ هم از بادكنكه بسته بودم به دستت تا وقتي دستتو تكون ميدي بادكنكه تكون بخوره ولي شما فضول پسرم همش به نخ نگاه ميكردي و دنبالش ميكردي و به فكر راهي براي باز كردن گره از دستت بودي . بعد هم بردمت حمام و كلي آب بازي كردي و چون حمام گرم بود خوابت گرفت ، شير خوردي و خوابيدي . شيطون پسرم از روزي كه ماماني ميره سر كار وقتي برميگردم ، دوست نداري كه از كنارت تكون بخورم ، حتي تو آشپزخونه هم كه ميرم شما گريه ميكني . الهي مامان دورت بگرده كه تنهات ميزارم و ميرم سركار ولي خيالم راحته كه مامان زري بهتر از من ازت مراقبت ميكنه و بهت ميرسه و بابا بهمن هم كه به خوبي از پس بازي كردن با تو بر مياد و خلاصه كلي سرگرمت ميكنن .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی